English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unmodulated U که تقسیم نشده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
retained earnings U درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
retained profit U سود تقسیم نشده
undistributed profits U سود تقسیم نشده
undivided profit U سود تقسیم نشده
undistributed corporate profit U سود تقسیم نشده شرکتها
undistributed earnings U منافع تقسیم نشده
undistributed profits tax U مالیات بر سود تقسیم نشده
Other Matches
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
unpremediated U پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unborn U هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
uncommitted U غیر متعهد نشده تعهد نشده
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unpicked U نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbaoked U سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unobligated U اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unbroke U رام نشده سوقان گیری نشده
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
irredenta U انجام نشده جبران نشده
uncharged U محسوب نشده رسمامتهم نشده
inconsummate U تکمیل نشده انجام نشده
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
unsought U جستجو نشده کشف نشده
unasked U خواسته نشده پرسیده نشده
unset U جایگزین نشده جاانداخته نشده
unredeemed U جبران نشده سبک نشده
unsifted U الک نشده رسیدگی نشده
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete U انجام نشده پر نشده
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
distributions U تقسیم
repartition U تقسیم
cleavage U تقسیم
apportionment U تقسیم
dealing U تقسیم
allocating U تقسیم
cleavages U تقسیم
distribution U تقسیم
dispensations U تقسیم
dispensation U تقسیم
branches U تقسیم
branch U تقسیم
allotment U تقسیم
allocates U تقسیم
allotments U تقسیم
division U تقسیم
admeasurement U تقسیم
admensuration U تقسیم
sharing U تقسیم
divisions U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
allocate U تقسیم
junction box U جعبه تقسیم
subdivisions U تقسیم مجدد
partition function U تابع تقسیم
division sign U نماد تقسیم
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
partings U تقسیم تجزیه
parting U تقسیم تجزیه
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
division U تقسیم [ریاضی]
junction boxes U جعبه تقسیم
zeradivide U تقسیم بر صفر
intersects U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
division line U خط تقسیم شده
allotments U پخش تقسیم
water point U نقطه تقسیم اب
separate U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
allotment U پخش تقسیم
compartment U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
subdivision U تقسیم مجدد
divisible U قابل تقسیم
delay allowance U زمان تقسیم
division check U ازمایش تقسیم
division of labor U تقسیم کار
divisional U مربوط به تقسیم
battery bus U جعبه تقسیم
fire distribution U تقسیم اتش
frequency alloment U تقسیم فرکانس
frequency division U تقسیم فرکانس
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
frequency distribution U تقسیم فرکانس
autotomy U تقسیم خودبخود
hyphenation U تقسیم کلمه
aminister U تقسیم کردن
divisibility U قابلیت تقسیم
divide exception U خطای تقسیم
demultiplexer U تقسیم کننده
distributing box U جعبه تقسیم
compart U تقسیم کردن
splice box U جعبه تقسیم
clastic U تقسیم شونده
distribution box U جعبه تقسیم
distribution coefficient U ضریب تقسیم
distribution of forces U تقسیم نیروها
distribution of the estate U تقسیم ترکه
distribution pannel U تابلوی تقسیم
busbar U جعبه تقسیم
dividable U قابل تقسیم
divide exception U استثناء تقسیم
indistributable U تقسیم نشدنی
divisions U عمل تقسیم
division U عمل تقسیم
short division U تقسیم باختصار
sortition U تقسیم با قرعه
to share out U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
dichotomy U تقسیم به دو بخش
dichotomies U تقسیم به دو بخش
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
market segmentation U تقسیم بازار
sharing the market U تقسیم بازار
severability U قابلیت تقسیم
divider U پرگار تقسیم
divider U تقسیم کننده
divisive U تقسیم کننده
divided U تقسیم شده
line graduation U تقسیم بندی خط
load distribution U تقسیم بار
meiosis U تقسیم کاهشی
meiosis U تقسیم سلولی
o o line U خط تقسیم دیدبانی
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
scissor U قطع تقسیم
dividing U تقسیم بندی
divide U تقسیم کردن
graduate U بدرجات تقسیم
graduating U بدرجات تقسیم
distribute U تقسیم کردن
graduates U بدرجات تقسیم
share U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
denominators U تقسیم کننده
intersected U تقسیم کردن
divisions of labour U تقسیم کار
denominator U تقسیم کننده
division of labour U تقسیم کار
redistribution of force U تقسیم مجدد نیروها
table of distribution U جدول تقسیم اماد
switch board U صفحه تقسیم برق
lobulation U تقسیم به مقاطع کوچک
maxwell velocity distribution U تقسیم سرعت ماکسول
lot U تقسیم بندی کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
proration U سرشکنی تقسیم به نسبت
self divison U تقسیم خود بخود
cantons U به بخش تقسیم کردن
residuary legatee U باقیمانده ماترک پس از تقسیم
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
time slicing U تقسیم بندی زمانی
voltage division U تقسیم یا پخش ولتاژ
versicular division U تقسیم به بیتهای کوچک
sectors U جزء تقسیم کردن
sector U جزء تقسیم کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
unit distribution U روش تقسیم به یکان
panels U صفحه تقسیم برق
panel U صفحه تقسیم برق
shires U به استان تقسیم کردن
shire U به استان تقسیم کردن
splitting a window U تقسیم بندی پنجره
trisect U تقسیم بسه قسمت
tripartition U تقسیم بسه قسمت
trichotomy U تقسیم بسه بخش
amorphous U بدون تقسیم بندی
denominationalism U اعتقاد به تفکیک و تقسیم
dial graduation U تقسیم بندی درجهای
distributing mains U شبکه تقسیم اصلی
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
classis U تقسیم برحسب طبقه
balkanization U تقسیم بقطعات ریز
fractionize U تقسیم بجزء کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
bifurcation U تقسیم بدو شاخه
divisibly U بطور قابل تقسیم
break down U تقسیم بندی کردن
amitosis U تقسیم ساده یاختهای
amitosis U تقسیم مستقیم یاخته
amitosis U یک نوع تقسیم سلولی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com