Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
neuroblast
U
یاخته رویانی عصبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spongioblast
U
یاخته رویانی گلیایی
neuron
U
یاخته عصبی
nerve cell
U
یاخته عصبی
neurons
U
یاخته عصبی
neurocyte
U
یاخته عصبی
neurons
U
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neuron
U
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
oogamous
U
دارای یاخته جنسی نر کوچک و متحرک و یاخته ماده بزرگ و غیر متحرک
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
foetuses
U
رویانی
foetus
U
رویانی
fetuses
U
رویانی
embryonic
U
رویانی
foetal
U
رویانی
nervation
U
ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia
U
درد عصبی مرض عصبی
gastrula
U
مرحله رویانی اولیه پس از بلاستولا
v , series
U
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
acellular
U
بی یاخته
unicellularity
U
تک یاخته
unicellular
U
تک یاخته
protozoon
U
تک یاخته
protozoan
U
تک یاخته
cells
U
یاخته
cell
U
یاخته
biont
U
یاخته
pigment cell
U
یاخته رنگی
ependymal cell
U
یاخته اپاندیم
germ cell
U
یاخته جنسی
protozoology
U
تک یاخته شناسی
mesoplast
U
هسته یاخته
betz's cell
U
یاخته بتس
cytology
U
یاخته شناس
cytology
U
یاخته شناسی
cytoplasm
U
سفیده یاخته
data cell
U
یاخته داده
haploid cell
U
یاخته جنسی
binary cell
U
یاخته دودویی
glial cell
U
یاخته گلیایی
phagocytosis
U
یاخته خواری
cell body
U
جسم یاخته
gamete
U
یاخته جنسی
bacteria
U
میکربهای تک یاخته
ovum
U
یاخته ماده
blood cells
U
یاخته خون
blood cell
U
یاخته خون
neurone
U
یاخته پی و کاران
neurones
U
یاخته پی و کاران
protoplasm
U
سفیده یاخته
utricle
U
انبان چه یاخته
storage cell
U
یاخته انباره
spermatozoid
U
یاخته نر و متحرک
accessory cells
یاخته های کمکی
gametogenesis
U
تکوین یاخته جنسی
body cell
U
یاخته غیر تناسلی
intercellular
U
واقع در میان یاخته ها
macrophage
U
یاخته بیگانه خواردرشت
sarcode
U
سفیده یاخته حیوانی
protozoan
U
وابسته به تک یاخته اغازی
plasmic
U
وابسته به سفیده یاخته
heterogamet
U
یاخته جنسی ناهمخوان
Rod cell
U
یاخته استوانه ای
[در چشم]
rod
U
یاخته استوانه ای
[در چشم]
amitosis
U
تقسیم مستقیم یاخته
ectoclast
U
بخش خارجی یاخته
astrocyteo
U
نوعی یاخته کمکی
osteoblast
U
یاخته استخوان ساز
plasma membrane
U
غشاء خارجی سفیده یاخته
plasmalemma
U
پروتوپلاسم منطقه خارجی یاخته
trabecula
U
دارای فواصل دربین یاخته ها
spermatozoon
U
یاخته متحرک نطفه بالغ جنس نر
photocell
U
یاخته حساس نسبت به نور فتوسل
achromatin
U
مادهء رنگ ناپذیر هستهء یاخته
auxesis
U
رشد توام باعدم تقسیم یاخته
spermatozoa
U
یاخته متحرک نطفه بالغ جنس نر
rods and cones
[in the retina]
U
یاخته های استوانه ای و مخروطی
[در شبکیه چشم]
plasmolysis
U
چروک و انقباض سفیده یاخته وخروج از جداریاخته
chromoplast
U
یاخته رنگی که حاوی رنگ قرمز یا زرد میباشد
keyed up
<idiom>
U
عصبی
twitchy
U
عصبی
neurogram
U
رد عصبی
uptight
U
عصبی
nervelessness
U
بی عصبی
abnerval
U
عصبی
on pins and needles
<idiom>
U
عصبی
nervous
U
عصبی
neurotic
U
عصبی
engram
U
رد عصبی
overwrought
U
عصبی
neural
U
عصبی
plastogene
U
اجسام بسیار ریزیاختههای گیاهی که عامل پدیدههای حیاتی یاخته میباشند
nerve
U
رشته عصبی
neural reverbration
U
ارتعاش عصبی
neural network
U
شبکه عصبی
lose temper
<idiom>
U
عصبی شدن
neural lesion
U
ضایعه عصبی
neural induction
U
القای عصبی
neural discharge
U
تخلیه عصبی
shocks
U
حمله عصبی
neural circuit
U
مدار عصبی
neural bond
U
پیوند عصبی
neural satiation
U
اشباع عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
U
عصبی بودن
neuritis
U
التهاب عصبی
psychochemical agent
U
عامل عصبی
nerves
U
رشته عصبی
nervous systems
U
دستگاه عصبی
nervous system
U
دستگاه عصبی
psychochemical agent
U
گاز عصبی
anorexia nervosa
U
بی اشتهایی عصبی
willies
U
حمله عصبی
plexus
U
شبکه عصبی
nerve current
U
جریان عصبی
neural arc
U
قوس عصبی
shocked
U
حمله عصبی
nervelessly
U
از روی بی عصبی
nerve cell
U
سلول عصبی
neural conduction
U
رسانش عصبی
shock
U
حمله عصبی
nerve block
U
وقفه عصبی
ganglion
U
غده عصبی
Relax!
U
عصبی نشو!
interneural
U
داخل عصبی
neuralgia
U
درد عصبی
nerve center
U
مرکز عصبی
interneuron
U
داخل عصبی
nerve path
U
گذرگاه عصبی
nerve plexus
U
شبکه عصبی
neuroplexus
U
شبکه عصبی
nerve tissue
U
بافت عصبی
neurofibril
U
تار عصبی
nerve fibre
U
تار عصبی
nerve ending
U
پایانه عصبی
nerve deafness
U
کری عصبی
causalgia
U
سوزش عصبی
nerve impulse
U
تکانه عصبی
jittery
U
وحشت زده و عصبی
discharge
U
شلیک عصبی تخلیه
tense
U
عصبی وهیجان زده
reciprocal innervation
U
تحریک عصبی تقابلی
tensed
U
عصبی وهیجان زده
preganglionic
U
قبل از عقده عصبی
tenser
U
عصبی وهیجان زده
discharges
U
شلیک عصبی تخلیه
on edge
<idiom>
U
خیلی عصبی وخشمگین
anorexic
U
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
visceral nervous system
U
دستگاه عصبی احشایی
vegetative nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
unipolar
U
سلولهای عصبی یک قطبی
hysteria
U
هیستری حمله عصبی
neurotic
U
دچار اختلال عصبی
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی سمپاتیک
tracts
U
دسته تار عصبی
tract
U
دسته تار عصبی
conceptual nervous system
U
دستگاه عصبی فرضی
neurotransmitter
U
انتقال دهنده عصبی
neuroptera
U
حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric
U
مرض روانی و عصبی
neuropsychiatric
U
درمان روانی عصبی
neuromuscular coordination
U
هماهنگی عصبی- عضلانی
neurogenic
U
دارای ریشه عصبی
autonomic nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
bradyarthria
U
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
nerve agent
U
عامل شیمیایی عصبی
commissural fibres
U
رشتههای عصبی رابط
commissure
U
بافت عصبی رابط
parabiosis
U
وقفه رسانش عصبی
tensest
U
عصبی وهیجان زده
tensing
U
عصبی وهیجان زده
neuropath
U
دچار اختلالات عصبی
tenses
U
عصبی وهیجان زده
parasympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
commissurotomy
U
برداشتن بافت عصبی رابط
neurogenic
U
ایجاد کننده بافت عصبی
liminal
U
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
nervous
U
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
neurocirculatory asthenia
U
ضعف عصبی- گردش خونی
autonomic nervous system
U
دستگاه عصبی خود مختار
tie up in knots
<idiom>
U
کسی را عصبی ونگران کردن
preganglionic
U
وابسته به جلو عقده عصبی
autonomic
U
منسوب به دستگاه عصبی خودکار
oxime
U
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
ans
U
دستگاه عصبی خود مختار
dendrite
U
شاخههای متعدد سلولهای عصبی
psychoneural parallelism
U
توازی نگری روانی- عصبی
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی خود کار
neuromuscular
U
وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
gray matter
U
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
psychoneurotic
U
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
solar plexus
U
شبکه عصبی ناحیه زیر معده
parasympathetic
U
وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
psychoneurosis
U
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
parasympathetic
U
عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
aeroneurosis
U
اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
U
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve fascicle
U
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
nerve bundle
U
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
to work oneself up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com