English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deposition U گواهی کتبی
depositions U گواهی کتبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
probate U گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eyewitness U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate U گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
certifies U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
written U کتبی
documentary evidence U دلیل کتبی
round robin U درخواست کتبی
termination notice U استعفای کتبی
written evidence U دلیل کتبی
serve notice on U اخطار کتبی دادن به
record U مدرک کتبی سابقه
to write an exam U امتحان کتبی نوشتن
write U ثبت رای کتبی
The written statements of the witness. U اظهارات کتبی شاهد
to do a test U امتحان کتبی نوشتن
reprographics U موضوعات کتبی تصاویر
mail order of payment U دستور پرداخت کتبی
writes U ثبت رای کتبی
bill of exchange U حواله یا برات کتبی غیرمشروط
replying U پاسخ دادن جواب کتبی
reply U پاسخ دادن جواب کتبی
replied U پاسخ دادن جواب کتبی
replies U پاسخ دادن جواب کتبی
charted U گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
charting U گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
To put it in black and white . To commit some thing to paper . U روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
charts U گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
chart U گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
devises U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devising U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
conveys U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
convey U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
covenants U در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
covenant U در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
injunction U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
warrant U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
parol contract U قرارداد کتبی امضا نشده قرارداد شفاهی
certificates U گواهی
certificate U گواهی
warrants U گواهی
attestation U گواهی
testimony U گواهی
witness U گواهی
testimonies U گواهی
witnessed U گواهی
witnesses U گواهی
oral evidence U گواهی
witnessing U گواهی
legalization U گواهی
certification U گواهی
attestation U گواهی
report U گواهی
evidence U گواهی
deposition U گواهی
grade U گواهی
mark U گواهی
depositions U گواهی
reference [testimonial] U گواهی
warranting U گواهی
certificate [official document] U گواهی
warranted U گواهی
warrant U گواهی
certifier U گواهی کننده
inspection certificate U گواهی بازرسی
health certificate U گواهی بهداشت
false testimony U گواهی کذب
false evidence U گواهی کدب
deponent U گواهی نویس
certified check U چک گواهی شده
certificate of quality U گواهی کیفیت
certificate of quantity U گواهی مقدار
certificate of receipt U گواهی رسید
certificate of receipt U گواهی وصول
certificate of survey U گواهی بازرسی
certificate of survey U گواهی بازدید
certificate of weight U گواهی وزن
certificating of quantity U گواهی کمیت
certification U گواهی کردن
certificate of quantity U گواهی کمیت
certificate of origin U گواهی مبداء
inspection certificate U گواهی نظارت
certificate of damage U گواهی خسارت
testified U گواهی دادن
clean bill of health <idiom> U گواهی سلامتی
death certificates U گواهی فوت
speak well for U گواهی دادن
warrantable U قابل گواهی
death certificate U گواهی فوت
treasury warrant U گواهی خزانه
to call in evidence U گواهی خواستن از
to bear witness U گواهی دادن
insurance certificate U گواهی بیمه
interim certificates U گواهی موقت
testify U گواهی دادن
bill of health U گواهی بهداشت
bill of health U گواهی تندرستی
qualifying certificate U گواهی صلاحیت
quality certificate U گواهی کیفیت
testifies U گواهی دادن
testis U تخم گواهی
to bear testimony U گواهی دادن
certificate U گواهی نامه
warranted U گواهی کردن
certified U گواهی شده
certifying U گواهی کردن
affiant U گواهی نویس
license U گواهی نامه
certify U گواهی کردن
licensing U گواهی نامه
certifies U گواهی کردن
back letter U گواهی تضمین
witnesses U گواهی دادن
warrant U گواهی کردن
warrants U گواهی حکم
warrants U گواهی کردن
warranting U گواهی حکم
warranting U گواهی کردن
warranted U گواهی حکم
certificates U گواهی نامه
testimonial U گواهی نامه
testimonials U گواهی نامه
witness U گواهی دادن
witnessed U گواهی دادن
warrant U گواهی حکم
bear testimony U گواهی دادن
attests U گواهی دادن
attested U گواهی دادن
certificate of origin U گواهی مبدا
certificate of deposit U گواهی سپرده
bear witness U گواهی دادن
birth certificate U گواهی تولد
deposing U گواهی دادن
call to witness U گواهی خواستن از
attest U گواهی دادن
certificate of a doctor U گواهی پزشک
certificate of analysis U گواهی بررسی
certificate of compliance U گواهی تطبیق
certificate of death U گواهی فوت
deposes U گواهی دادن
depose U گواهی دادن
witnessing U گواهی دادن
certificate of measurement U گواهی وزن
call in evidence U گواهی خواستن از
certificate of measurement U گواهی مقدار
evidence U ملاک گواهی
attesting U گواهی دادن
certificate of inspection U گواهی بازرسی
certificate of health U گواهی بهداشت
testifying U گواهی دادن
demarche U بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
vindicable U قابل گواهی واثبات
to call any one in testimony U از کسی گواهی خواستن
notarization U گواهی محضری و رسمی
perjuring U گواهی دروغ دادن
presaged U گواهی دادن بر خبردادن از
presage U گواهی دادن بر خبردادن از
presaging U گواهی دادن بر خبردادن از
to give evidence before the court U در دادگاه گواهی دادن
presages U گواهی دادن بر خبردادن از
hearing of evidence U شنوایی گواهی [حقوق]
taking of evidence U شنوایی گواهی [حقوق]
bill of health U گواهی صحت مزاج
perjures U گواهی دروغ دادن
certificate U گواهی صادر کردن
packing note U گواهی بسته بندی
scrip U گواهی نامه موقت
certificate of deposit U گواهی پول سپرده
cover note U گواهی بیمه نامه
false witness U گواهی یاشهادت دروغ
notice of non payment U گواهی عدم پرداخت
cover note U گواهی پوشش بیمه
give evidence of U گواهی دادن در مورد
d. certificate U گواهی نامه مرخصی
notice of dishonour U گواهی عدم پرداخت
share certificate U گواهی مالکیت سهام
certificate of deposits U گواهی نامه سپرده
attestor U گواهی دهنده گواه
certificate of measurement U گواهی اندازه و ابعاد
certificate of exclusive inheritance U گواهی انحصار وراثت
certificates U گواهی صادر کردن
subscriping witness U گواهی کننده سند
marriage lines U گواهی نامه عروسی
perjure U گواهی دروغ دادن
test U شهادت گواهی بازرسی کردن
in witness whereof U برای گواهی مراتب بالا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com