English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I knocked off another 1000 tomans. U 1000 تومان دیگه از قیمت زدم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I dont have one toman let alone a thousand tomans . U هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
major general U امیر تومان تومان اغا
major generals U امیر تومان تومان اغا
kinked demand curve U و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
To take ones leave . U هزار تومان کم آورده ام
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
I was stung for a fiver. U پنج تومان تیغم زدند
Mother left me 500 tomans . U مادرم برایم 500 تومان گذاشت
He is a capable man . he is a man of ability . بنظر او یک میلیارد تومان بی قابل [ناقابل] است
I wI'll give him credit for a mI'llion tomans . He is good for a mI'llion tomans . U پیش من تا یک میلیون تومان محل ( اعتبار) دارد
My rent is 2000 tomanas per month. U اجاره خانه ام ماهی 2000 تومان است
My earnings come to around 5ooo Tomans per month. U درآمدم به حدود 5000 تومان درماه می رسد
cost plus pricing U تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
current standard cost U مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
unbundled software U نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
underprice U قیمت پایین تراز قیمت بازار
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price U فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
normal price U قیمت عادی قیمت معمولی
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
shadow price U شبه قیمت قیمت ضمنی
quantum valebat U در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
Enough is enough! <idiom> U بس کن دیگه!
C'mon! U بیا دیگه!
That's enough. U دیگه بس است.
It is obvious enough . Well of course . U خب معلومه دیگه
So much the better. U دیگه بهتر
What is it now? U دیگه چه شده ؟
Next Saturday . This coming Saturday. U شنبه دیگه
To such an extent that… U تا حدی که دیگه ...
Come on! U بیا دیگه!
still worse U دیگه بدتر
Just go! U بریم [حرکت کن] دیگه!
Do come! U خوب بیا دیگه!
I cant nor can anyone else . U نه من می توانم ونه کس دیگه
He went for good. U رفت و دیگه نیامد
Whoever else that may object . U هر کس دیگه که اعتراض کند
Go ahead! U انجام بدهید دیگه!
Come forward a little (little bit)more. U یک قدری دیگه بیا جلو
Any fool knows that . U اینرا دیگه هرخری می داند
You are a fine one to talk . You of all people have a nerve to talk . U تو یکی دیگه حرف نزن !
just <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
simply <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
Please give the other foot . لنگه دیگه این کفش را بدهید.
You wont catch me going to his house . U غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
That's just the way it is. U این حالا [دیگه] اینطوری است.
Where is the mate ( companion ) of this glove ? U لنگه دیگه این دستکش کجاست ؟
How come we dont see you more pften? U چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
I shall be back this day month . U درست یک ماه دیگه برمی گردم
This is treason, pure and simple. U خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
Boys will be boys. U پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
what have you [ gone and] done now! U حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
His political beliefs are old hat now . U عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
spiral of wages and prices U حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
Enough already! [American E] U دیگه اینقدر حرف نزن! [اصطلاح روزمره]
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . U این حرفها دیگه کهنه شده است
It is money down the drain (gone to blazes). U این دیگه پول دور ریختن است
These coins are very hard to come by . U این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! U واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
second-guess someone <idiom> U حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
He has vowed not to gamble again. پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
This jock that you told me is as old as Adams . U این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است
The car is now in perfect running order . U اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
Enough already! [American E] U کافیه دیگه! [خسته شدم از این همه حرف] [اصطلاح روزمره]
That's hardly going to make a difference now, is it ! <idiom> U این الان که دیگه فرقی نمی کنه [تفاوتی نداره] ! [اصطلاح روزمره]
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. U حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
She procrastinated until it was too late . U آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
nominal U کم قیمت
values U قیمت
above rubies U بی قیمت
valuing U قیمت
wage price spiral U قیمت
bourse U قیمت
price limit U حد قیمت
price line U خط قیمت
cif U قیمت
invalued U بی قیمت
cost U قیمت
cost,insurance,freight and exchange(cif& U قیمت
high priced U پر قیمت
wage price guideline U قیمت
value U قیمت
PR U قیمت
all in price U قیمت کل
treasure U ذی قیمت
quotation U قیمت
quotations U قیمت
valueless U بی قیمت
price U قیمت
worth U قیمت
equivalent U هم قیمت
set (one) back <idiom> U قیمت
At the price of. At the cost of . U به قیمت
equivalents U هم قیمت
priceless U بی قیمت
prices U قیمت
normal price U قیمت عادی
price effect U اثر قیمت
nominal price U قیمت اسمی
price elasticity U کشش قیمت
net price U قیمت خالص
net cash U قیمت مقطوع
monopoly price U قیمت انحصاری
minimum price U کمترین قیمت
middle price U قیمت حد وسط
middle price U قیمت متوسط
mean price U قیمت متوسط
minimum price U حداقل قیمت
nominal price U قیمت عادی
price ceilings U حداکثر قیمت
fair price U قیمت عادلانه
price chiseling U تقلب در قیمت
price control U کنترل قیمت
parity price U قیمت لایتغیر
parity price U قیمت مشابه
price determination U تعیین قیمت
reasonable price U قیمت معقول
price differential U تفاوت قیمت
oil price U قیمت نفت
offering price U قیمت پیشنهادی
price discrimination U تبعیض قیمت
normal price U قیمت متعارف
nominal value U قیمت اسمی
price adjustment U تعدیل قیمت
price ceilings U سقف قیمت
diseconomy U ترقی قیمت ها
final price U قیمت نهائی
final price U اخرین قیمت
fixed price U قیمت ثابت
freightage U قیمت حمل
half fare U نصف قیمت
high dollar value U سنگین قیمت
high value U گران قیمت
highest price U بالاترین قیمت
proper price U قیمت عادله
peasonable price U قیمت عادله
fair value U قیمت عادله
equilibrium price U قیمت تعادل
excess price U قیمت اضافی
excess price U اضافه قیمت
factor price U قیمت عوامل
fair price U قیمت منصفانه
fair price U قیمت مناسب
fair price U قیمت بیطرفانه
highest price U بیشترین قیمت
list price U قیمت فاکتور
price reduction U کاهش قیمت
low price U قیمت پائین
low price U قیمت کمتر
mark down U تنزل قیمت
mark down U کاهش قیمت
mark up U افزایش قیمت
market price U قیمت بازار
price ceilings U تثبیت قیمت
price floor U حداقل قیمت
least price U حداقل قیمت
historical cost U قیمت بازار
historical cost U قیمت متعادل
incentive price U قیمت تشویقی
incentive price U قیمت محرک
just price U قیمت عادلانه
just price U قیمت منصفانه
last price U قیمت اخر
market value U قیمت بازار
underpricing U کم قیمت گذاشتن
unit price U واحد قیمت
unit price U قیمت واحد
unjust price U قیمت ناعادلانه
trade price U قیمت صنفی
trade price U قیمت تجاری
trade price U قیمت تجارتی
supply price U قیمت عرضه
supply price U قیمت تولیدکننده
support price U قیمت حمایتی
target price U قیمت موردنظر
terminal price U قیمت تحویل
terminal price U قیمت نهائی
crash price U قیمت مفت
give-away price U قیمت مفت
half price U نصف قیمت
rock-bottom price U کمترین قیمت
price cut to the bone U کمترین قیمت
asking price U قیمت آخر
at a knock-down price U به قیمت مفت
minimum charge U حداقل قیمت
price elasticity U حساسیت قیمت
price list U لیست قیمت
price ratio U نسبت قیمت
price responsiveness U کشش قیمت
price stability U تثبیت قیمت
price stability U ثبات قیمت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com