English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
certificate of receipt U گواهی رسید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
statute of fraud U قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
Other Matches
to pay against receipt U در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
probate U گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eyewitnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate U گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
certifying U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
receipts U رسید
due date U سر رسید
quittance U رسید
when it came to a push U رسید
receipt U رسید
receipt statement U رسید
maturity U سر رسید
matured U سر رسید شده
It occurred to me. U به فکرم رسید.
It came home to me. U به فکرم رسید.
hand receipt U رسید دستی
scrip U رسید موقتی
it crossed my mind U بنظرم رسید
It crossed my mind. U به فکرم رسید.
dock receipt U رسید لنگرگاه
It occurred to me. U به نظرم رسید.
It crossed my mind. U به نظرم رسید.
dock warrant U رسید لنگرگاه
debit note U رسید بدهکار
It came home to me. U به نظرم رسید.
receipts U قبض رسید
chitty U یادداشت-رسید
receipt U قبض رسید
warehouse receipt U رسید انبار
world came that U خبر رسید که
summer is in U تابستان رسید
the post has come U پست رسید
to a receipt U رسید گرفتن
to fall due U سر رسید شدن
What time do we arrive? U کی خواهیم رسید؟
binders U رسید بیعانه
quittance U رسید مفاصا
binder U رسید بیعانه
It's over. U به پایان رسید.
voucher U قبض رسید
official receipt U رسید رسمی
vouchers U قبض رسید
data fright receipt U رسید اماری حمل
acknowledgments U اعلام وصول رسید
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
acknowledgement U اعلام وصول رسید
data freight receipt U رسید اماری حمل
At that point [stage] , ... U وقتی که موقعش رسید...
air mail receipt U رسید پست هوایی
clean receipt U رسید بی قید و شرط
appropriation receipt U رسید سپرده قانونی
appropriation receipt U رسیدسپرده رسید اعتبار
acknowledgements U اعلام وصول رسید
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . U جانش به لب آمد ( رسید )
mate's receipt U رسید معاون ناخدا
it was signed by his majesty the shah U به توشیح همایونی رسید
it received royal assent U به توشیح ملوکانه رسید
i am in receipt of your letter U نامه شما به من رسید
he was overtake by a storm U طوفانی باودر رسید
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
point of intersection U نقطه بهم رسید
railway receipt U رسید راه اهن
dock warrant U رسید انبار بارانداز
the hour has struck U موقع بحران رسید
mate's receipt U رسید کاپیتان کشتی
i am through with my work U کارم به پایان رسید
receipt U رسید پیام دریافت شد
receipts U رسید پیام دریافت شد
receipt U دریافت رسید دادن
receipts U دریافت رسید دادن
offenders will be punished U متخلفین بکیفر خواهند رسید
He arrived in the nick of time . U درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The negotiations were successful ( inconclusive ) . U مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
The train was 10 minutes late. U قطار 10 دقیقه دیر رسید
now and then a guest w come U گاه گاهی میهمانی می رسید
The train came in on time . U قطار به موقع رسید ( سروقت )
It changed hands a few times before I got it. U چند دست گشت تا به من رسید
found shipment U کالای بدون بارنامه یا رسید
forwarder's receipt U رسید متصدی حمل و نقل
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
the bill is overdraw U سر رسید برات منقضی شده است
the bill will mature to morrow U سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
The project was terminated as of July 1. U پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
A solution suddenly proffered itself. U ناگهان راه حلی به نظر رسید.
bill falls due on U تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
Luchily for me the train was late. U خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
deferred liability U بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
he muddled through U بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
date of grace U مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
warranted U گواهی
report U گواهی
legalization U گواهی
reference [testimonial] U گواهی
warrant U گواهی
depositions U گواهی
oral evidence U گواهی
certification U گواهی
deposition U گواهی
certificate U گواهی
witnessing U گواهی
mark U گواهی
warranting U گواهی
attestation U گواهی
witnesses U گواهی
warrants U گواهی
witness U گواهی
witnessed U گواهی
testimony U گواهی
certificate [official document] U گواهی
attestation U گواهی
evidence U گواهی
certificates U گواهی
grade U گواهی
testimonies U گواهی
health certificate U گواهی بهداشت
deposing U گواهی دادن
deposes U گواهی دادن
attest U گواهی دادن
testifies U گواهی دادن
inspection certificate U گواهی بازرسی
inspection certificate U گواهی نظارت
insurance certificate U گواهی بیمه
interim certificates U گواهی موقت
depose U گواهی دادن
evidence U ملاک گواهی
testify U گواهی دادن
clean bill of health <idiom> U گواهی سلامتی
testified U گواهی دادن
speak well for U گواهی دادن
to bear witness U گواهی دادن
testifying U گواهی دادن
to bear testimony U گواهی دادن
witness U گواهی دادن
testis U تخم گواهی
license U گواهی نامه
to call in evidence U گواهی خواستن از
death certificates U گواهی فوت
depositions U گواهی کتبی
bill of health U گواهی بهداشت
bill of health U گواهی تندرستی
warrantable U قابل گواهی
deposition U گواهی کتبی
qualifying certificate U گواهی صلاحیت
quality certificate U گواهی کیفیت
licensing U گواهی نامه
treasury warrant U گواهی خزانه
death certificate U گواهی فوت
call in evidence U گواهی خواستن از
warranting U گواهی حکم
warranting U گواهی کردن
certificate of a doctor U گواهی پزشک
certificate of analysis U گواهی بررسی
certificate of compliance U گواهی تطبیق
certificate of damage U گواهی خسارت
certificate of death U گواهی فوت
certificate of deposit U گواهی سپرده
certificate of health U گواهی بهداشت
certificate of inspection U گواهی بازرسی
certificate of measurement U گواهی مقدار
certificate of measurement U گواهی وزن
certificate of origin U گواهی مبدا
certificate of origin U گواهی مبداء
birth certificate U گواهی تولد
bear witness U گواهی دادن
certificates U گواهی نامه
certificate U گواهی نامه
testimonial U گواهی نامه
testimonials U گواهی نامه
witnessed U گواهی دادن
witnessing U گواهی دادن
affiant U گواهی نویس
warrants U گواهی حکم
warrants U گواهی کردن
back letter U گواهی تضمین
bear testimony U گواهی دادن
certificate of quality U گواهی کیفیت
attested U گواهی دادن
warrant U گواهی کردن
certified U گواهی شده
certifying U گواهی کردن
certify U گواهی کردن
deponent U گواهی نویس
certifies U گواهی کردن
witnesses U گواهی دادن
false evidence U گواهی کدب
false testimony U گواهی کذب
attests U گواهی دادن
attesting U گواهی دادن
warrant U گواهی حکم
certificating of quantity U گواهی کمیت
certificate of weight U گواهی وزن
certificate of survey U گواهی بازدید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com