Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To review the past in ones minds eye .
U
گذشته را از نظر گذراندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
due out
U
از وقت مصرف گذشته از وقت گذشته
pass
U
گذراندن
avert
U
گذراندن
averted
U
گذراندن
averting
U
گذراندن
averts
U
گذراندن
passed
U
گذراندن
survive
U
گذراندن
survives
U
گذراندن
surviving
U
گذراندن
passes
U
گذراندن
to have a rough time
U
بد گذراندن
to make a shift
U
گذراندن
survived
U
گذراندن
to be at ease
U
به گذراندن
to rime away one's time
U
گذراندن
piddles
U
وقت گذراندن
temporised
U
وقت گذراندن
to gain time
U
به بهانه گذراندن
interlace
U
ازهم گذراندن
temporizing
U
وقت گذراندن
niggle
U
وقت گذراندن
niggled
U
وقت گذراندن
piddle
U
وقت گذراندن
piddled
U
وقت گذراندن
to enjoy oneself
U
خوش گذراندن
temporises
U
وقت گذراندن
temporising
U
وقت گذراندن
idlest
U
وقت گذراندن
filrate
U
از صافی گذراندن
filtration
U
از صافی گذراندن
to laugh away
U
با خنده گذراندن
belate
U
ازموقع گذراندن
aestivate
U
تابستان را گذراندن
token passing
U
گذراندن نشانه
to sleep away one's time
U
بخواب گذراندن
idles
U
وقت گذراندن
idled
U
وقت گذراندن
temporize
U
وقت گذراندن
to rough it
U
سخت گذراندن
temporized
U
وقت گذراندن
temporizes
U
وقت گذراندن
Sunday
U
یکشنبه را گذراندن
Sundays
U
یکشنبه را گذراندن
To overstep the mark. To go too far.
U
از حد معمول گذراندن
idle
U
وقت گذراندن
to rub through or along
U
بسختی گذراندن
play away
U
به بازی گذراندن
niggles
U
وقت گذراندن
leach
U
از صافی گذراندن
laugh away
U
با خنده گذراندن
filtering
U
از صافی گذراندن
temporalize
U
وقت گذراندن
temporize
U
بدفع الوقت گذراندن
passes
U
گذراندن تصویب شدن
temporized
U
بدفع الوقت گذراندن
temporising
U
بدفع الوقت گذراندن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
U
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
temporises
U
بدفع الوقت گذراندن
dawdle
U
بیهوده وقت گذراندن
to mope a way
U
به افسردگی و پکری گذراندن
to muck a bout
U
بیهوده وقت گذراندن
dawdled
U
بیهوده وقت گذراندن
dawdles
U
بیهوده وقت گذراندن
To pass a bI'll through parliament .
U
لایحه یی را از مجلس گذراندن
dillydally
U
بیهوده وقت گذراندن
pass
U
گذراندن تصویب شدن
weekend
U
تعطیل اخرهفته را گذراندن
weekends
U
تعطیل اخرهفته را گذراندن
outwear
U
کهنه شدن گذراندن
passed
U
گذراندن تصویب شدن
serve one's term of imprisonment
U
حبس خود را گذراندن
while
U
سپری کردن گذراندن
to stay overnight
U
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
to loaf a way one's time
U
بیهوده وقت گذراندن
procrastinates
U
بدفع الوقت گذراندن
temporizing
U
بدفع الوقت گذراندن
temporizes
U
بدفع الوقت گذراندن
dawdling
U
بیهوده وقت گذراندن
temporalize
U
بدفع الوقت گذراندن
procrastinating
U
بدفع الوقت گذراندن
to talk away
U
بصحبت یاگفتگو گذراندن
procrastinated
U
بدفع الوقت گذراندن
procrastinate
U
بدفع الوقت گذراندن
temporised
U
بدفع الوقت گذراندن
to lop a bout
U
بیهوده وقت گذراندن
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
get through
U
به پایان رساندن گذراندن
hang around
وقت را به بطالت گذراندن
lobby
U
برای گذراندن لایحهای
lobbies
U
برای گذراندن لایحهای
infltrate
U
از سوراخهای صافی گذراندن
lobbied
U
برای گذراندن لایحهای
moons
U
بیهوده وقت گذراندن
moon
U
بیهوده وقت گذراندن
jauk
U
بیهوده وقت گذراندن
grip
U
بریدگی برای گذراندن اب
gripped
U
بریدگی برای گذراندن اب
gripping
U
بریدگی برای گذراندن اب
loaf
U
وقت را بیهوده گذراندن
grips
U
بریدگی برای گذراندن اب
get on
U
گذران کردن گذراندن
fare
U
گذراندن گذران کردن
fared
U
گذراندن گذران کردن
fares
U
گذراندن گذران کردن
faring
U
گذراندن گذران کردن
To get a pass.
U
امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
pass
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
To bring something to someones attention .
U
چیزی را ازنظر کسی گذراندن
testamur
U
گواهی نامه گذراندن امتحانات
reeve
U
طناب را ازشکاف یا سوراخ گذراندن
to p at or in an occpation
U
بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
to loaf a way one's time
U
وقت خود را ببطالت گذراندن
passes
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
hang out
<idiom>
U
به بطالت گذراندن روزگار کردن
passed
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
to pull any one across a river
کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
convalesced
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
serves
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
served
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
stand-offs
U
دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand-off
U
دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand off
U
دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
dallying
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dally
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallies
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallied
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
peels
U
گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
serve
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
snoozes
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
convalesces
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesce
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
snoozing
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
peel
U
گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
snoozed
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snooze
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
convalescing
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
pase
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
to keep a person company
U
پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
passed
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passes
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
last night
U
شب گذشته
forepast
U
گذشته
foreby
U
گذشته
last a
U
گذشته
foretime
U
گذشته
due out
U
گذشته
agone
U
گذشته
aside from
U
گذشته از
beyoned the pale
U
از حد گذشته
by gone
U
گذشته
bypast
U
گذشته
spun or span
U
گذشته
over with
U
گذشته
forepassed
U
گذشته
gone by
U
گذشته
and certainly not
<conj.>
U
گذشته از
What is past is past . what is gone is gone .
U
گذشته ها گذشته
to say nothing of
<conj.>
U
گذشته از
asides
U
گذشته از
aside
U
گذشته از
not to speak of
<conj.>
U
گذشته از
not to mention
<conj.>
U
گذشته از
departed
U
گذشته
let
[leave]
alone
<conj.>
U
گذشته از
bygone
U
گذشته
historical
U
گذشته
older
U
گذشته
oldest
U
گذشته
past
U
گذشته
yesternight
U
شب گذشته
old
U
گذشته
preceded
U
گذشته
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
reeve
U
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
retrospective view
[on]
U
نگاه به گذشته
what is more
<adv.>
U
گذشته از این
sware
U
گذشته swear
redolence
U
خاطرات گذشته
sup.latest or last
U
تازه گذشته
stale cheque
U
چک تاریخ گذشته
further on
U
از این گذشته
retrospective falsification
U
تحریف گذشته
furthermore
U
از این گذشته
on top of that
<adv.>
U
گذشته از این
self devoted
U
از خود گذشته
self giving
U
از خود گذشته
beyond that
<adv.>
U
گذشته از این
on to
<adv.>
U
گذشته از این
the past tense
U
زمان گذشته
aside from that
<adv.>
U
گذشته از این
further
[moreover]
<adv.>
U
گذشته از این
forby
<adv.>
U
گذشته از این
upheld
U
گذشته uphold
outdid
U
گذشته outdo
bled
U
گذشته Bleed
on top of this
<adv.>
U
گذشته از این
pt
U
زمان گذشته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com