Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
slow fire
U
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
major penalty
U
اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
roundest
U
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round
U
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
wand shoot
U
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری برای زنان و 001 متری برای مردان با تیر و کمان
hand
U
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing
U
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
connect
U
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
connects
U
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
steals
U
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steal
U
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
double barreled shotgun
U
تفنگ دولول برای تیراندازی جداگانه
preparatory
U
تیراندازی مقدماتی تیر تهیه برای تک
ready rack
U
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
sleeves
U
هدف هوائی برای تیراندازی ضد هوایی
sleeve
U
هدف هوائی برای تیراندازی ضد هوایی
waiting game
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
intermediate contingency
U
قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
time fire
U
مسابقه تیراندازی با محدودبودن زمان 02 ثانیه برای 5تیر
winds
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
verification fire
U
تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
firing position
U
موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
to take time by the forelock
U
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
v ring
U
تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
firing range
U
برد تیراندازی مسافت تیراندازی
rifle clasp
U
نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
sleeve target
U
هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
fire lane
U
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
live fire
U
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
min
U
دقیقه
From moment to moment . Every minute.
U
آن به آن ( هر دقیقه )
line per minute
U
خط در دقیقه
minute
U
: دقیقه
half hour
U
03 دقیقه
wait a second
U
یک دقیقه
whipstitch
U
یک دقیقه
hours
U
06 دقیقه
minute
U
دقیقه
hour
U
06 دقیقه
rev
U
دور بر دقیقه
rpm
U
دور بر دقیقه
revs per minute
U
دور بر دقیقه
revolutions per minute
U
دور بر دقیقه
ampere minute
U
امپر- دقیقه
revolution per minute
U
دور در دقیقه
rpm
U
گردش در دقیقه
number of revolutions
U
دور بر دقیقه
rotational speed
U
دور بر دقیقه
rev
U
گردش بر دقیقه
number of revolutions
U
گردش بر دقیقه
rotational speed
U
گردش بر دقیقه
speed of rotation
U
گردش بر دقیقه
rate of fire
U
تعدادتیر در دقیقه
quarter hour
U
پانزده دقیقه
beat
U
تعدادپاروزنها در هر دقیقه
beats
U
تعدادپاروزنها در هر دقیقه
watt minute
U
وات- دقیقه
exact sciences
U
علوم دقیقه
mathematics
U
علوم دقیقه
rpm
U
گردش بر دقیقه
revs per minute
U
گردش بر دقیقه
speed of rotation
U
دور بر دقیقه
revolutions per minute
U
چرخش بر دقیقه
revs per minute
U
چرخش بر دقیقه
rpm
U
چرخش بر دقیقه
rev
U
چرخش بر دقیقه
number of revolutions
U
چرخش بر دقیقه
rotational speed
U
چرخش بر دقیقه
speed of rotation
U
چرخش بر دقیقه
revolutions per minute
U
گردش بر دقیقه
full-time
U
09 دقیقه بازی
shelling report
U
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
misconduct penalty
U
جریمه 01 دقیقه اخراج
subtility
U
نکته باریک دقیقه
megacycle
U
یک میلیون دوردر دقیقه
game misconduct penalty
U
01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
I will be back in 10 minutes.
10 دقیقه دیگر برمیگردم.
at ten minutes notice
U
با ده دقیقه اخطار قبلی
it is 0 minutes past four
U
ده دقیقه از چهار می گذرد
180 strokes a minute
U
۱۸۰ ضربه در دقیقه
wait a minute
U
یک دقیقه صبر کنید
rpm
U
مخفف دور در دقیقه
cyclic rate
U
تعداد تیردر دقیقه
cyclic rate
U
نواخت تیر در دقیقه
Wait a minute .
U
یک دقیقه مهلت بده
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
minor penalty
U
خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
The train was 10 minutes late.
U
قطار 10 دقیقه دیر رسید
minute hand
U
عقربه دقیقه شمار ساعت
Tell him, he needs to wait for a moment.
U
به او
[مرد]
بگوئید یک دقیقه صبر کند.
at the elventh hour
U
دقیقه نود کاری انجام دادن
Let me think a moment .
U
بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
occasion
U
فرصت
occasions
U
فرصت
occasioned
U
فرصت
breather
U
فرصت
spaces
U
فرصت
space
U
فرصت
occasioning
U
فرصت
seasons
U
فرصت
season
U
فرصت
timed
U
فرصت
opportunities
U
فرصت
times
U
فرصت
seasoned
U
فرصت
opportunity
U
فرصت
at one's leisure
U
سر فرصت
time
U
فرصت
breathers
U
فرصت
oportunity
U
فرصت
chare
U
فرصت
deliberations
U
فرصت
chars
U
فرصت
charring
U
فرصت
char
U
فرصت
deliberating
U
با فرصت
deliberate attack
U
تک با فرصت
deliberates
U
با فرصت
deliberation
U
فرصت
deliberate
U
با فرصت
deliberated
U
با فرصت
page
U
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
pages
U
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
paged
U
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
tempos
U
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
tempo
U
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
opportunity cost
U
هزینه فرصت
chanced
U
فرصت بل گرفتن
opportunist
U
فرصت طلب
chanced
U
فرصت مجال
breathing gap
U
فرصت سر خاراندن
chance
U
فرصت بل گرفتن
chance
U
فرصت مجال
make time
U
فرصت کردن
market opportunity
U
فرصت بازار
chances
U
فرصت مجال
head start
U
فرصت برتری
timed
U
فرصت موقع
timed
U
فرصت مجال
time
U
فرصت موقع
time
U
فرصت مجال
leisure
U
فرصت مجال
occasion
U
فرصت مناسب
occasioned
U
فرصت مناسب
occasioning
U
فرصت مناسب
times
U
فرصت مجال
times
U
فرصت موقع
chancing
U
فرصت بل گرفتن
head starts
U
فرصت برتری
chances
U
فرصت بل گرفتن
last-ditch
U
آخرین فرصت
get a break
<idiom>
U
فرصت داشتن
opportunism
U
فرصت طلبی
foot in the door
<idiom>
U
گشایش یا فرصت
chancing
U
فرصت مجال
occasions
U
فرصت مناسب
tidewaiter
U
درانتظار فرصت
vantage
U
تفوق فرصت
betimes
U
در اولین فرصت
tidewaiter
U
مترصد فرصت
at leisure
U
فرصت دار
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
deliberate defense
U
پدافند با فرصت
deliberate breaching
U
نفوذ با فرصت
timed
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
roundest
U
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
time
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
times
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
round
U
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
miss out on
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
miss the boat
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
lurking
U
درانتظار فرصت بودن
gain opportunity
U
فرصت را مغتنم شمردن
lurks
U
درانتظار فرصت بودن
he seized upon the chance
U
فرصت راغنیمت شمرد
to miss the buy
U
فرصت را ازدست دادن
opportunity to invest
U
فرصت سرمایه گذاری
gain opportunity
U
اغتنام فرصت کردن
snapat the chance
U
فرصت را در اغوش بگیر
deadlines
U
سررسید اخرین فرصت
deadline
U
سررسید اخرین فرصت
lurked
U
درانتظار فرصت بودن
i had a quiet read
U
فرصت پیدا کردم
I'm up to my ears
<idiom>
U
فرصت سر خاراندن ندارم
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
To seize an opportunity .
U
فرصت را غنیمت شمردن
at your earliest convenience
U
در اولین فرصت مناسب
to seize the opportunity
U
فرصت را غنیمت شمردن
Go while the going is good .
U
تا فرصت با قی است برو
To take advantage of an opportunity.
U
از فرصت استفاده کردن
on the first occasion
U
در نخستین وهله یا فرصت
lurk
U
درانتظار فرصت بودن
to cathan an opportunity
U
فرصت راغنیمت شمردن
deliberate crossing
U
عبور با فرصت از رودخانه
line printer
U
وسیله چاپ اطلاعات با سرعت بالا خروجی به صورت خط در دقیقه است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com