English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
monandry U یک همسر گزینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
polygamy U چند همسری چند همسر گزینی
Other Matches
monogamy U یک شو گزینی
canalization U ره گزینی
line switching U خط گزینی
monogyny U یک زن گزینی
message switching U پیام گزینی
item selection U پرسش گزینی
branching U شاخه گزینی
domiciliation U مسکن گزینی
regioselectivity U جهت گزینی
channelling U راه گزینی
personnel selection U کارمند گزینی
permselectivity U نفوذ گزینی
accommodations U بوم گزینی
object choice U شیئی گزینی
switching U راه گزینی
accommodation U بوم گزینی
bank switching U راه گزینی محدوده
switching variable U متغیر راه گزینی
word choice test U ازمون واژه گزینی
circuit switching U راه گزینی مداری
polygyny U چند زوجه گزینی
switching network U شبکه راه گزینی
drive channelling U راه گزینی سائق
line switching U راه گزینی خطی
switch theory U نظریه راه گزینی
context switching U راه گزینی قرینه
error choice technique U شیوه خطا گزینی
switching center U مرکز راه گزینی
automatic message switching U راه گزینی خودکار پیام
automatic mode switching U راه گزینی حالت خودکار
packet switching U راه گزینی بسته کوچک
wife U همسر
spouse U همسر
fere U همسر
consorted U همسر
partnered U همسر
partner U همسر
mates U همسر
mated U همسر
mate U همسر
partnering U همسر
spouses U همسر
associating U همسر
associated U همسر
associate U همسر
consorts U همسر
consorting U همسر
consort U همسر
partners U همسر
associates U همسر
self selection U انتخاب کالا توسط مشتری خود گزینی
Crown Princess U همسر ولیعهد
Crown Princesses U همسر ولیعهد
prince consort U همسر شاهزاده
partners U انباز همسر
partner U انباز همسر
monogamous U دارای یک همسر
partnering U انباز همسر
spouses U همسر کردن
matches U لنگه همسر
baroness U همسر بارون
baronesses U همسر بارون
monogamy U داشتن یک همسر
ambassadress U همسر سفیر
desertion U ترک همسر
helpmate U دمساز همسر
spouse U همسر کردن
conjoin U همسر زوج
match U لنگه همسر
partnered U انباز همسر
assorted U همه فن حریف همسر
She is a perfect wife . U یک همسر کامل است
mongamist U طرفدار داشتن یک همسر
archduchess U همسر دوک اعظم
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
monogamist U مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
dower U قسمتی ازدارایی مرد که پس از فوتش به همسر وی می رسد
to be a fifth wheel [to be in the way] U آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
polyandry U چند شوهری چند شو گزینی
pin money U وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com