Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
puff ball
U
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
non breaking space
U
حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
divided fire
U
زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatters
U
پراکنده شدن پراکنده کردن
scatter
U
پراکنده شدن پراکنده کردن
similar to that
U
مانندان
suchlike
U
مانندان
fly bane
U
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
fly amanita
U
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
fly agaric
U
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
telescopic
U
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
noseing
U
لبه گرد در پله و مانندان
prunt
U
بته مینایی روی گلدان و مانندان
pocket piece
U
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
top
U
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
sectors
U
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector
U
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal
U
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
far-flung
U
پراکنده
sparsely
U
پراکنده
scatterd
U
پراکنده
sparse
U
پراکنده
diffuse
U
پراکنده
diffused
U
پراکنده
far flung
U
پراکنده
diffuses
U
پراکنده
scattered
U
پراکنده
dispersoid
U
پراکنده
diffusing
U
پراکنده
dissipated
U
پراکنده
dash
U
پراکنده کردن
disperses
U
پراکنده کردن
dispersed
U
پراکنده شدن
sporadic
U
پراکنده انفرادی
dispersed
U
پراکنده کردن
disperse
U
پراکنده شدن
disperse
U
پراکنده کردن
disperses
U
پراکنده شدن
dashed
U
پراکنده کردن
wild shot
U
تیر پراکنده
sporadically
U
پراکنده انفرادی
interspersion
U
پراکنده کردن
stray current
U
جریان پراکنده
dashes
U
پراکنده کردن
outspread
U
بسط پراکنده
dispersing
U
پراکنده کردن
dispersing
U
پراکنده شدن
interspersing
U
پراکنده کردن
intersperses
U
پراکنده کردن
dissipative
U
پراکنده سازنده
fragmentary delusion
U
هذیان پراکنده
straggly
U
پراکنده اواره
disject
U
پراکنده کردن
scatterings
U
چیزهای پراکنده
scatterer
U
پراکنده ساز
scattered radiation
U
تشعشع پراکنده
scatter read
U
پراکنده خوانی
scatter program
U
نمودار پراکنده
scatter plot
U
ترسیم پراکنده
distributed practices
U
تمرینهای پراکنده
magnetic stray field
U
میدان پراکنده
scattering
U
پراکنده کردن
interspersed
U
پراکنده کردن
sparse population
U
جمعیت کم یا پراکنده
intersperse
U
پراکنده کردن
logorrhea
U
پراکنده گویی
seme
U
افشانده پراکنده
diaspora
U
جماعت یهودیان پراکنده
zigzag leakage flux
U
شار پراکنده زیگزاگ
energy dissipation
U
پراکنده سازی انرژی
scattered clouds
U
ابرهای پراکنده
[هواشناسی]
dispersal
U
پراکندگی پراکنده سازی
cloudy with sunny intervals
<idiom>
U
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
effuse
U
پخش کردن پراکنده و متفرق
sunny with cloudy intervals
<idiom>
U
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
magnetic leakage flux
U
فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
round up
U
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
to send things flying
U
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
riot act
قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
to rally scattered troops
U
جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
fracted
U
شکسته
zigzags
U
شکسته
shakier
U
شکسته
zigzagging
U
شکسته
zigzagged
U
شکسته
zigzag
U
شکسته
disrupted
U
شکسته
fragmentary
U
شکسته
broken-hearted
<adj.>
U
دل شکسته
fragmental
U
شکسته
shakiest
U
شکسته
heart broken
U
دل شکسته
heartbroken
U
دل شکسته
cursive
U
خط شکسته
downhearted
U
دل شکسته
wrecked
U
شکسته
broken
U
شکسته
in pieces
U
شکسته
running hand
U
خط شکسته
shaky
U
شکسته
heartsick
U
دل شکسته
haze
U
غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
lyophobic
U
دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
german giant swing
U
افتاب شکسته
fyloft
U
صلیب شکسته
split-screen
U
صفحه شکسته
ballast
U
مصالح شکسته
broken
U
شکسته شده
shards
U
کوزه شکسته
osteopathist
U
شکسته بند
orthopedics
U
شکسته بندی
orthopaedics
U
شکسته بندی
shard
U
کوزه شکسته
wrecked
U
کشتی شکسته
cold short
U
شکسته سرد
giant circle
U
افتاب شکسته
cauliflower ear
U
گوش شکسته
castway
U
کشتی شکسته
a broken arm
U
بازوی شکسته
bone setter
U
شکسته بند
bonesetter
U
شکسته بند
shatter
U
قطعات شکسته
wrech
U
کشتی شکسته
bone setting
U
شکسته بندی
split screen
U
صفحه شکسته
shatters
U
قطعات شکسته
broken stone
U
سنگ شکسته
to run upon the rocks
U
شکسته شدن
taxis
U
شکسته بندی
haken kreuz
U
صلیب شکسته
sherd
U
کوزه شکسته
flinders
U
قطعات شکسته
red short
U
شکسته سرخ
fracture
U
سطح شکسته
fractured
U
سطح شکسته
deject
U
دل شکسته کردن
fractures
U
سطح شکسته
fracturing
U
سطح شکسته
doddered
U
شکسته سست
broken
<adj.>
U
شکسته
[دستگاهی]
angle bracket
U
پرانتز شکسته
pointed bracket
U
پرانتز شکسته
raddled
U
شکسته شده
chevron
U
پرانتز شکسته
modesty
U
شکسته نفسی
punctured
U
شکسته شدن
puncturing
U
شکسته شدن
hot short
U
شکسته گرم
puncture
U
شکسته شدن
framentary
U
شکسته ناقص
crushed stone
U
سنگ شکسته
distorts
U
شکسته شدن
distort
U
شکسته شدن
punctures
U
شکسته شدن
broken english
U
انگلیسی دست و پا شکسته
refracted
U
شکسته شدن نور
bowed down by grief
U
شکسته شده ازغم
refract
U
شکسته شدن نور
stone ballast
U
مصالح شکسته سنگی
brick ballast
U
مصالح شکسته اجری
broken hardening
U
سخت گردانی شکسته
refracting
U
شکسته شدن نور
shipwreck
U
کشتی شکسته شدن
humblest
U
شکسته نفسی کردن
jargon
U
سخن دست و پا شکسته
humble
U
شکسته نفسی کردن
shipwrecks
U
کشتی شکسته شدن
cast away
U
کشتی شکسته مطرود
chippings
U
سنگ شکسته ریز
shipwrecked
U
کشتی شکسته شدن
fragmentarily
U
بطور شکسته یا ناقص
ballast
U
شن ریزی مصالح شکسته
brokenly
U
بطور شکسته یا بریده
potsherd
U
تکه سفال شکسته
refracts
U
شکسته شدن نور
to humble oneself
U
شکسته نفسی کردن
splint
U
وسایل شکسته بندی
infirmly
U
بطور علیل یا شکسته
agmatology
U
علم شکسته بندی
zircon
U
سخن دست و پا شکسته
splint
U
چوب شکسته بندی
pulled
U
شکسته شده افتاده
echoed
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoing
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
formed
U
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
perfoliate
U
درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
forms
U
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form
U
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
averaged
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
traced
U
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
traces
U
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
averages
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
trace
U
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
averaging
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
loads
U
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
U
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
to be humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com