Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
this story is improbable
U
این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
if i had thought of that
U
نبود
it was nothing short of
U
کم از.....نبود
he did the wrong thing
U
نبود
he did not dislike itŠt.
U
بی میل نبود
no offences was meant
U
توهین نبود
I was scared stiff. I had my heart in my mouth.
U
دل تو دلم نبود
it wasnot for noyhing that
U
بی خود نبود که
lack of incentive
U
نبود انگیزه
once upon a time
U
یکی بودیکی نبود
he did not dislike itŠt.
U
ولی بی میل هم نبود
he was not inclined to go
U
مایل برفتن نبود
he was proof against harm
U
اسیب بردار نبود
I had completely forgotten .
U
هیچ یادم نبود
there was not a soul
U
ذی نفسی انجا نبود
it was all quiet in london
U
درلندن خبری نبود
it did not profit me
U
مرا سودمند نبود
it was not p to do that
U
کردن انکارمصلحت نبود
there was no mail to day
U
امروز پست نبود
there was no secrecy about it
مطلب پوشیده ای نبود
it was no better
U
هیچ بهتر نبود
it was an incorrect procedure
U
جریانش درست نبود
It wasnt much of a dinner .
U
زیاد شام مهمی نبود
He was I'll advised to quit (resign).
U
صلاحش نبود که استعفا ء دهد
There wasnt a thing to eat.
U
هیچ چیز نبود که بخوریم
neither report was correct
U
هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
Unfortunately it was not to be .
U
متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
that is no new
U
اینکه خبر تازهای نبود
Nobody was there but me.
U
هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
i'm sure i did not mean it
U
باور کنیدمقصودم این نبود
it was no part of my plan
U
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
She wasn't any too pleased about his idea.
U
او
[زن]
در مورد ایده او
[مرد]
خیلی خوشحال نبود.
It was warm , but not hot .
U
هوا گرم بود ولی داغ نبود
it was beneath my notice
U
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
that was a quasi war
U
جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
he was in a good temper
U
توی غیظ نبود خلقش بجا بود
The food was not fit to eat.
U
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
parapherna
U
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
It was an enjoyable performance, if less than ideal.
U
این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
else rule
U
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
story
U
داستان
apologue
U
داستان
anecdotage
U
داستان
tale
U
داستان
marchen
U
داستان
tales
U
داستان
novella
U
داستان
conte
U
داستان
fables
U
داستان
fable
U
داستان
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.
U
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
conte
U
داستان کوتاه
whodunnits
U
داستان پلیسی
short stories
U
داستان کوتاه
short story
داستان کوتاه
in a narrative style
U
بسبک داستان
whodunits
U
داستان پلیسی
whodunit
U
داستان پلیسی
hermitically
U
هلوان داستان
epitasis
U
حداعلای داستان
fictionist
U
داستان نویس
novelet
U
داستان کوتاه
decameron
U
داستان نامه
an interesting story
U
داستان با مزه
an iliad of woes
U
داستان بدبختبی
episodes
U
داستان فرعی
episode
U
داستان فرعی
novelettes
U
داستان کوتاه
novelette
U
داستان کوتاه
fiction
U
داستان اختراع
fictions
U
داستان اختراع
parable
U
داستان اخلاقی
parables
U
داستان اخلاقی
catastrophes
U
عاقبت داستان
narrative
U
داستان داستانسرایی
narratives
U
داستان داستانسرایی
to spin yarns
U
داستان ساختن
to invent stories
U
داستان ساختن
hero
U
پهلوان داستان
heroes
U
پهلوان داستان
novel
U
کتاب داستان
novels
U
کتاب داستان
underplot
U
داستان فرعی
make-up
U
داستان ساختگی
flashback
U
بازگوی داستان
fairy tales
U
داستان جن و پری
storybook
U
کتاب داستان
storyteller
U
داستان سرا
storytellers
U
داستان سرا
storybook
U
داستان نامه
narrator
U
گوینده داستان
narrators
U
گوینده داستان
narration
U
داستان داستانسرایی
catastrophe
U
عاقبت داستان
flashbacks
U
بازگوی داستان
fairy tale
U
داستان جن و پری
the well was a bad producer
U
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
he was nothing of an expert
U
هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
fairy tale
U
داستان باور نکردنی
novelize
U
بشکل داستان در اوردن
novelistic
U
وابسته به داستان و رمان
sob story
<idiom>
U
داستان اشک آور
ruise
U
شایعات داستان ساختگی
fairy tales
U
داستان باور نکردنی
serialist
U
داستان نویس سریال
story recall test
U
ازمون یاداوری داستان
story
U
بصورت داستان در اوردن
fictionalized
U
داستان سرایی کردن
fictionalizes
U
داستان سرایی کردن
fictionalizing
U
بصورت داستان دراوردن
fictionalizing
U
داستان سرایی کردن
cliff hanger
U
مطلب یا داستان جالب
cliff-hanger
U
مطلب یا داستان جالب
cliff-hangers
U
مطلب یا داستان جالب
sob story
U
داستان گریه اور
sob stories
U
داستان گریه اور
fictionalized
U
بصورت داستان دراوردن
fictionalize
U
داستان سرایی کردن
story
U
اشکوب داستان گفتن
fictionalised
U
داستان سرایی کردن
fictionalises
U
بصورت داستان دراوردن
fictionalises
U
داستان سرایی کردن
fictionalising
U
بصورت داستان دراوردن
That's not so!
U
داستان اینطوری نیست!
fictionalised
U
بصورت داستان دراوردن
fictionalising
U
داستان سرایی کردن
fictionalize
U
بصورت داستان دراوردن
fictionalizes
U
بصورت داستان دراوردن
science fiction
U
داستان تخیلی علمی
personages
U
شخصیت بازیگران داستان
catastrophical
U
مربوط به عاقبت داستان
fictionize
U
بصورت داستان دراوردن
fictionize
U
داستان سرایی کردن
donnee
U
موضوع داستان یا درام
anecdotal evidence
U
شواهد داستان گونه
personage
U
شخصیت بازیگران داستان
invention of a false story
U
جعل داستان دروغی
lay
U
تخم گذاردن داستان منظوم
The scene of the nover is laid in scotland.
U
صحنه داستان دراسکاتلند است
make a picture story test
آزمون داستان سازی مصور
What's behind all this?
U
معنی این داستان چه است؟
to be back to square one
<idiom>
U
دوباره به اول داستان رسیدن
romances
U
کتاب رمان داستان عاشقانه
make up
U
ساختمان یاحالت داستان ساختگی
iliad
U
داستان حماسی منسوب به هومر
character
U
شخصیتهای نمایش یا داستان نوشتن
heroically
U
زنی که قهرمان داستان باشد
heroine
U
زنی که قهرمان داستان باشد
lays
U
تخم گذاردن داستان منظوم
tract
U
داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
tracts
U
داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
heroines
U
زنی که قهرمان داستان باشد
yarns
U
الیاف داستان افسانه امیز
yarn
U
الیاف داستان افسانه امیز
cartoon
U
تصویر مضحک داستان مصور
cartoons
U
تصویر مضحک داستان مصور
pastorale
U
شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
romance
U
کتاب رمان داستان عاشقانه
characters
U
شخصیتهای نمایش یا داستان نوشتن
That's another story.
U
این داستان
[قضیه]
دیگری است.
cock-and-bull story
U
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story
U
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories
U
داستان جعلی برای تعریف ازخود
That story is as old as the hills.
U
داستان خیلی طول و دراز است.
folktale
U
افسانههای قومی واجدادی داستان ملی
cycled
U
سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
this play does not stage well
U
این داستان خوب در نمایش در نمیاید
The whole story was faked up .
U
تمام داستان قلابی وساختگه بود
Her sad story moved us to tears.
U
داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
The moral of the story is that …
U
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
cycle
U
سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
skald
U
شاعر قدیمی اسکاندیناوی داستان نویس
cycles
U
سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
The moral point of this story is that…
U
مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ...
achilles
اشیل یا اخلیوس قهرمان داستان ایلیاد هومر
subplot
U
داستان یا موضوع فرعی وتبعی رمان یانمایشنامه
rhapsody
U
اشعار حماسی مخصوص نقالان و داستان گویان شعررزمی
pick wickian
U
شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
rhapsodies
U
اشعار حماسی مخصوص نقالان و داستان گویان شعررزمی
sikt
U
قطعه خوش مزه داستان مضحک کاباره هاونمایشهای واریته
roman a clef
U
داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
agamemnon
U
اگاممنون پادشاه مایسنا که منازعهء او با اشیل مقدمهء داستان حماسی ایلیاد است
Let me back up and explain how ...
U
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
follow up
U
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
he that will not when he may when he will he shall have nay
<proverb>
U
چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود
dramatic monologue
U
نوعی داستان نمایشی که دران یکنفر بتنهایی فاهر میشودوبا متکلم وحده است
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
U
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
the story is probale
U
این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
name part
U
بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
romanticises
U
بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticizing
U
بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticising
U
بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticize
U
بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticized
U
بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
narrate
U
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrated
U
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrates
U
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrating
U
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
romanticizes
U
بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticised
U
بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com