English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
milk walk U گشتی که شیر فروش میزند گشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
waiting position U ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
combat air patrol U هواپیمای گشتی رزمی گشتی رزمی هوایی
woollen draper U پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
pearlies U جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence U پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
wine seller U میفروش باده فروش شراب فروش خمار
hard sell U سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sale maximization U به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
sales force U نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
he does nothing but talk U فقط حرف میزند
he rows 0 to the minute U او دقیقهای سی پارو میزند
server U بازیکنی که توپ را میزند
it stings the conscience U وجدان را نیش میزند
roundsman U کسی که گشت میزند
rounder U کسی که دور میزند
bassist U کسی که ویلون سل میزند
the horse refuses the fence U اسب از پر چین عقب میزند
he coins money U گویی پول سکه میزند
soliloquist U کسیکه باخود حرف میزند
It makes my stomach turn [over] . <idiom> U دلم را به هم میزند. [اصطلاح روزمره]
soliloquizer U کسیکه باخود حرف میزند
cruiser U کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
cruisers U کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
pone U کسیکه ورق بازی رابر میزند
smatterer U کسیکه از روی بی اطلاعی حرف میزند
winging U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
sprays U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
gold digger U زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
wing U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
that is an offences to moralit U لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
confusion U گم گشتی
out guard U گشتی
patrolman U گشتی
patrolling U گشتی
patrolled U گشتی
patrol U گشتی
feedback U گشتی
patrolmen U گشتی
patrols U گشتی
wisecracker U کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
iam impatient to go U دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
card sharp U قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
obstruction guard U میله جلو لوکوموتیوکه موانع را از روی ریلهاپس میزند
card sharps U قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
optional claiming race U مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
malingerers U سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
malingerer U سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
out guard U گشتی صحرایی
flatfoot U پلیس گشتی
standing patrol U گشتی ثابت
air guard U گشتی هوایی
patrols U قسمت گشتی
patrolling U قسمت گشتی
fanal U چراغ گشتی
beach patrol U گشتی ساحلی
end around U دور گشتی
contact patrol U گشتی اخذتماس
contact patrol U گشتی تماس
fighting patrol U گشتی رزمی
combat patrol U گشتی رزمی
coastal patrol U گشتی ساحلی
patrolled U قسمت گشتی
patrol U قسمت گشتی
patrol boat U ناوچه گشتی
reconnaissance patrol U گشتی شناسایی
service craft U قایق گشتی
moving screen U گشتی ممانعتی
roundsman U افسرپلیس گشتی
vessel U ناو گشتی
vessels U ناو گشتی
patrolman U پلیس گشتی
patrolmen U پلیس گشتی
patrol boats U ناوچه گشتی
runners U گردنده گشتی
runner U گردنده گشتی
inshorepatrol U گشتی مرزساحلی
inshorepatrol U گشتی ساحلی
combat air patrol U گشتی هوایی
patrol car U اتومبیل گشتی
patrol cars U اتومبیل گشتی
foreign military sales U فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
barrier combat air patrol U گشتی مرزی هوایی
turnscrew U پیچ گشتی [ابزار]
screwdriver U پیچ گشتی [ابزار]
fire patrol U گشتی اتش نشان
barrier patrol U ناو گشتی سد کننده
barrier patrol U گشتی مامور موانع
black Maria U اتومبیل گشتی پلیس
black Marias U اتومبیل گشتی پلیس
end around borrow U رقم قرضی دور گشتی
scout helicopter U هلی کوپتر شناسایی یا گشتی
night cap U گشتی رزمی هوایی شبانه
end around carry U رقم نقلی دور گشتی
flagellant U کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
barrier combat air patrol U گشتی هوایی سد کننده راه دشمن
lightening bug ship U هلی کوپتر روشن کننده گشتی
radar picket cap U هواپیمای گشتی هوایی حامل رادار
zippers U گشتی رزمی هوایی 42 ساعته در منطقه هدف
air raid reporting control ship U گشتی کنترل کننده گزارش حملات هوایی
zipper U گشتی رزمی هوایی 42 ساعته در منطقه هدف
locap U گشتی رزمی هوایی مخصوص ارتفاع پست
juke joint U رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند
furriers U خز فروش پوست فروش
furrier U خز فروش پوست فروش
target cap U گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
igo U علامت من پست گشتی خود راترک می کنم در درگیری هوایی
sales promotion U افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
resuming U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resume U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumed U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumes U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
smatterer U کسیکه بریده بریده حرف میزند
oligopoly U انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
pickets U ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
picket U ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
picketed U ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
shore patrol U انتظامات ساحلی یا گشتی ساحلی
air picket U هواپیمای مخصوص اکتشاف و گزارش و ردیابی هواپیماو موشکهای دشمن هواپیمای گشتی هوایی هواپیمای پیشقراول هوایی
offtake U فروش
retailer U تک فروش
turnover U کل فروش
vendition U فروش
turnover U فروش
sell U فروش
sales U فروش
selling U فروش
marketing U فروش
sale U فروش
sells U فروش
taverner U می فروش
iceman U یخ فروش
killcalf U گوشت فروش
corn chandler U غله فروش
hucksterer U خرده فروش
iron monger U اهن فروش
linen draper U کتان فروش
corn d. U غله فروش
herborist U گیاه فروش
herbist U گیاه فروش
jeweler U گوهر فروش
volume of sales U مقدار فروش
sales {pl} U حجم فروش
turn-over U حجم فروش
sales {pl} U مقدار فروش
contract of sale U قرارداد فروش
contract of sales U قرارداد فروش
turnover U حجم فروش
corn chandler U گندم فروش
hosier U جوراب فروش
dead market U بازار کم فروش
excise taxes U مالیات بر فروش
credit system U فروش اعتباری
fellmonger U پوست فروش
fellmonger U پوستین فروش
volume of sales U حجم فروش
credit sale U فروش غیرنقدی
crier U دست فروش
cutler U کارد فروش
turn-over U مقدار فروش
deed of sale U سند فروش
direct selling U فروش مستقیم
drover U گله فروش
drysalter U کالباس فروش
duffre U دست فروش
turnover U مقدار فروش
forward sales U پیش فروش
d. in second hand goods U دست فروش
euphuist U فصاحت فروش
fish fag U زن ماهی فروش
credit sale U فروش قسطی
cornfactor U غله فروش
newspaperman U روزنامه فروش
fruiterer U میوه فروش
haught U جاه فروش
forward sales U فروش سلف
forward sale U پیش فروش
flesher U گوشت فروش
fleshmonger U گوشت فروش
forced sale U فروش قانونی
credit sale U فروش نسیه
forced sale U فروش اجباری
costermonger U میوه فروش
coster U سبزی فروش
lumberer U تیر فروش
sales agent U نماینده فروش
sales represntative U نمایندگی فروش
sales tax U مالیات فروش
sales tax U مالیات بر فروش
salesroom U محل فروش
salt seller U نمک فروش
scholasticate U علم فروش
sellable U قابل فروش
selling costs U هزینههای فروش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com