Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
control
U
کنترل کردن مهار کردن
controlling
U
کنترل کردن مهار کردن
controls
U
کنترل کردن مهار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
strings attached
<idiom>
U
تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
Other Matches
tie
U
متصل کردن مهار کردن مهار
ties
U
متصل کردن مهار کردن مهار
chucked
U
مهار کردن
clamped
U
مهار کردن
chuck
U
مهار کردن
clamps
U
مهار کردن
chucking
U
مهار کردن
clamping
U
مهار کردن
chucks
U
مهار کردن
clamp
U
مهار کردن
restraining
U
نگهداشتن مهار کردن
restrain
U
نگهداشتن مهار کردن
chucking automatic
U
مهار کردن خودکار
restrains
U
نگهداشتن مهار کردن
bolster plate
U
صفحه برای مهار کردن
ground tackle
U
وسیله مهار کردن قایق
mooring
U
نقطه مهار کردن قایق به ساحل
triple team
U
سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
bindings
U
مهار کردن بار در روی پالت
binding
U
مهار کردن بار در روی پالت
stanchion
U
مهار یامحدودکردن تیر دار کردن
mooring line
U
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
aircraft arresting reset unit
U
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
curb
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
cable
U
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cabled
U
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
anchor block
U
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
inspects
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspecting
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspected
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspect
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
governs
U
معیف کردن کنترل کردن
regulates
U
میزان کردن کنترل کردن
qualify
U
منظم کردن کنترل کردن
regulating
U
میزان کردن کنترل کردن
regulate
U
میزان کردن کنترل کردن
qualifies
U
منظم کردن کنترل کردن
govern
U
معیف کردن کنترل کردن
governed
U
معیف کردن کنترل کردن
regulated
U
میزان کردن کنترل کردن
bridles
U
کنترل کردن
bridled
U
کنترل کردن
bridle
U
کنترل کردن
check-ups
U
کنترل کردن
controls
U
کنترل کردن
controlling
U
کنترل کردن
control
U
کنترل کردن
check-up
U
کنترل کردن
get along
<idiom>
U
کنترل کردن
bridling
U
کنترل کردن
damage control
U
کنترل کردن خسارات
controlling
U
کنترل کردن فرمان
control
U
کنترل کردن فرمان
controls
U
کنترل کردن فرمان
airspace control
U
کنترل کردن فضای هوایی
get a grip of oneself
<idiom>
U
کنترل کردن احساسات شخصی
fielding
U
متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
throttled
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
release
U
رها کردن کنترل بلاک حافظه یا فایل
throttling
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
released
U
رها کردن کنترل بلاک حافظه یا فایل
throttle
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
releases
U
رها کردن کنترل بلاک حافظه یا فایل
cascade control
U
چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
to keep somebody on a short leash
U
کسی را دائما کنترل کردن
[مثال مشکوکان به جرمی ]
exfiltration
U
خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
fire control
U
کنترل کردن اتش کنترل اتش
network data management system
U
مجموعهای از برنامههای مرتبط برای بار کردن دستیابی و کنترل یک پایگاه داده
jobs
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
job
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
directives
U
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
directive
U
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
formats
U
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
AT command set
U
مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
format
U
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
control point
U
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
escape character
U
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
handover
U
تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
fumble
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
mark mark
U
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
fumbled
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
deflection
U
هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
deflections
U
هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
task
U
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
tasks
U
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
tokens
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
electronic
U
مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
apt
U
زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
control panel
U
صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
processor
U
پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
loops
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
looped
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executives
U
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
executive
U
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
control and reporting center
U
تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
loop
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
real time
U
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
circulation control
U
کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
radio control
U
کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
rolleron
U
کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible
U
کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
IRQ
U
سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
control
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
inventory control
U
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
controlling
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controls
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
ctrl
U
کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
apt
U
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
control sheet
U
صفحه کنترل چارت کنترل
control statement
U
حکم کنترل دستور کنترل
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
spanning
U
مهار
controls
U
مهار
spanned
U
مهار
guy
U
مهار
restraint
U
مهار
spans
U
مهار
unbridle
U
بی مهار
bond
U
مهار
frenum
U
مهار
make fast
U
مهار
guys
U
مهار
belaying pin
U
مهار
control
U
مهار
bearing rein
U
مهار
anchorages
U
مهار
anchorage
U
مهار
controlling
U
مهار
braced
U
مهار
span
U
مهار
anchoring
U
مهار
anchors
U
مهار
restraints
U
مهار
anchor
U
مهار
chucking
U
مهار
chainage
U
مهار
guide rope
U
مهار
halters
U
مهار
brace
U
مهار
halter
U
مهار
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
block plot
U
صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
wiring harness
U
مهار سیم
prony brake
U
مهار پرونی
mooring pendant
U
سیم مهار
uncontrolled
U
مهار نشده
sag rod
U
مهار عرضی
drogue
U
مهار چتری
mooring ring
U
حلقه مهار
mooring rope
U
طناب مهار
martingale
U
مهار جلو
stayband
U
حلقه مهار
bridles
U
مهار ناو
knee-brace
U
مهار زانویی
electrical shant
U
مهار برقی
mooring buoy
U
بویه مهار
bridled
U
مهار ناو
bridle
U
زنجیر مهار
bridle
U
مهار ناو
holdfast
U
مهار گیر
tractable
U
سست مهار
topping lift
U
مهار بالایی
knee brace
U
مهار زانوئی
mooring line
U
سیم مهار
stayed
U
تکیه مهار
tie rod
U
میل مهار
gripping jaw
U
فک مهار کننده
cross brace
U
مهار عرضی
ball control
U
مهار توپ
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com