Perdic | گرایش به مصرف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	propensity to consume U	گرایش به مصرف

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	average propensity to consume U	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
	diminishing utility U	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
	consumer logistics U	امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
	power consumer U	مصرف انرژی مصرف توان
	margin propensity to consume U	تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
	propensity U	گرایش
	tendency U	گرایش
	gravitation U	گرایش
	tropism U	گرایش
	trends U	گرایش
	trend U	گرایش
	attitude U	گرایش
	propensities U	گرایش
	diatropism U	گرایش
	attitudes U	گرایش
	disposition U	گرایش
	tendencies U	گرایش
	christianization U	گرایش به مسیحیت
	chemotropism U	گرایش شیمیایی
	action tendency U	گرایش به عمل
	propensity to hoard U	گرایش به احتکار
	upward tendency U	گرایش صعودی
	propensity to borrow U	گرایش به استقراض
	propensity to import U	گرایش به واردات
	reconversion U	گرایش مجدد
	approach gradient U	شیب گرایش
	coenotrope U	گرایش مشترک
	pressure tendency U	گرایش فشار
	propensity to save U	گرایش به پس انداز
	orientation U	گرایش جهت
	cenotrope U	گرایش مشترک
	sexual orientation U	گرایش جنسی
	measures of central tendency U	اندازههای گرایش مرکزی
	sentimentalism U	گرایش بسوی احساسات
	ism U	سیستم عملی گرایش
	determining tendency U	گرایش تعیین کننده
	pro-active U	گرایش به ایجاد وقایع
	propensity to invest U	گرایش به سرمایه گذاری
	sentimentality U	گرایش بسوی احساسات
	central tendency measures U	اندازههای گرایش مرکزی
	phototropism U	گرایش بطرف نور
	simplism U	گرایش بسادگی وبی الایشی
	jump on the bandwagon <idiom>	[پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
	tended U	متمایل بودن به گرایش داشتن
	tends U	متمایل بودن به گرایش داشتن
	tend U	متمایل بودن به گرایش داشتن
	Enantiodroma U	گرایش به تغییر چیزها به متضادشان
	tendentious U	دارای گرایش ویژه وعمدی
	common business oreinted language U	زبان با گرایش متداول تجاری
	tending U	متمایل بودن به گرایش داشتن
	radicalism U	گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
	bop U	Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
	bopped U	Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
	bopping U	Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
	coanda effect U	گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
	bops U	Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
	life cycle hypothesis U	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
	pigou effect U	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
	snobol U	Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
	compressive strength U	قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
	character oriented protocol U	پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
	consumption possibility line U	حد مصرف
	extravagant U	مصرف
	unemployed U	بی مصرف
	disposal U	مصرف
	otiose U	بی مصرف
	consumption U	مصرف
	comsumption U	مصرف
	wasteful U	مصرف
	waster U	مصرف
	expense U	مصرف
	consumerism U	مصرف
	wasters U	مصرف
	waste U	بی مصرف
	wastes U	بی مصرف
	expenditure U	مصرف
	of no a U	بی مصرف
	income consumption curve U	مصرف
	overall consumption U	مصرف کل
	aggregate consumption U	مصرف کل
	usages U	مصرف
	good for nothing U	بی مصرف
	usage U	مصرف
	sodden U	بی مصرف
	offtake U	مصرف
	power consumption U	مصرف قدرت
	consumption possibility line U	خط امکانات مصرف
	consumer brand U	کالای پر مصرف
	consumption function U	تابع مصرف
	consumption rate U	نواخت مصرف
	productive consumption U	مصرف مولد
	ready use U	اماده مصرف
	optional consumption U	مصرف اختیاری
	rival consumption U	مصرف رقابتی
	national consumption U	مصرف ملی
	mass consumption U	مصرف کلان
	mass consumption U	مصرف انبوه
	throw away U	چیز بی مصرف
	irrigation consumption U	مصرف ابیاری
	internal power U	مصرف داخلی
	internal consumption U	مصرف داخلی
	industrial consumption U	مصرف صنعتی
	ready for use U	اماده مصرف
	partial substitution U	جانشینی مصرف
	peak load U	بحبوحه مصرف
	private consumption U	مصرف خصوصی
	propensity to consume U	تمایل به مصرف
	present consumption U	مصرف حال
	present consumption U	مصرف جاری
	power consumption U	مصرف برق
	power consumer U	مصرف برق
	put away U	مصرف کردن
	rate of consumption U	نرخ مصرف
	permanent consumption U	مصرف دائمی
	per capita water consumption U	مصرف سرانه اب
	per capita consumption U	مصرف سرانه
	induced consumption U	مصرف تشویقی
	induced consumption U	مصرف القائی
	inconsumable U	مصرف نکردنی
	usage rate U	نرخ مصرف
	use up U	مصرف کردن
	excise tax U	مالیات بر مصرف
	maximum power demand U	مصرف حداکثر
	energy consumption U	مصرف انرژی
	consumerism U	مصرف گرایی
	domestic consumption U	مصرف خانگی
	throwaway U	یکبار مصرف
	consumption theory U	نظریه مصرف
	consumption schedule U	جدول مصرف
	consumption rate U	اهنگ مصرف
	expenditure credit U	اعتبار مصرف
	utilizable <adj.> U	قابل مصرف
	unproductive consumption U	مصرف بیهوده
	idle stock U	موجودی بی مصرف
	to use up U	مصرف کردن
	home use entry U	اعلامیه مصرف
	home consumption U	مصرف داخلی
	home consumption U	مصرف خانگی
	high mass consumption U	مصرف انبوه
	transitory consumption U	مصرف گذرا
	transitory consumption U	مصرف انتقالی
	gasoline consumption U	مصرف بنزین
	fuel consumption U	مصرف سوخت
	consumption rate U	میزان مصرف
	useful <adj.> U	قابل مصرف
	spends U	مصرف کردن
	spend U	مصرف کردن
	eats U	مصرف کردن
	consume U	مصرف کردن
	utilization U	مصرف بکاربری
	utilisable [British] <adj.> U	قابل مصرف
	consumes U	مصرف کردن
	consumed U	مصرف کردن
	eat U	مصرف کردن
	usage U	مورد مصرف
	using U	مورد مصرف
	utilisation [British] U	مورد مصرف
	disposable U	مصرف شدنی
	utilization U	مورد مصرف
	usages U	موارد مصرف
	utilisations U	موارد مصرف
	utilizations U	موارد مصرف
	uses U	استعمال مصرف
	TAN [Transaction authentication number] U	رمز یکبار مصرف
	recive U	مصرف کنید
	exhausted U	مصرف شده
	dismantle U	بی مصرف کردن
	expenditure U	میزان مصرف
	rags U	بی مصرف شدن
	rag U	بی مصرف شدن
	expendable U	مصرف پذیر
	exploitation [utilization] U	مورد مصرف
	dismantling U	بی مصرف کردن
	dismantles U	بی مصرف کردن
	dismantled U	بی مصرف کردن
	use U	استعمال مصرف
	consumers U	مصرف کننده
	shelf life U	تاریخ مصرف
	utilisable [British] <adj.> U	مصرف کردنی
	using U	استعمال مصرف
	useful <adj.> U	مصرف کردنی
	usable <adj.> U	مصرف کردنی
	suitable <adj.> U	مصرف کردنی
	consumable U	مصرف شدنی
	conspicuious consumption U	مصرف تجملی
	conspicious consumption U	مصرف تجملی
	coefficient of utility U	ضریب مصرف
	capital consumption U	مصرف سرمایه
	bootless U	بی مصرف بی علاج
	autonomous consumption U	مصرف مستقل
	applicable <adj.> U	مصرف کردنی
	utilizable <adj.> U	مصرف کردنی
	usable <adj.> U	قابل مصرف
	abused U	سوء مصرف
	abuse U	سوء مصرف
	users U	مصرف کننده
	user U	مصرف کننده
	applicable <adj.> U	قابل مصرف
	suitable <adj.> U	قابل مصرف
	abuses U	سوء مصرف