English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to wind up U کوک کردن اماده کردن گلوله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
clue U گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clues U گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
outfit U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up U جمع اوری کردن اماده کردن
redact U اماده چاپ کردن تحریر کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
bombarding U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombing U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards U بمباران کردن گلوله باران کردن
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
list U شیار کردن اماده کردن
dight U اماده کردن مجهز کردن
gird U اماده کردن محکم کردن
readied U اماده کردن
primes U اماده کردن
harnessing U اماده کردن
get ready U اماده کردن
setting up U اماده کردن
prepare U اماده کردن
to string up U اماده کردن
sets U اماده کردن
accommodated U اماده کردن
drafts U اماده کردن
belay U اماده کردن
prepares U اماده کردن
prime U اماده کردن
preparing U اماده کردن
draft U اماده کردن
confect U اماده کردن
ready U اماده کردن
harness U اماده کردن
readies U اماده کردن
readying U اماده کردن
primed U اماده کردن
harnessed U اماده کردن
drafted U اماده کردن
accommodates U اماده کردن
unlimber U اماده کردن
pre treatment U اماده کردن
preparation U اماده کردن
preparations U اماده کردن
provide U اماده کردن
set U اماده کردن
supplying U اماده کردن
supply U اماده کردن
make ready U اماده کردن
to pickle a rod for U اماده کردن
supplied U اماده کردن
provides U اماده کردن
ball U گلوله کردن
to round up U گلوله کردن
bullet-proof U ضد گلوله کردن
clew U گلوله کردن
forearm U قبلا اماده کردن
knock up U سردستی اماده کردن
trains U اماده کردن اسب
forearms U قبلا اماده کردن
knock-up U سردستی اماده کردن
geared U کردن اماده کارکردن
set up U اماده تیراندازی کردن
to fit with U اماده کردن برای
gear U کردن اماده کارکردن
trained U اماده کردن اسب
fitting out U اماده کردن ناو
forespeak U قبلا اماده کردن
train U اماده کردن اسب
do up U اماده استفاده کردن
gears U کردن اماده کارکردن
knock-ups U سردستی اماده کردن
spot U مشاهده کردن گلوله ها
discharge U خالی کردن گلوله
slug U گلوله باران کردن
slugged U گلوله باران کردن
shell off U گلوله باران کردن
lack vt U با گلوله سوراخ کردن
slugs U گلوله باران کردن
shoots U پرتاب کردن گلوله
spots U مشاهده کردن گلوله ها
shoot U پرتاب کردن گلوله
cannonade U گلوله باران کردن
forthcomming U اماده برای ارائه کردن
sensate U اماده پذیرش حس احساس کردن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
spot U کشف کردن اماده پرداخت
spots U کشف کردن اماده پرداخت
to study up U خود را اماده امتحانات کردن
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshal U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshaled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
enarm U مسلح شدن اماده کارزار کردن
winterization U اماده کردن برای کار در زمستان
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
roadworthy U اماده مسافرت قابل سفر کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
marshalled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
to roll a huge snowball U گلوله بزرگی از برف درست کردن
groom U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee U اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
arm U مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
tropicalization U اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
grooms U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit U وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
stabilization U برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sketch U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
windage U حرکت سمتی اثر باد درمنحرف کردن گلوله
paddocks U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddock U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
bombardment U گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardments U گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
rig the ship U فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
shelling U بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells U بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell U بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
spooling U یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
sensing U تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
trends U مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
misses U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trend U مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
miss U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sabot U کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
frangible bullet U گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
fire ball U گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
dizen U دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
water displacement U زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
premature U عمل پیشرس پیش از وقت عمل کردن گلوله
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
hitting U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
ogive U ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
splinterproof U ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
dud U منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
velocity jump U جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
naval landing party U تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
maximum ordinate U حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
ramp alert U اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
base of trajectory U تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
nuclear stalemate U گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
square base U کف گلوله یا قسمت ته گلوله
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
side spray U بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
laager U هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
ballistics of penetration U شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
alert force U نیروهای اماده باش نیروهای اماده
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com