English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
general grant U کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
education U پرورش اموزش و پرورش
education U اموزش و پرورش
state- U دولت استان
state U دولت استان
stated U دولت استان
stating U دولت استان
states U دولت استان
educationists U متخصص اموزش و پرورش
comparative education U اموزش و پرورش تطبیقی
educational U مربوط به اموزش و پرورش
special education U اموزش و پرورش استثنایی
educationists U کارشناس اموزش و پرورش
educationist U متخصص اموزش و پرورش
educationalists U کارشناس اموزش و پرورش
educationalist U کارشناس اموزش و پرورش
educationist U کارشناس اموزش و پرورش
upbringing U روش اموزش و پرورش بچه
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
for example U به عنوان مثال
exempli gratia [e.g.] U به عنوان مثال
state government U دولت مرکزی
statism U تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
jingo U کسی که به عنوان میهن پرستی از سیاست جنگجویانه و تجاوزکارانه دولت خودطرفداری میکند
cluster U کامپیوتر مرکزی که ارتباطات بین دو وسیله خوشه ورا شده یا محلی از حافظه را کنترل میکند
cluster bombs U کامپیوتر مرکزی که ارتباطات بین دو وسیله خوشه ورا شده یا محلی از حافظه را کنترل میکند
clusters U کامپیوتر مرکزی که ارتباطات بین دو وسیله خوشه ورا شده یا محلی از حافظه را کنترل میکند
cluster bomb U کامپیوتر مرکزی که ارتباطات بین دو وسیله خوشه ورا شده یا محلی از حافظه را کنترل میکند
Farahan U فراهان [این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
Reihan U ریحان [شهری در استان مرکزی و نزدیک اراک که به بافت طرح های هراتی و افشان یا زمینه قرمز شهرت داشته و اکثر فرش های آن بصورت تک پودی بافته می شوند.]
Sarouk U ساروق [حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
identic notes U منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
retorsion U عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
Viewdata U سیستم خانگی تحویل اطلاعات که از طریق ان استفاده کنندگان می توانند بطورمحاورهای از تلویزیونهای محلی خود به پایگاه داده مرکزی دسترسی پیدا کنند داده نما
sericulture U پرورش کرم ابریشم پرورش نوغان
armory training U اموزش جنگ افزارداری اموزش اسلحه سازی
reconditioning training U اموزش تجدید مهارت اموزش توجیهی
local area network U کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند. تمام ایستگاههای کاری شبکه محلی به سرور شبکه مرکزی وصل هستند و کاربران وارد آن می شوند
open market operation U عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dependent state U دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
automatic data processing system U سیستم پرورش خودکاراطلاعات سیستم پرورش اطلاعات کامپیوتری
bitblt U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
cpu time U مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central U متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
federal state U دولت متحده یا دولت اتحادی
rabbitry U محل پرورش خرگوش اهلی پرورش خرگوش
competent authorities U مقامات صلاحیتدار
competent authorities U مقامات صالحه
The competent authorities. U مقامات صلاحیتد ار
officials U مقامات رسمی
monetary authorities U مقامات پولی
The health authorities . U مقامات اداره بهداشت
juries U مقامات رسمی نافر
jury U مقامات رسمی نافر
competent judicial authorities U مقامات صالحه قانونی
headquarters U شعبه مرکزی اداره مرکزی
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
pay as you go principle U اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
competant judicial authority U مقامات صلاحیت دار قضائی
title U صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
titles U صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
social contract U اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
Do you move in high circles ? U آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
basic unit training U اموزش مقدماتی یکان اموزش مقدماتی واحد
advanced unit training U اموزش تکمیلی واحد اموزش تکمیلی یکان
local procurement U تدارک محلی فراورده محلی
localism U ایین محلی علاقه محلی
paching central U سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
pratique U اجازه مقامات بندری جهت ورود کشتی
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
eponym U عنوان دهنده عنوان مشخص
intelligence process U جریان پرورش اطلاعات پرورش اطلاعات
advowee U کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
local posts U پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
computer assisted instruction U اموزش به کمک کامپیوتر اموزش کامپیوتری دستورالعمل به کمک کامپیوتر
captain a protest U افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
exchange control U نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
shires U استان
shire U استان
nomarchy U استان
provice U استان
eparchy U استان
provinces U استان
province U استان
county U استان
counties U استان
Zanjan U استان زنجان
manchuria U استان منچوری
Azerbaijan U استان آذربایجان
court of appeal U دادگاه استان
state bank U بانک استان
courts of appeal U دادگاه استان
massachusetts U استان ماساچوست
massachusett U استان ماساچوست
Moldavia U استان ملداوی
court of province U دادگاه استان
sectionalism U استان گرایی
certificate of damage U تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
upstater U اهل شمال استان
maritime U استان بحری یاساحلی
shires U به استان تقسیم کردن
welch U اهل استان ولزانگلستان
shire U به استان تقسیم کردن
county town U حاکم نشین استان
county magestrate U قاضی دادگاه استان
pomeranian U اهل استان "ژپومرانیا"
county towns U حاکم نشین استان
welcher U اهل استان ولز انگلستان
hoosier U لقب استان ومردم ایندیانا
hawk eye U کنیه اهل استان ایوا
sectionalism U طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
Qainat U منطقه قائنات در استان خراسان
Welsh U اهل استان ولز انگلستان
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
state flower U گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
quebec U استان " کبک " در مشرق کانادا
posse comitatus U قدرت قانونی یک بخش یا یک استان
welsher U اهل استان ولز انگلستان
Nain U شهر نائین در استان اصفهان
texas U استان تکزاس درکشورهای متحده امریکا
propretor U کنسول فرماندار استان قدیم روم
jayhawker U لقب اهالی استان کانزاس دراتازونی
tarheel U اهل استان کارولینای شمالی امریکا
central postal directory U دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
illinois U استان >ایلی نویز< در ایالت متحده امریکا
the principality U استان WALES که اسما بران حکومت دارد
the principality of wales U استان WALES که اسما بران حکومت دارد
broached U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
training پرورش
nurture U پرورش
breeding U پرورش
cultures U پرورش
culture U پرورش
nurturing U پرورش
nurtured U پرورش
pedagogy U پرورش
nurtures U پرورش
culturing U پرورش
upbringing U پرورش
cultivation U پرورش
nourishment U پرورش
floriculture U پرورش گل
fosterage U پرورش
fostered U پرورش دادن
body building U پرورش اندام
foster U پرورش دادن
body-building U پرورش اندام
data processing U پرورش اطلاعات
aviculture U پرورش مرغ
fosters U پرورش دادن
germiculture U پرورش میکروب
p.exercise U پرورش بدنی
pisciculture U پرورش ماهی
unbred U پرورش نیافته
swannery U محل پرورش قو
self culture U پرورش نفس
processes U پرورش دادن
process U پرورش دادن
ostreiculture U پرورش صدف
character training U پرورش منش
mariculture U پرورش دریازیان
bring up U پرورش دادن
ser U پرورش نوغان
self cultivation U پرورش نفس
mental discipline U پرورش ذهنی
silviculture U پرورش جنگل
fostering U پرورش دادن
breeding U پرورش حیوانات
child rearing practices U شیوههای پرورش کودک
animal husband U پرورش جانوران اهلی
viniculture U پرورش انگور شراب
piscicultural U مربوط به پرورش ماهی
falconer U پرورش دهنده شاهین
silviculturist U ویژه گر پرورش جنگل
ser U پرورش کرم ابریشم
f.education U پرورش واموزش دختران
culture of bees U پرورش یا تربیت زنبور
falconers U پرورش دهنده شاهین
rosarian U پرورش دهنده گل سرخ
poulterer U پرورش دهنده طور
apiculture U پرورش زنبور عسل
calf machine U دستگاه پرورش عضله
guardian by nurture U قیم بعلت پرورش
education department U اداره آموزش و پرورش
nature nurture controversy U مجادله سرشت- پرورش
manpower development U پرورش نیروی انسانی
hennery U مزرعه یا محل پرورش مرغ
sericulturist U پرورش دهنده کرم ابریشم
incubators U محل پرورش اطفال زودرس
sericultural U وابسته به پرورش کرم ابریشم
incubator U محل پرورش اطفال زودرس
ranch U در مرتع پرورش احشام کردن
apiarist U پرورش دهندهء زنبور عسل
ranches U در مرتع پرورش احشام کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com