English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
auspicate U گشودن پیشگویی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
abode U پیشگویی کردن
foreshown U پیشگویی کردن
vaticinate U پیشگویی کردن
bode U پیشگویی کردن
portend U پیشگویی کردن
presaging U پیشگویی کردن
portended U پیشگویی کردن
portending U پیشگویی کردن
portends U پیشگویی کردن
presignify U پیشگویی کردن
abodes U پیشگویی کردن
forespeak U پیشگویی کردن
foretoken U پیشگویی کردن
presage U پیشگویی کردن
presaged U پیشگویی کردن
predict U پیشگویی کردن
predicting U پیشگویی کردن
predicts U پیشگویی کردن
foretells U پیشگویی کردن
foretelling U پیشگویی کردن
foretell U پیشگویی کردن
presages U پیشگویی کردن
prophesying U غیبگویی یا پیشگویی کردن
prophesy U غیبگویی یا پیشگویی کردن
prophesies U غیبگویی یا پیشگویی کردن
prophesied U غیبگویی یا پیشگویی کردن
deciphers U کشف کردن گشودن سر
decipher U کشف کردن گشودن سر
untwist U گشودن جدا کردن
deciphered U کشف کردن گشودن سر
soothsay U طالع دیدن پیشگویی کردن
decoded U کشف کردن گشودن رمز
decodes U کشف کردن گشودن رمز
decode U کشف کردن گشودن رمز
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem. U گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )
unpacks U غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
unpack U غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
unlace U بند کفش و غیره را باز کردن گشودن
unpacking U غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
prognostications U پیشگویی
augury U پیشگویی
auguries U پیشگویی
prediction U پیشگویی
predictions U پیشگویی
prognostication U پیشگویی
prophecy U پیشگویی
prophecies U پیشگویی
bodement U پیشگویی
omen U پیشگویی
omens U پیشگویی
unlock U گشودن
unlocking U گشودن
unlocks U گشودن
inaugurated U گشودن
unties U گشودن
inaugurate U گشودن
unbrace U گشودن
unhinge U گشودن
unhinging U گشودن
unbolt U گشودن
unhinges U گشودن
unfurls U گشودن
unloose U گشودن
untwine U گشودن
inaugurates U گشودن
untie U گشودن
decipher U گشودن سر
unfurl U گشودن
declogging U گشودن
inaugurating U گشودن
deciphers U گشودن سر
unfurling U گشودن
deciphered U گشودن سر
unfurled U گشودن
unknit U گشودن
untying U گشودن
predictable U قابل پیشگویی
predictably U قابل پیشگویی
prophetical U متضمن پیشگویی
foretold U پیشگویی کرد
predictor U پیشگویی کننده
vatical U از روی پیشگویی
vatic U از روی پیشگویی
unpredictable U غیرقابل پیشگویی
mantic U وابسته به پیشگویی
prophesier U پیشگویی کننده
oracles U وحی پیشگویی
fatidic U متضمن پیشگویی
self fulfilling prophecy U پیشگویی کامبخش
prophetic U مبنی بر پیشگویی
prophecies U پیغمبری پیشگویی
oracle U وحی پیشگویی
sooth U تفال پیشگویی
prophecy U پیغمبری پیشگویی
decoded U گشودن رمز
opened U گشودن گشادن
unbuttoned U گشودن دکمه
unbuttoning U گشودن دکمه
opens U گشودن گشادن
decodes U گشودن رمز
open U گشودن گشادن
unbuttons U گشودن دکمه
to open parliament U مجلس را گشودن
decode U گشودن رمز
unbutton U گشودن دکمه
unweave U گره گشودن
forebedement U اخبار قبلی پیشگویی
anticipative U دارای قدرت پیشگویی
budget forecasting model U مدل پیشگویی بودجهای
unfolded U تاه چیزی را گشودن
to be born U چشم به جهان گشودن
unfold U تاه چیزی را گشودن
unseal U مهر چیزی را گشودن
unfolding U تاه چیزی را گشودن
unfolds U تاه چیزی را گشودن
spearman brown prophecy formula U فرمول پیشگویی اسپیرمن-براون
oneiromancy U تفال و پیشگویی از روی خواب
prognosticative or ticatory U خبر دهنده متضمن نشانه برای پیشگویی
augural U تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
necromantic U وابسته به پیشگویی یا جادوگری بوسیله مردگان سحری
scull U حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
skull U حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
skulls U حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
sculled U حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
sculls U حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com