Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
flow of production
U
گردش تولید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
shelf life
U
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
fisher equation
U
یعنی حجم پول درگردش درسرعت گردش پول برابراست با متوسط قیمت کالا درمقدار تولید کالارابطه فیشر
multimedia
U
محصول ماکروسافت که امکان تولید برنامههای کاربردی چند رسانهای با استفاده از کتابخانه توابع برای کنترل گردش ویدیو
quantity theory of money
U
حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
Other Matches
constant displacement pump
U
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template
U
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
U
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
equation of exchange
U
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
second
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem
U
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
U
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
U
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar
U
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
U
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
U
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrixes
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
U
غده تولید کننده منی محل تولید منی
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
U
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap
U
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half
U
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
producers burden of tax
U
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
strolls
U
گردش
promenades
U
گردش
turn
U
گردش
counterclockwise rotation
U
گردش به چپ
traversed
U
گردش
revolutions
U
گردش
traverse
U
گردش
promenade
U
گردش
twirl
U
گردش
twirled
U
گردش
twirling
U
گردش
circumrotation
U
گردش
revving
U
گردش
stroll
U
گردش
strolled
U
گردش
maeander
U
گردش
cycles
U
گردش
perambulation
U
گردش
excursions
U
گردش
excursion
U
گردش
traversing
U
گردش
operation
U
گردش
traverses
U
گردش
circuit
U
گردش
circuits
U
گردش
hiking
U
گردش
turns
U
گردش
gyrations
U
گردش
revs
U
گردش
left handed rotation
U
گردش به چپ
rev
U
گردش
hikes
U
گردش
hiked
U
گردش
travels
U
گردش
hike
U
گردش
canter
U
گردش
cantered
U
گردش
traveled
U
گردش
cantering
U
گردش
canters
U
گردش
travel
U
گردش
progress
U
گردش
progressed
U
گردش
progresses
U
گردش
water circulation
U
گردش اب
twirls
U
گردش
ambulation
U
گردش
gyration
U
گردش
wrests
U
گردش
wresting
U
گردش
wrested
U
گردش
wrest
U
گردش
revved
U
گردش
rotation
U
گردش
progressing
U
گردش
nutation
U
گردش
meander
U
گردش
circulations
U
گردش
period
U
گردش
periods
U
گردش
paseo
U
گردش
meandered
U
گردش
on the rove
U
در گردش
jaunts
U
گردش
jaunt
U
گردش
anticlockwise rotation
U
گردش به چپ
race
U
گردش
revolution
U
گردش
raced
U
گردش
races
U
گردش
meanders
U
گردش
walking
U
گردش
meandering
U
گردش
runs
U
گردش
cycled
U
گردش
trip
U
گردش
itineration
U
گردش
tripped
U
گردش
trips
U
گردش
flow
U
گردش
flowed
U
گردش
flows
U
گردش
movement
U
گردش
itineracy
U
گردش
flowline
U
خط گردش
turnover
U
گردش
cycle
U
گردش
run
U
گردش
flowine
U
خط گردش
circulation
U
گردش
circulation capital
U
سرمایه در گردش
circulationg air
U
هوای در گردش
flow of income
U
گردش درامد
flow of expenditure
U
گردش هزینه
flow of information
U
گردش اطلاعات
bloodstreams
U
رگ گردش خون
flow direction
U
جهت گردش
negative caster
U
گردش معکوس
circulation of money
U
گردش پول
raceway
U
حلقه گردش
revolving fund
U
اعتبار در گردش
sashay
U
گردش سفر
currency circulation
U
گردش پول
to go for a walk
U
گردش رفتن
right handed rotation
U
گردش به راست
peripatetic
U
گردش کننده
round robin
U
با گردش نوبت
gyre
U
گردش دایره
gyringly
U
گردش کنان
fractional rotation
U
گردش کسری
go for a walk
U
گردش رفتن
promenader
U
گردش کننده
nyuctitropism
U
گردش برگ در شب
circulative
U
گردش کننده
movableness
U
گردش دار
passageways
U
غلام گردش
passageway
U
غلام گردش
volume of sales
U
گردش معاملات
cycle
U
دوره گردش
cooling water circulation
U
گردش اب سرد
control flow
U
گردش کنترل
continous running
U
گردش دائمی
pleasure ground
U
گردش گاه
cycle of the room
U
گردش ماه
operation
U
گردش جنبش
rambling
U
گردش کننده
money in circulation
U
پول در گردش
cycled
U
دوره گردش
daily round
U
گردش روزانه
rides
U
گردش سواره
ride
U
گردش سواره
cycle of water
U
گردش اب در طبیعت
continous cycle
U
گردش دائمی
clockwise rotation
U
گردش براست
roll
U
چرخش گردش
excurse
U
گردش کردن
trading capital
U
سرمایه در گردش
excursionist
U
گردش کننده
rotation
U
گردش روتاسیون
operating capital
U
سرمایه در گردش
eyre
U
گردش دورانی
bloodstream
U
رگ گردش خون
program flow
U
گردش برنامه
data flow
U
گردش داده ها
clockwise rotation
U
گردش به راست
working capital
U
سرمایه در گردش
train ride
U
گردش با قطار
rolls
U
چرخش گردش
rolled
U
چرخش گردش
rotation
U
گردش مشاغل
field trip
U
گردش علمی
cycles
U
دوره گردش
ganders
U
: گردش کردن
revolves
U
گردش کردن
gander
U
: گردش کردن
promenades
U
گردش رفتن
roam
U
گردش کردن
roamed
U
گردش کردن
promenades
U
گردش کردن
wheel
U
گردش ناو
revolved
U
گردش کردن
promenade
U
گردش رفتن
hydraulic cycle
U
گردش اب در طبیعت
promenade
U
گردش کردن
perambulate
U
گردش کردن در
perambulated
U
گردش کردن در
perambulates
U
گردش کردن در
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com