Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
central heating
U
گرمایش مرکزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cpu time
U
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
U
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters
U
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
U
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
firing
U
گرمایش
heating
U
گرمایش
gas heating
U
گرمایش گاز
internal heating
U
گرمایش داخلی
induction heating
U
گرمایش القائی
internal heating
U
گرمایش خودی
hot air heating
U
گرمایش هوا
heating capacity
U
فرفیت گرمایش
heating voltage
U
ولتاژ گرمایش
heating surface
U
سطح گرمایش
in-floor heating
U
سیستم گرمایش از کف زمین
under slab heating
U
سیستم گرمایش از کف زمین
indirect induction heating
U
گرمایش القایی غیرمستقیم
d.c. heating
U
گرمایش جریان دائم
floor heating (system)
U
سیستم گرمایش از کف زمین
high frequency heating
U
گرمایش فرکانس بالا
induction heating coil
U
بوبین گرمایش القائی
radiant tube heating
U
گرمایش لوله تابان
low voltage heating
U
گرمایش فشار ضعیف
underfloor heating
U
سیستم گرمایش از کف زمین
ingot furnace
U
کوره گرمایش مجدد شمش
to anneal
U
سخت کردن
[روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی]
[فلزات]
[مهندسی]
central postal directory
U
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
core
U
مرکزی
centerline
U
خط مرکزی
cores
U
مرکزی
central
U
مرکزی
focal
U
مرکزی
central pumping station
U
مرکزی
centre pocket
U
مرکزی
axial
U
مرکزی
cl
U
خط مرکزی
focal line
U
خط مرکزی
centrical
U
مرکزی
central government
U
حکومت مرکزی
central canal
U
مجرای مرکزی
central sulcus
U
شیار مرکزی
central city
U
شهر مرکزی
central gyrus
U
شکنج مرکزی
central fissure
U
شیار مرکزی
central control desk
U
میزفرمان مرکزی
central convolution
U
شکنج مرکزی
mainframe
U
پردازنده مرکزی
center
U
گروه مرکزی
axial pressure
U
فشار مرکزی
head office
U
اداره مرکزی
center base
U
میدان مرکزی
eccentricity
U
برون مرکزی
eccentricities
U
برون مرکزی
holding company
U
شرکت مرکزی
center distance
U
فاصله مرکزی
head office
U
دفتر مرکزی
boost coil
U
کوئل مرکزی
central bank
U
بانک مرکزی
central heating
U
حرارت مرکزی
central head
U
فشار مرکزی
directrix
U
خط تیر مرکزی
centre game
U
بازی مرکزی
central
U
تلفن چی مرکزی
central
U
کامپیوتر مرکزی
central terminal
U
پایانه مرکزی
central station
U
نیروگاه مرکزی
central site
U
سایت مرکزی
centralism
U
مرکزی نگری
centrically
U
بطور مرکزی
central focusing wheel
U
چرخهزوم مرکزی
central processor
U
پردازشگر مرکزی
fore and aft center line
U
خط مرکزی سراسری
centrum
U
جسم مرکزی
concourse
U
تالار مرکزی
centralized plan
U
پلان مرکزی
mainframes
U
پردازنده مرکزی
centrosymmetric
U
متقارن مرکزی
centripetal
U
جانب مرکزی
centrifugal
U
گریز از مرکزی
central processor
U
پردازنده مرکزی
fovea centralis
U
فرورفتگی مرکزی
central load
U
بار مرکزی
central office
U
دفتر مرکزی
centralists
U
مرکزی نگر
state government
U
دولت مرکزی
subcentral
U
زیر مرکزی
three center bonding
U
پیوند سه مرکزی
central position
U
قرارگاه مرکزی
central limit theorem
U
قضیه حد مرکزی
centralist
U
مرکزی نگر
three centred curve
U
منحنی سه مرکزی
nucleus
U
لب هسته مرکزی
nuclei
U
لب هسته مرکزی
central position
U
وضعیت مرکزی
spherical angle
U
زاویه مرکزی
central processing unit
U
واحدپردازنده مرکزی
geocentric
U
دوران زمین مرکزی
geocentric system
U
دستگاه زمین مرکزی
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
central heating system
U
دستگاه حرارت مرکزی
central mass storage
U
انباره انبوه مرکزی
cento
U
سازمان پیمان مرکزی
central tendency measures
U
اندازههای گرایش مرکزی
measures of central tendency
U
اندازههای گرایش مرکزی
central planning
U
برنامه ریزی مرکزی
central processing unit
U
واحد پردازش مرکزی
center
U
وسط ونقطه مرکزی
centre counter defence
U
دفاع متقابل مرکزی
central control panel
U
تابلوی مرکزی کنترل
centre pawns
U
پیادههای مرکزی شطرنج
axis of the bore
U
محور مرکزی لوله
center of gravity axis
U
محور ثقل مرکزی
the middlands
U
استانهای مرکزی انگلستان
rimland
U
حومه ناحیه مرکزی
vertical center line illusion
U
خطای خط قائم مرکزی
precentral gyrus
U
شکنج پیش مرکزی
gold
U
دایره مرکزی هدف
golds
U
دایره مرکزی هدف
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
German Central Bank
U
بانک مرکزی آلمان
downtown
U
قسمت مرکزی شهر
unit central processing
U
واحد پردازش مرکزی
core
U
هسته مرکزی مفتول
statolatry
U
حمایت ازقدرت مرکزی
naves
U
تالار مرکزی صحن
centers
U
وسط ونقطه مرکزی
nave
U
تالار مرکزی صحن
centre
U
وسط ونقطه مرکزی
cores
U
هسته مرکزی مفتول
scandinavian defence
U
دفاع متقابل مرکزی
one shot pump
U
پمپ روغن مرکزی
GHQ
U
مخفف ستاد مرکزی
multicenter binding
U
پیوند چند مرکزی
post offices
U
اداره مرکزی پست
post office
U
اداره مرکزی پست
heartlands
U
منطقه مرکزی وحیاتی
heartland
U
منطقه مرکزی وحیاتی
centered
U
وسط ونقطه مرکزی
conurbations
U
شهر مهم مرکزی
conurbation
U
شهر مهم مرکزی
heliocentric system
U
دستگاه خورشید مرکزی
inner city
U
بخش مرکزی شهر
inner cities
U
بخش مرکزی شهر
centred
U
وسط ونقطه مرکزی
keel
U
ستون عرضی مرکزی ناو
keels
U
ستون عرضی مرکزی ناو
directrix
U
خط مرکزی منطقه اتش توپ
umbilical
U
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
central railway station
U
ایستگاه مرکزی راه اهن
x ring
U
دایره مرکزی هدف تیراندازی
Ivory Coast
U
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
central planning team
U
تیم طرح ریزی مرکزی
sweet spot
U
قسمت مرکزی راکت یا چوب
organization of central american states
U
سازمان دول امریکای مرکزی
center spot
U
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
king's yellow
U
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
general posr office
U
اداره مرکزی پست در لندن
pecan
U
درخت گردوی امریکای مرکزی
geocentric
U
دارای مرکزی در زمین زمینی
geothermal
U
وابسته به حرارت مرکزی زمین
geothermic
U
وابسته به حرارت مرکزی زمین
high asia
U
قسمت بلند و مرکزی امریکا
osset
U
اریایی نژادان قفقاز مرکزی
radian
U
زاویه مرکزی قوس دایره
pecans
U
درخت گردوی امریکای مرکزی
central food preparation facility
U
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
danish gambit
U
گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
statism
U
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
totalitarianism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
abneural
U
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
centralized
U
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
totalism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
wing section
U
بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
central air data
U
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
centre
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom
U
قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
cpu
U
Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
C.I.A
U
مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centered
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
slovak
U
نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
centers
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
U
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
balkline spot
U
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
centred
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
objecting
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
collection
U
ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
parnassian
U
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
bank rate
U
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
tulip design
U
طرح گل لاله
[گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
collections
U
ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
microprocessor
U
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
peripheral
U
قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
integrated
U
محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
log
U
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com