English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
quantified U کمیت را تعیین کردن
quantifies U کمیت را تعیین کردن
quantify U کمیت را تعیین کردن
quantifying U کمیت را تعیین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quotas U کمیت تعیین شده توسط دولت
quota U کمیت تعیین شده توسط دولت
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
quantification U کمیت پذیر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
slate U تعیین کردن
blood groups U تعیین کردن
specify U تعیین کردن
appoints U تعیین کردن
blood group U تعیین کردن
identifies U تعیین کردن
specifies U تعیین کردن
appointe U تعیین کردن
fixes U تعیین کردن
identify U تعیین کردن
identifying U تعیین کردن
fix U تعیین کردن
appoint U تعیین کردن
formulation U تعیین کردن
determine U تعیین کردن
determines U تعیین کردن
slated U تعیین کردن
specifying U تعیین کردن
tell off U تعیین کردن
ascertian U تعیین کردن
blood types U تعیین کردن
identified U تعیین کردن
blood type U تعیین کردن
bound U تعیین کردن
fix on U تعیین کردن
determining U تعیین کردن
slates U تعیین کردن
abound O تعیین حدود کردن
located U تعیین محل کردن
appraisal U تعیین قیمت کردن
fixes U تعیین کردن قراردادن
appraisals U تعیین قیمت کردن
locate U تعیین محل کردن
demarcating U تعیین حدود کردن
locates U تعیین محل کردن
demarcates U تعیین حدود کردن
assessing U تعیین کردن بستن
to fix quota U تعیین سهمیه کردن
assessed U تعیین کردن بستن
assesses U تعیین کردن بستن
demarcated U تعیین حدود کردن
assess U تعیین کردن بستن
demarcate U تعیین حدود کردن
locating U تعیین محل کردن
identifying U تعیین هویت کردن
identifies U تعیین هویت کردن
identified U تعیین هویت کردن
admeasure U تعیین حصه کردن
rezone U از نومحدوده تعیین کردن
identify U تعیین هویت کردن
genealogize U تعیین نسب کردن
clearance U تعیین صلاحیت کردن
delimit U تعیین کردن حدود
delimiting U تعیین کردن حدود
delimits U تعیین کردن حدود
pin point U تعیین محل کردن
predestine U قبلا تعیین کردن
predetermine U قبلا تعیین کردن
prifix U قبلا تعیین کردن
prifixal U قبلا تعیین کردن
delimited U تعیین کردن حدود
state U تعیین کردن حال
state- U تعیین کردن حال
fix U تعیین کردن قراردادن
peg U تعیین حدود کردن
pegs U تعیین حدود کردن
states U تعیین کردن حال
stating U تعیین کردن حال
stated U تعیین کردن حال
qualify U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
state U تعیین کردن وقرار دادن
route U مسیر چیزیرا تعیین کردن
prescribed U نسخه نوشتن تعیین کردن
routes U مسیر چیزیرا تعیین کردن
prescribes U نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribe U نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribing U نسخه نوشتن تعیین کردن
states U تعیین کردن وقرار دادن
subrogate U قائم مقام تعیین کردن
stating U تعیین کردن وقرار دادن
stated U تعیین کردن وقرار دادن
quantitate U چندی چیزی را تعیین کردن
state- U تعیین کردن وقرار دادن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
grant a period of grace U ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
quantities U کمیت
quantity U کمیت
scalar U کمیت
quant U کمیت
shagreen U کمیت
quantum U کمیت
appraising U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to orient compound U نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
oscillating quantity U کمیت نوسانی
certificating of quantity U گواهی کمیت
scalar quantity U کمیت اسکالر
certificate of quantity U گواهی کمیت
physical quantity U کمیت فیزیکی
pulsating quantity U کمیت ضربانی
sinusoidal quantity U کمیت سینوسی
vector quantity U کمیت برداری
batch quantity U کمیت گروهی
peridic quantity U کمیت تناوبی
alternating quantity U کمیت متناوب
scalar quantity U کمیت نردهای
quantifier U کمیت سنج
scalar quantity U کمیت عددی
quantity control U کنترل کمیت
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
authentication U تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dosimetry U تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
assigns U ارجاع کردن تعیین کردن
located U تعیین کردن معلوم کردن
assigned U ارجاع کردن تعیین کردن
locate U تعیین کردن معلوم کردن
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
assign U ارجاع کردن تعیین کردن
assigning U ارجاع کردن تعیین کردن
defined U تعیین کردن تعریف کردن
locating U تعیین کردن معلوم کردن
defines U تعیین کردن تعریف کردن
defining U تعیین کردن تعریف کردن
locates U تعیین کردن معلوم کردن
define U تعیین کردن تعریف کردن
evaluating U محاسبه یک مقدار یا کمیت
pseudoscalar quantity U کمیت شبه عددی
observable quantity U کمیت مشاهده پذیر
scalar quantity U کمیت غیر برداری
evaluate U محاسبه یک مقدار یا کمیت
quantity surveyors U ارزیاب کمیت مواد
quantity surveyor U ارزیاب کمیت مواد
conserved quantity U کمیت پایسته [فیزیک]
evaluated U محاسبه یک مقدار یا کمیت
damped sinusoidal quantity U کمیت سینوسی میرنده
mean value of periodic quantity U میانگین کمیت دورهای
evaluates U محاسبه یک مقدار یا کمیت
conserved quantity U کمیت ثابت [فیزیک]
phase of a sinusoidal quantity U فاز کمیت سینوسی
evaluation U عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
scalar quantity U کمیت نرده ای [فیزیک] [ریاضی]
evaluations U عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
even U کمیت یا عدد که ضریب دو است
scalar U کمیت نرده ای [فیزیک] [ریاضی]
measure U روش محاسبه اندازه یا کمیت
symmetrical alternating quantity U کمیت متناوب متقارن نامتوازن
time constant of an exponential quantity U ثابت زمانی یک کمیت نمایی
telemetry U اندازه گیری یک کمیت یا کیفیت
doctrines U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
air priorities committee U کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
dimensionless quantity U کمیت بدون بعد [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
charges U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
levelled U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
level U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
leveled U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
levels U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
plots U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
convoy routing U تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
instantaneous readout U سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
relocation U کمیت افزوده شد به یک آدرس برای انتقال به محل دیگری ازحافظه
stakhnovism U افزایش تولیداز طریق بالا بردن کمیت تولیدهر کارگر
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
radar locating U تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
radiation shield U وسیلهای برای جلوگیری ازتابشهای ناخواسته که دراندازه گیری کمیت موردنظرتاثیر میگدارند
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
fix U نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com