English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
succour U کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
succor U کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
moonlight fliting U گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
break up value U قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
bombing height U ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
warehousing system U روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
distresses U پریشانی
depressions U پریشانی
disconsolation U پریشانی
depression U پریشانی
distress U پریشانی
nonplus U پریشانی
non-cooperation U پریشانی
worriment U پریشانی
affliction پریشانی
perturbation U پریشانی
dolour U پریشانی
dolor U پریشانی
katzenjammer U پریشانی
disconsolateness U پریشانی
discomposure U پریشانی
affiction U پریشانی
uneasiness U پریشانی
forlornness U پریشانی
taking U پریشانی
woe U پریشانی
desolateness U پریشانی
perturbations U پریشانی
confusion U پریشانی
woes U پریشانی
turmoil U پریشانی
deplorability U پریشانی
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
ramble U پریشانی بی هدفی
rambled U پریشانی بی هدفی
afflictions U پریشانی غمزدگی
abstractedly U با پریشانی خیال
deflection defocusing U پریشانی اشعه
bitter end U اخرین پریشانی
distressingly U پریشانی اور
bother U رنجش پریشانی
depressant U عامل پریشانی
bothered U رنجش پریشانی
bothering U رنجش پریشانی
bothers U رنجش پریشانی
absently U با پریشانی فکر
stressful U پراز پریشانی
distressing U پریشانی اور
baffle U پریشانی اهانت
desolation U دلتنگی پریشانی
rambles U پریشانی بی هدفی
baffling U پریشانی اهانت
baffles U پریشانی اهانت
baffled U پریشانی اهانت
remorse U ندامت پریشانی
forlornly U از روی پریشانی و درماندگی
escaping U رهایی
escapes U رهایی
livery U رهایی
escaped U رهایی
goby U رهایی
escapement U رهایی
rescue U رهایی
abandonment U رهایی
rescued U رهایی
rescues U رهایی
rescuing U رهایی
quietus U رهایی
liveries U رهایی
escape U رهایی
riddance U رهایی
salvation U رهایی
relief U رهایی
extrication U رهایی
emanacipation U رهایی
delivery U رهایی
deliveries U رهایی
emancipation U رهایی
deliverance U رهایی
keep one's head above water U رهایی یافتن
survivals U رهایی از انهدام
survival U رهایی از انهدام
rescue U رهایی دادن
rescued U رهایی دادن
rescues U رهایی دادن
bomb release line U خط رهایی بمب
disenchantment U رهایی از طلسم
rescuing U رهایی دادن
dishallucination U رهایی ازشیفتگی
acquittance U رهایی بخشودگی
break off position U نقطه رهایی
break up value U قیمت رهایی
disillusions U رهایی از شیفتگی
disillusioning U رهایی از شیفتگی
disillusion U رهایی از شیفتگی
to get rid of U رهایی یافتن از
to get off U رهایی یافتن از
release point U نقطه رهایی
to extricate oneself U رهایی یافتن
get out U رهایی یافتن
break off U رهایی ازدرگیری
emancipator U رهایی دهنده
emergency relief U رهایی از بلایا
on one's feet <idiom> U رهایی ازبیماری یا مشکلات
impasse U حالتی که از ان رهایی نباشد
disengagement U رهایی از قید یا تعهد
to escape [with something] U رهایی یافتن [با چیزی]
dropping angle U زاویه رهایی بمب
to save one's neck U از دار رهایی یافتن
release U منتشر ساختن رهایی
released U منتشر ساختن رهایی
to escape with life and limb U سختی رهایی جستن
lead us not into temtation U ماراازوسوسه شیطان رهایی ده
releases U منتشر ساختن رهایی
bomb release point U نقطه رهایی بمب
bailment U رهایی به قید ضمانت
sectors U تقسیم دیسک به شیار رهایی
redeemer U رهایی بخش نجات دهنده
redeems U از گرو در اوردن رهایی دادن
sector U تقسیم دیسک به شیار رهایی
redeeming U از گرو در اوردن رهایی دادن
emergency relief U رهایی ازمصایب غیر مترقبه
redeemed U از گرو در اوردن رهایی دادن
redeem U از گرو در اوردن رهایی دادن
release point U نقطه رهایی ستون راهپیمایی
helicopter breakup point U نقطه رهایی هلیکوپترها ازستون
redeemers U رهایی بخش نجات دهنده
releases U ازاد سازی رهایی واگذاری
released U ازاد سازی رهایی واگذاری
angular velocity U سرعت زاویهای رهایی بمب
disencumbrance U رهایی ازقیدیاگرفتاری رهاسازی ازقید
saves U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saved U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
get off U رهایی یافتن پیاده شدن از
to p anyone through danger U کسی را از خطر رهایی دادن
release U ازاد سازی رهایی واگذاری
incurring U موجب
incurred U موجب
offeror U موجب
causing U موجب
incur U موجب
causes U موجب
cause U موجب
origins U موجب
incurs U موجب
occasions U موجب
whereby U که به موجب ان
occasion U موجب
occasioning U موجب
contributive U موجب
inducement U موجب
occasioned U موجب
origin U موجب
inducements U موجب
in conformity with U بر موجب
contributory U موجب
angular velocity bombsight U دوربین سنجش زاویه رهایی بمب
apotheosis رهایی اززندگی خاکی وعروج باسمانها
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
apotheoses U رهایی اززندگی خاکی وعروج باسمانها
ill fated U موجب بدبختی
to bring forth U موجب شدن
give rise to U موجب شدن
pleasing U موجب مسرت
promibitive U موجب منع
conducive U موجب شونده
effectuate U موجب شدن
afford U موجب شدن
affording U موجب شدن
affords U موجب شدن
gratifying U موجب خوشنودی
federal reserve system U سیستمی که به موجب ان
afforded U موجب شدن
scourger U موجب بلا
entailing U موجب شدن
entailed U موجب شدن
thorn U موجب ناراحتی
sperms U موجب ایجادچیزی
sperm U موجب ایجادچیزی
like a red rag to the bull U موجب خشم
brings U موجب شدن
bringing U موجب شدن
bring U موجب شدن
stumbling blocks U موجب لغزش
thorns U موجب ناراحتی
cuse of a U موجب وحشت
stumbling block U موجب لغزش
entails U موجب شدن
entail U موجب شدن
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
four freedoms U دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
evinced U موجب شدن برانگیختن
lactogenic U موجب ترشح شیر
incentive U اتش افروز موجب
incentives U اتش افروز موجب
evinces U موجب شدن برانگیختن
evincing U موجب شدن برانگیختن
smoke screen U موجب تاریکی وابهام
evince U موجب شدن برانگیختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com