Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
believe
U
گمان داشتن
believed
U
گمان داشتن
believes
U
گمان داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dubitation
U
گمان شک داشتن
outguess
U
در حدس و گمان برتری داشتن بر
Other Matches
surmise
U
گمان
surmised
U
گمان
opinions
U
گمان
thoughts
U
گمان
assumption
U
گمان
opinion
U
گمان
they suspect him of lying
U
گمان
surmising
U
گمان
ideas
U
گمان
guesses
U
گمان
guess
U
گمان
conjecture
U
گمان
guessed
U
گمان
thought
U
گمان
surmises
U
گمان
impressions
U
گمان
impression
U
گمان
idea
U
گمان
supposing
U
گمان کردن
supposes
U
گمان کردن
suspecting
U
گمان کردن
doubting
U
گمان دودلی
think
U
گمان کردن
suspect
U
گمان کردن
thinks
U
گمان کردن
dubitate
U
گمان چیزنامعلوم
suppose
U
گمان کردن
supposable
U
گمان کردن
reckons
U
گمان کردن
trusting
U
نیک گمان
belief
U
ایمان گمان
i suppose so
U
گمان میکنم
i do not think so
U
گمان نمیکنم
wis
U
گمان کردن
estimation
U
حدس گمان
estimations
U
حدس گمان
reckon
U
گمان کردن
reckoned
U
گمان کردن
conjecture
U
گمان بردن
suspects
U
گمان کردن
suppositions
U
گمان پندار
supposition
U
گمان پندار
aimed
U
گمان جهت
doubted
U
گمان دودلی
doubts
U
گمان دودلی
aims
U
گمان جهت
doubt
U
گمان دودلی
aim
U
گمان جهت
to believe wrong
U
اشتباه گمان کردن
surmises
U
گمان بردن حدس
surmising
U
گمان بردن حدس
surmised
U
گمان بردن حدس
think well of
U
خوش گمان بودن به
to think ill of any one
U
نسبت به کسی بد گمان
surmise
U
گمان بردن حدس
i have a hunch that
U
سخت گمان دارم که
i shoudel hardly think so
U
گمان نمیکنم اینطور باشد
hunch player
U
شرطبند از روی حدس و گمان
open hearted
U
راست باز خوش گمان
i suspect him to be a liar
U
گمان میکنم دروغگو باشد
to think well of a person
U
درباره کسی خوش گمان بودن
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
venriloquism
U
سخن گفتن بدانسان که گمان کنندصداازجای ....دهان بیرون میاید
Santa Claus
U
شخص موهومی که کودکان گمان میبرند درشب عیدمیلادمسیح میاید
pale face
U
سفید پوست لقبی است که گمان می کنندسرخ پوستان امریکایی بمردم سفیدپوست
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
owning
U
داشتن
owned
U
داشتن
owns
U
داشتن
lacked
U
کم داشتن
lacks
U
کم داشتن
relieving
U
داشتن
lack
U
کم داشتن
relieves
U
داشتن
having
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
own
U
داشتن
to have
U
داشتن
to have possession of
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
possesses
U
داشتن
bear
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
bears
U
داشتن
possess
U
داشتن
to hold
U
داشتن
have
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
doubted
U
شک داشتن
doubt
U
شک داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
to possess
U
داشتن
possessing
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
wanted
U
کم داشتن
want
U
کم داشتن
intercommon
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
relieve
U
داشتن
sending
U
اعزام داشتن
sending
U
ارسال داشتن
protruded
U
برامدگی داشتن
lend
U
معطوف داشتن
protrude
U
برامدگی داشتن
sends
U
گسیل داشتن
loathes
U
نفرت داشتن از
espousing
U
عقیده داشتن به
protrudes
U
برامدگی داشتن
sending
U
گسیل داشتن
afforded
U
استطاعت داشتن
afford
U
استطاعت داشتن
protruding
U
برامدگی داشتن
espouse
U
عقیده داشتن به
espoused
U
عقیده داشتن به
espouses
U
عقیده داشتن به
apprehending
U
بیم داشتن
apprehends
U
بیم داشتن
sends
U
اعزام داشتن
sends
U
ارسال داشتن
correlating
U
همبستگی داشتن
cherish
U
گرامی داشتن
cherished
U
گرامی داشتن
cherishes
U
گرامی داشتن
resides
U
اقامت داشتن
resided
U
اقامت داشتن
cherishing
U
گرامی داشتن
provide
U
مقرر داشتن
apprehended
U
بیم داشتن
correlates
U
همبستگی داشتن
withheld
U
دریغ داشتن
lends
U
معطوف داشتن
apprehend
U
بیم داشتن
reside
U
اقامت داشتن
loathed
U
نفرت داشتن از
loathe
U
نفرت داشتن از
withholds
U
دریغ داشتن
withholding
U
دریغ داشتن
withhold
U
دریغ داشتن
correlate
U
همبستگی داشتن
provides
U
مقرر داشتن
vibrate
U
ارتعاش داشتن
liaise
U
بستگی داشتن
liaise
U
رابطه داشتن
corresponds
U
رابطه داشتن
corresponded
U
رابطه داشتن
correspond
U
رابطه داشتن
belongs
U
تعلق داشتن
belonged
U
تعلق داشتن
belong
U
تعلق داشتن
to be there
U
وجود داشتن
to stop
[doing something]
U
نگاه داشتن
liaised
U
رابطه داشتن
liaised
U
بستگی داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
scoots
U
سرعت داشتن
scooting
U
سرعت داشتن
scooted
U
سرعت داشتن
scoot
U
سرعت داشتن
deserves
U
استحقاق داشتن
deserve
U
استحقاق داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com