Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
a piece of advice
U
یک راهنمایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
leading
U
راهنمایی
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
lead
U
: راهنمایی رهبری
lead
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
lead
U
رهبری کردن راهنمایی
leads
U
: راهنمایی رهبری
leads
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
leads
U
رهبری کردن راهنمایی
orientation
U
راهنمایی
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
directs
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
guidance
U
راهنمایی
guidance
U
راهنمای طرح ریزی راهنمایی
pilot
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
piloted
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
pilots
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guide
U
راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن غلاف
guided
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided
U
راهنمایی کردن
guided
U
راهنمایی کردن غلاف
guides
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guides
U
راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن غلاف
comment
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commented
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commenting
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
cue
U
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cue
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
cues
U
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
instruction
U
راهنمایی
instruction
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instruction
U
راهنمایی کردن
instructions
U
راهنمایی
instructions
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instructions
U
راهنمایی کردن
instruct
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructed
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructing
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructs
U
اموختن به راهنمایی کردن
light
U
چراغ راهنمایی
lighted
U
چراغ راهنمایی
lightest
U
چراغ راهنمایی
aim
U
مراد راهنمایی
aimed
U
مراد راهنمایی
aims
U
مراد راهنمایی
steer
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steer
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
steered
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
steers
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steers
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
marshal
U
راهنمایی کردن با
marshaled
U
راهنمایی کردن با
marshaling
U
راهنمایی کردن با
marshalled
U
راهنمایی کردن با
marshals
U
راهنمایی کردن با
directing
U
راهنمایی کردن
admonitions
U
تذکر راهنمایی
main
U
ی تر راهنمایی میکند
herald
U
راهنمایی کردن
heralded
U
راهنمایی کردن
heralding
U
راهنمایی کردن
heralds
U
راهنمایی کردن
misdirect
U
راهنمایی غلط کردن
misdirected
U
راهنمایی غلط کردن
misdirecting
U
راهنمایی غلط کردن
misdirects
U
راهنمایی غلط کردن
orientate
U
راهنمایی
orientates
U
راهنمایی
orientating
U
راهنمایی
redirect
U
دوباره راهنمایی کردن
redirected
U
دوباره راهنمایی کردن
redirecting
U
دوباره راهنمایی کردن
redirects
U
دوباره راهنمایی کردن
traffic light
U
چراغ راهنمایی
traffic lights
U
چراغ راهنمایی
beacon
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacons
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
usher
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushered
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushering
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushers
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
leading question
U
پرسش راهنمایی کننده
leading questions
U
پرسش راهنمایی کننده
advisory system
U
سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
airt
U
راهنمایی کردن
call time
U
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
character guidance
U
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
child guidance clinic
U
درمانگاه راهنمایی کودک
compliance index
U
شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
conduce
U
راهنمایی کردن
design heuristics
U
راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد
directional
U
وابسته به راهنمایی و هدایت
educational guidance
U
راهنمایی اموزشی
Other Matches
admonition
U
راهنمایی
steerage
U
راهنمایی
misguide
U
بد راهنمایی کردن
redirection
U
راهنمایی مجدد
misdirection
U
راهنمایی غلط
pilotage
U
راهنمایی کشتی
guidable
U
قابل راهنمایی
indication signs
U
علایم راهنمایی
intelligence office
U
دفتر راهنمایی
a quick word of advice
U
یک راهنمایی کوچک
traffic signal
U
چراغ راهنمایی
vocational guidance
U
راهنمایی شغلی
road traffic offences
U
جرائم راهنمایی و رانندگی
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
U
اداره راهنمایی و رانندگی
vehicle registration office
U
اداره راهنمایی و رانندگی
lead out of danger
U
با راهنمایی از خطر رهانیدن
to e. a person an a subject
U
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
Turn left at the traffic lights.
از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
Road signs
U
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
pillotage
U
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
to bow in or out
U
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
point duty
U
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
perverse verdict
U
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
undirected
U
رهبری نشده راهنمایی نشده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com