Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to jump-start someone's car
U
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
monitor
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
kernel
U
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels
U
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
prima facie evidence
U
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
smoke test
U
بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
Other Matches
warm up
U
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
illumination by diffusion
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
daylit
U
روز روشن روشن کردن
daylight
U
روز روشن روشن کردن
epexegetically
U
برای روشن شدن معنی
carry light
U
نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
clutch start
U
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
explains
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
retarding
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
warm standby
U
وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati
U
روشن ضمیران روشن فکران
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
elucidate
U
روشن کردن
elucidated
U
روشن کردن
refreshes
U
روشن کردن
to clear up
U
روشن کردن
elucidates
U
روشن کردن
elucidating
U
روشن کردن
lightest
U
روشن کردن
igniting
U
روشن کردن
illuminate
U
روشن کردن
ignites
U
روشن کردن
clearest
U
: روشن کردن
light
U
روشن کردن
illumine
U
روشن کردن
illumined
U
روشن کردن
illumines
U
روشن کردن
illumining
U
روشن کردن
lighted
U
روشن کردن
clearer
U
: روشن کردن
refresh
U
روشن کردن
clears
U
: روشن کردن
refreshed
U
روشن کردن
fire up
U
روشن کردن
ignite
U
روشن کردن
power on
U
روشن کردن
emblaze
U
روشن کردن
lumine
U
روشن کردن
illuminates
U
روشن کردن
clear
U
: روشن کردن
illuminating
U
روشن کردن
ignited
U
روشن کردن
turn on
U
روشن کردن
to switch on
U
روشن کردن
clarify
U
روشن کردن
to fire up
U
روشن کردن
brightens
U
روشن کردن
brightening
U
روشن کردن
clarifies
U
روشن کردن
brightened
U
روشن کردن
to bring tl light
U
روشن کردن
brighten
U
روشن کردن
power up
U
روشن کردن
relume
U
روشن کردن
to shed light on
U
روشن کردن
illume
U
روشن کردن
clarifying
U
روشن کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to make oneself clear
<idiom>
U
منظور را روشن کردن
igniting
U
روشن کردن گیراندن
clarify
U
روشن کردن یا شدن
cold start
U
دوباره روشن کردن
illuminates
U
روشن کردن منطقه
clarifies
U
روشن کردن یا شدن
turn over
<idiom>
U
موتور را روشن کردن
illuminate
U
روشن کردن منطقه
colds
U
روشن کردن یک کامپیوتر
To light a fire .
U
آتش روشن کردن
coldest
U
روشن کردن یک کامپیوتر
to make something clear
U
چیزی را روشن کردن
ignites
U
روشن کردن گیراندن
colder
U
روشن کردن یک کامپیوتر
cold
U
روشن کردن یک کامپیوتر
to start a car
[to crank a car]
[American English]
U
ماشینی را روشن کردن
illuminating
U
روشن کردن منطقه
refurbish
U
روشن و تازه کردن
refurbished
U
روشن و تازه کردن
refurbishes
U
روشن و تازه کردن
owl light
U
کمی روشن کردن
lighten
U
درخشیدن روشن کردن
lightened
U
درخشیدن روشن کردن
to bring out in relief
U
برجسته یا روشن کردن
lightening
U
درخشیدن روشن کردن
To light ( kindle) a fire.
U
آتش روشن کردن
restart
U
روشن کردن دوباره
refurbishing
U
روشن و تازه کردن
lightens
U
درخشیدن روشن کردن
clarifying
U
روشن کردن یا شدن
ignited
U
روشن کردن گیراندن
to play with fire
U
آتش روشن کردن
explicate
U
روشن کردن فاهرکردن
explicated
U
روشن کردن فاهرکردن
explicates
U
روشن کردن فاهرکردن
explicating
U
روشن کردن فاهرکردن
to kindle
U
آتش روشن کردن
ignite
U
روشن کردن گیراندن
to light a cigarette
U
سیگاری را روشن کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on
<idiom>
U
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen
U
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
alighting
U
روشن کردن اتش زدن
shine
U
براق کردن روشن شدن
alighted
U
روشن کردن اتش زدن
enucleate
U
روشن کردن توضیح دادن
enlighten
U
روشن کردن تعلیم دادن
shines
U
براق کردن روشن شدن
illuminations
U
روشن کردن منطقه روشنایی
clears
U
پیام کشف روشن کردن
mezzotint
U
نقاشی سایه روشن کردن
alights
U
روشن کردن اتش زدن
mezzotinto
U
نقاشی سایه روشن کردن
upstart
U
یکه خوردن روشن کردن
upstarts
U
یکه خوردن روشن کردن
enlightening
U
روشن کردن تعلیم دادن
clear
U
پیام کشف روشن کردن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
to turn on
U
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
alight
U
روشن کردن اتش زدن
clearest
U
پیام کشف روشن کردن
search light illumination
U
روشن کردن منطقه با نورافکن
enlightens
U
روشن کردن تعلیم دادن
illumination
U
روشن کردن منطقه روشنایی
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
clearer
U
پیام کشف روشن کردن
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
U
تکلیف کار خود را روشن کردن
runs
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
run
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
refreshes
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
illumination plan
U
طرح روشن کردن منطقه نبرد
to kick-start a motorcycle
U
موتورسیکلتی را با پا هندل زدن
[روشن کردن]
illume
U
منور کردن روشن فکر ساختن
refresh
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
powered
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
talk out
U
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to switch on the dipped
[dimmed]
headlights
U
چراغ نور پایین
[ماشین]
را روشن کردن
to start
U
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
powering
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
switch
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
cold
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
shadow RAM
U
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
cold
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
switched
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
colder
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colder
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
switches
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
coldest
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
format
U
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
colds
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold fault
U
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
formats
U
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
cold boot
U
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
illumination by reflection
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
sensed
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
auto
U
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
to rev
[British E]
the engine
U
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
autos
U
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
senses
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
to goose
[American E]
the engine
U
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
sense
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
pictured
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picture
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
squawking
U
در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
picturing
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics
U
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
flares
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
ikon
U
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com