Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
point
U
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
decimals
U
نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
decimal
U
نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
point
U
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
absolute system of units
سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
byte
U
که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
bytes
U
که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
work unit
U
یک واحد تقسیم کار
rational number
U
عددی که به عنوان تقسیم دو عدد کامل نوشته میشود
assembly
U
مجموعه یک واحد کامل ازچندین قطعه
radix
U
نقط های که تقسیم بین واحد کمی و بخشی اعشاری را نشان میدهد
average
U
عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
averages
U
عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
averaging
U
عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
averaged
U
عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
ip
U
واحد نمایش مخصوص که به کار بردن امکان میدهد صفحات ویدیو متن ویرایش کنند پیش از ارسال آنها به پایگاه داده اصلی
federal reserve system
U
ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
factorize
U
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
top
U
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
coincidence function
U
پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
salami technique
U
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
managers
U
برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
manager
U
برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
regenerated
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
cable weft
U
پود ضخیم
[بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
full mobilization
U
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
power
U
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered
U
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering
U
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers
U
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
knot
U
نات
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
cpu
U
واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
morpheme
U
واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
functional unit
U
واحد در حال کار واحد تابعی
completed case
U
جعبه کامل خشاب کامل
full scale
U
باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing
U
بازپخت کامل تاباندن کامل
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
lost cluster
U
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
fractions
U
کسری از
fractional
U
کسری
leakage
U
کسری
leakages
U
کسری
deficits
U
کسری
shortfalls
U
کسری
leakage or breakage
U
کسری
aliquot
U
کسری
shortsage
U
کسری
fraction
U
کسری از
deficit
U
کسری
shortfall
U
کسری
shortage
U
کسری
shortages
U
کسری
shortcomings
U
کسری
shortcoming
U
کسری
fraction line
U
خط کسری
fractionary
U
کسری
inadequate
U
کسری
fractional part
U
جز کسری
fixed point part
U
جزء کسری
shorter
U
تک تیر کسری
fractional turn
U
چرخش کسری
mantissa
U
جزء کسری
shorter
U
کسری داشتن
shortest
U
کسری داشتن
shortest
U
تک تیر کسری
short
U
تک تیر کسری
two thousand odd
U
0002 و کسری
short
U
کسری داشتن
basic deficit
U
کسری کلی
basic deficit
U
کسری اساسی
budget deficit
U
کسری بودجه
deficiency
U
کسری ایراد
deficiencies
U
کسری ایراد
fractionation method
U
روش کسری
trade deficit
U
کسری تجارت
fractional pitch
U
گام کسری
trade deficit
U
کسری بازرگانی
trade gap
U
کسری تجارتی
fractional size
U
اندازه کسری
fractional rotation
U
گردش کسری
lacked
U
فقدان کسری
leakages
U
کمبود و کسری
under
U
کسری دار
under-
U
کسری دار
leakage
U
کمبود و کسری
lacks
U
فقدان کسری
lack
U
فقدان کسری
knot
U
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
U
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
trade balance deficit
U
کسری تراز تجاری
reds
U
کسری داشتن حساب
lag rate
U
میزان کسری پرسنل
make up a deficit
U
جبران کردن کسری
make up a deficit
U
تامین کردن کسری
root
U
توان کسری یک عدد
roots
U
توان کسری یک عدد
redder
U
کسری داشتن حساب
reddest
U
کسری داشتن حساب
red
U
کسری داشتن حساب
mantissa
U
بخش کسری عدد
imago
U
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough
U
بطور کامل کامل
lag rate
U
نسبت کسری نیروی انسانی
improper fraction
U
کسری که صورت ان بزرگتر از مخرج باشد
proportional parts
U
بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
to invert a fraction
U
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
real number
U
عددی که با بخش کسری همراه است .
leakage
U
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
leakages
U
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
integer
U
گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
integers
U
گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
fractional reserve banking
U
روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
themselves
[for their part]
<adv.>
U
از طرف آنها
on their part
<adv.>
U
از طرف آنها
for their part
<adv.>
U
از طرف آنها
in such a way as to enable them
U
به طوری که آنها بتوانند
rules
U
وعملیات روی آنها
Send them in two at a time .
U
آنها رادو تا دوتابفرست تو
channelled
U
یچ کردن بین آنها
channel
U
یچ کردن بین آنها
channeled
U
یچ کردن بین آنها
Ask each and every one of them .
U
ازیک یک آنها بپرسید
channeling
U
یچ کردن بین آنها
channels
U
یچ کردن بین آنها
I need them urgently.
من آنها را فوری میخواهم.
I need them today.
من آنها را امروز میخواهم.
I need them tonight.
من آنها را امشب میخواهم.
They cannot hold a candle to him .
U
سگش می ارزد بهمه آنها
They gave me permission by way of an exception ...
U
آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
keep these separate from those.
U
اینها را از آنها جدا نگاهدار
They were all alike.
U
همه آنها یکی بودند.
descriptions
U
لیست داده ها و خصوصیات آنها
description
U
لیست داده ها و خصوصیات آنها
I need them before friday.
من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
When will they be ready?
U
چه وقت آنها حاضر میشود؟
They held me culpable for the accident.
U
آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
logical
U
مراحل و تصمیمات و ارتباطات آنها
BCC
U
و لیست آنها را نشان نمیدهد
cataloging
U
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
list
U
لیست توابع یا دستورات و حل آنها در برنامه
microcomputing
U
مربوط به ریز کامپیوتر و استفاده آنها
Their names are as follows .
U
اسامی آنها بقرار زیر است
downsize
U
که در آنها ایستگاههای کاری هوشمند هستند.
They were all either kI'lled ou taken prisoners .
U
همگی آنها کشته یا گرفتا رشدند
cataloguing
U
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogues
U
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
cataloged
U
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogs
U
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
double vault
U
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
catalogue
U
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogued
U
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
schematic
U
نمایش قط عات سیستم و نحوه اتصال آنها
hash
U
لیست ورودی ها طبق شماره hash آنها
reference
U
لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
references
U
لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
They were devastated by the news.
U
این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Bantu
U
وابسته به مردم بانتو و زبانها و فرهنگهای آنها
They were all dreesd in black.
U
تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
They are openly seeking his being sacked.
U
آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
There they were in all their finery.
U
آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Nothing was said between them.
U
هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
chronological order
U
ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
I cant see much difference in them.
U
فرق زیادی بین آنها نمی بینم
branches
U
تقسیم
branch
U
تقسیم
division
U
تقسیم
allotments
U
تقسیم
dispensations
U
تقسیم
cleavages
U
تقسیم
distributions
U
تقسیم
distribution
U
تقسیم
apportionment
U
تقسیم
dispensation
U
تقسیم
admensuration
U
تقسیم
admeasurement
U
تقسیم
sharing
U
تقسیم
allotment
U
تقسیم
graduator
U
خط تقسیم کن
divisions
U
تقسیم
allocate
U
تقسیم
allocates
U
تقسیم
allocating
U
تقسیم
cleavage
U
تقسیم
dealing
U
تقسیم
repartition
U
تقسیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com