English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
They are poles apart. U یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
1 and 2 are poles apart. <idiom> U ۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] .
functions U سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functioned U سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
function U سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
suites U مجموعهای از برنامه ها که ارتباط بسیار نزدیک با هم دارند
suite U مجموعهای از برنامه ها که ارتباط بسیار نزدیک با هم دارند
the vanity of the world U فنای دنیا مزخرفات یا اباطیل دنیا
liquidity trap U سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
Hamming code U تعداد ارقامی که در دو کلمه با طول یکسان متفاوتند
to set by the ears U باهم بدکردن باهم مخالف کردن
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
vlsi U مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity U حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- U کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
ultra high frequency U بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f. U بسامد بسیار بسیار زیاد
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
to set at loggerheads U باهم بد کردن باهم مخالف کردن
worlds U دنیا
vale U دنیا
vales U دنیا
macrocosm U دنیا
macrocosms U دنیا
universe U دنیا
world U دنیا
pelf U جیفه دنیا
secularization U دنیا پرستی
ascetics U تارک دنیا
secularity U دنیا پرستی
ascetic U تارک دنیا
pelf U مال دنیا
all over the world U در تمامی دنیا
oceans of money U یک دنیا پول
Tons (bags) of money. U یک دنیا پول
worldliness U دنیا پرستی
monks U تارک دنیا
monk U تارک دنیا
mammonist U دنیا پرست
nun U زن تارک دنیا
nuns U زن تارک دنیا
mammonist U دنیا دار
tactfully U دنیا دار
tactful U دنیا دار
hermitess U زن تارک دنیا
wordly minded U دنیا پرست
the whole world U تمام دنیا
Thanks a mI'llion. U یک دنیا متشکرم
wordly minded U دنیا دار
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
hermits U تارک دنیا منزوی
religious U تارک دنیا روحانی
hermit U تارک دنیا منزوی
He is unique in the world. U توی دنیا تک است
worldling U ادم دنیا پرست
sisters U پرستار دخترتارک دنیا
sister U پرستار دخترتارک دنیا
The living languages of the world. U زبانهای زند ؟ دنیا
born with a silver spoon in one's mouth <idiom> U باثروت به دنیا آمدن
Photos are accepted world U عکس هایی مقبولی دنیا
My holiday did me a world of good. U درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
Make a journey round the world. U بدور دنیا سفر کردن
enclosure U سلول تارکان دنیا [دین]
the love of money is the root of all evil <idiom> U حب دنیا هست راس هر خطا
the whole world U همه دنیا تمامی جهان
A wave of anger swept over the entire world . U موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
abbess U رئیسه صومعه زنان تارک دنیا
abbesses U رئیسه صومعه زنان تارک دنیا
thule U اخرین نقطه شمالی مسکون دنیا
state-of-the-art U بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
cloister U اطاق یاسلول راهبان وتارکان دنیا ایوان
cloisters U اطاق یاسلول راهبان وتارکان دنیا ایوان
ap.saved is a p gained U یک دینار پس انداز در حکم یک دنیا درامد است
atlases U قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است
atlas U قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است
You never can tell . U کار دنیا است ( قابل پیش بینی نیست )
antipodal U مربوط به ساکنین ینگی دنیا واقع در طرف مقابل زمین مستقیما
Pronoia U واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
concerted U باهم
simoltaneously U باهم
together U باهم
simoltaneous U باهم
vis-a-vis U باهم
at once U باهم
one with a U باهم
jointly U باهم
vis a vis U باهم
conjointly U باهم
simultaneously U باهم
tutti U باهم
inchorus U باهم
concurrently U باهم
to huddle together U باهم غنودن
to whip in U باهم نگاهداشتن
to keep company U باهم بودن
coincides U باهم رویدادن
coexisted U باهم زیستن
coincided U باهم رویدادن
interweave U باهم امیختن
coincide U باهم رویدادن
interweaves U باهم امیختن
cohabitation U زندگی باهم
interweaving U باهم امیختن
interwove U باهم امیختن
coexists U باهم زیستن
coexist U باهم زیستن
coexisting U باهم زیستن
coinciding U باهم رویدادن
kissing kind U باهم دوست
cooperate U باهم کارکردن
coadunate U باهم روییده
one anda U همه باهم
all at once U همه باهم
collaborating U باهم کارکردن
collaborates U باهم کارکردن
collaborated U باهم کارکردن
collaborate U باهم کارکردن
at loggerheads <idiom> U باهم جنگیدن
concomitancy U باهم بودن
contemporaneously U بطورمعاصر باهم
to work together U باهم کارکردن
to act jointly U باهم کارکردن
combine U باهم پیوستن
We went together . U باهم رفتیم
cowork U باهم کارکردن
combines U باهم پیوستن
combining U باهم پیوستن
collocation U باهم گذاری
simultaneous with each other U باهم رخ دهنده
to grow together U باهم پیوستن
to be together U باهم بودن
it is g. believed that... U عموماعقیده دارند که ....
they are individ different U تک تک با هم فرق دارند
within living memory U به یاد دارند
interwed U باهم پیوند کردن
grade U جورکردن باهم امیختن
grades U جورکردن باهم امیختن
We bear no relationship to each other . U باهم نسبتی نداریم
cross fertilize U باهم پیوند زدن
co- U پیشوندیست بمعنی با و باهم
confuses U باهم اشتباه کردن
compare U برابرکردن باهم سنجیدن
to set at variance U با هم بد کردن باهم مخالف ت
promiscuous bathing U ابتنی زن و مرد باهم
comparing U برابرکردن باهم سنجیدن
to be good pax U باهم دوست بودن
cohabited U باهم زندگی کردن
intercommon U باهم شرکت کردن
compared U برابرکردن باهم سنجیدن
sum U باهم جمع کردن
cohabits U باهم زندگی کردن
cohabiting U باهم زندگی کردن
cohabit U باهم زندگی کردن
compares U برابرکردن باهم سنجیدن
correlation U بستگی دوچیز باهم
coact U باهم نمایش دادن
trigon U اجتماع سه ستاره باهم
coapt U باهم متناسب شدن
coexistent U باهم زیست کننده
coextend U باهم تمدیدیاتوسعه یافتن
chums U باهم زندگی کردن
com U پیشوند بمعانی با و باهم
chum U باهم زندگی کردن
confuse U باهم اشتباه کردن
coapt U باهم جور امدن
sums U باهم جمع کردن
impacted U باهم جمع شده
spliced U باهم متصل کردن
splice U باهم متصل کردن
symmetrize U باهم قرینه کردن
to be together with somebody U با کسی باهم بودن
to keep company U باهم امیزش کردن
to grow into one U باهم یکی شدن
to bill and coo U باهم غنج زدن
interchanging U باهم عوض کردن
to hang together U باهم پیوسته یامتحدبودن
interchange U باهم عوض کردن
interchanged U باهم عوض کردن
interchanges U باهم عوض کردن
to hang together U باهم مربوط بودن
impacted U باهم جوش خورده
splices U باهم متصل کردن
splicing U باهم متصل کردن
they had words U باهم نزاع کردند
to keep friends U باهم دوست ماندن
Co U پیشوندیست بمعنی با و باهم
to grow together U باهم یکی شدن
conifers U که میوه مخروطی دارند
they differ materially U تفاوت کلی با هم دارند
diclinous U درختانی که نر وماده دارند
Walls are ears. <proverb> U دیوارها گوش دارند .
they differ in kind U جنساباهم فرق دارند
They have had their differences for a long time . U مدنتهااست با هم اختلاف دارند
conifer U که میوه مخروطی دارند
they are at war with japan U باژاپن جنگ دارند
they itch for a fight U کرم جنگیدن دارند
minimus U از چندتن که یک نام دارند
They are hardly comparable . U منا سبتی باهم ندارند
We entered the room together . U باهم وارد اطاق شدیم
confluent U باهم جاری شونده متلاقی
col U پیشوند بمعانی باو باهم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com