Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
marriage line
U
گواهینامه ازدواج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marriage
U
ازدواج پیمان ازدواج
marriages
U
ازدواج پیمان ازدواج
certificates
U
گواهینامه
certificate
U
گواهینامه
diplomas
U
گواهینامه
diploma
U
گواهینامه
affidavit
گواهینامه
affidavits
U
سوگندنامه گواهینامه
share warrant
U
گواهینامه سهام
master's certificate
U
گواهینامه فرماندهی
certificate of origin
U
گواهینامه مبداء
debenture
U
گواهینامه گمرکی
affidavy
U
سوگندنامه گواهینامه
driving licence
U
گواهینامه رانندگی
driving licenses
U
گواهینامه رانندگی
driving licences
U
گواهینامه رانندگی
airworthiness certificate
U
گواهینامه صلاحیت پرواز
Here is my driving licence.
بفرمائید، این گواهینامه من.
Here ist my driving licence card.
بفرمائید این گواهینامه رانندگی من است.
clearance
U
گواهینامه یاکاغذ دال بر پاکی و بی عیبی ترخیص
to pass your driver's license test at the first attempt
U
آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
spousal
U
ازدواج
marriageable age
U
ازدواج
matrimony
U
ازدواج
marriage
U
ازدواج
hymen
U
ازدواج
marriages
U
ازدواج
hymens
U
ازدواج
temporary marriage
U
ازدواج موقت
nullity of marriage
U
بطلان ازدواج
registration of marriage
U
ثبت ازدواج
misogamy
U
ازدواج ستیزی
post nuptial
U
بعد از ازدواج
married under a contract unlimited perio
U
ازدواج کردن
remarriage
U
ازدواج مجدد
mesalliance
U
ازدواج با زیردستان
mismatch
U
ازدواج ناجور
misogamist
U
بیزار از ازدواج
misogamy
U
بیزاری از ازدواج
termination of marriage
U
فسخ ازدواج
to take to wife
U
ازدواج کردن با
wedder
U
ازدواج کننده
tie the knot
<idiom>
U
ازدواج کردن
pop the question
<idiom>
U
تقاضای ازدواج
A marriage of convenience .
U
ازدواج مصلحتی
wedded
U
وابسته به ازدواج
wedded
U
ازدواج کرده
civil marriages
U
ازدواج محضری
civil marriage
U
ازدواج محضری
wive
U
ازدواج کردن
marriage registry
U
دفتر ازدواج
intermarriage
U
ازدواج با خویشاوندان
premarital
U
پیش از ازدواج
marriage of convenience
U
ازدواج مصلحتی
matrimony
U
ازدواج نکاح
matrimonial
U
مربوط به ازدواج
dissolution of marriage
U
انحلال ازدواج
sole
U
ازدواج نکرده
affiance
U
پیمان ازدواج
soles
U
ازدواج نکرده
marriages of convenience
U
ازدواج مصلحتی
single
U
ازدواج نکرده
marry
U
ازدواج کردن
marries
U
ازدواج کردن
remarriages
U
ازدواج مجدد
marriage bed
U
قباله ازدواج
joins
U
ازدواج کردن
joined
U
ازدواج کردن
join
U
ازدواج کردن
match
U
ازدواج زورازمایی
gamophobia
U
ازدواج هراسی
matches
U
ازدواج زورازمایی
nubile
U
قابل ازدواج و همسری
banning
U
اعلان ازدواج در کلیسا
celibacy
U
بی شوهری امتناع از ازدواج
bans
U
اعلان ازدواج در کلیسا
adultery
U
بی دینی ازدواج غیرشرعی
ban
U
اعلان ازدواج در کلیسا
breach of promise
U
شکستن پیمان ازدواج
break up of the a proposed marriage
U
به هم خوردن ازدواج احتمالی
endogamy
U
رسم ازدواج قبیلهای
exogamy
U
ازدواج با افرادخارج از قبیله
matchmaker
U
دلال یا دلاله ازدواج
matchmakers
U
دلال یا دلاله ازدواج
newlywed
U
تازه ازدواج کرده
common law marriage
U
ازدواج غیر رسمی
marriage line
U
عقدنامه سند ازدواج
in law
U
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
Nothing is further from my mind than marriage .
U
اصلا" فکر ازدواج نیستم
hetaerism
U
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
physical capacity for marriage
U
قابلیت صحی برای ازدواج
levirate
U
ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
medical fitness for marriage
U
قابلیت صحی برای ازدواج
extra-curricular
U
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
annul a marriage
U
عقد ازدواج را فسخ کردن
ask for a lady's hand
U
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
cohabits
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
intermarriage
U
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
Congratrlation on your marriage .
U
ازدواج شما بسیار مبارک باشد
morganatic
U
ازدواج کننده باپست تراز خود
cohabit
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
bastard eigne
U
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
to fix somebody up with somebody
[American E]
U
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
She married for love ,not for money .
U
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
to get somebody paired off with somebody
U
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabiting
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
sororate
U
رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
To marry below ones station.
U
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
win a lady's hand
U
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
young people
U
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
miscegenation
U
ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
She married a man old eonugh to be her father.
U
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
intermarried
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to marry at a registry office
U
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
polygeny
U
پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
intermarries
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
shack up with
<idiom>
U
هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
intermarry
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
free love
U
عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
fornication
U
رابطه جنسی
[قبل از]
بیرون از ازدواج
[دین]
[حقوق]
rob the cradle
<idiom>
U
دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
prothalamium
U
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
prothalamion
U
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
polyandry
U
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
If only she would marry me !
U
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
morgantic marriage
U
ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
in love - engaged - married
U
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
Oedipus
U
ادیپوس
[افسانه یونانی]
[پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
pocket piece
U
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
banns
U
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
restraint of marriage
U
شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard
U
هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
judicial separaion
U
در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
connexion
U
خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
interwed
U
در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
to pair somebody off
[up]
with somebody
U
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com