English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7160 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
loyalist U کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalists U کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
refresh buffer U یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
insurrectional U شورش شورش کننده
m day force U نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
sound off قدم شماری درهنگام رژه رفتن
pivot foot U پایی که درهنگام حرکت بایدروی زمین بماند
fog dog U روشنایی کم که درهنگام مه گرفتگی نزدیک افق دیده میشود
screening U پریدن جلو دید تیم حریف درهنگام سرو زدن
jetties U سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
climber U پوست یا چرم زیر اسکی تا درهنگام صعود بعقب لیز نخورد
jetty U سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
mail server U کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
haemospasia U کشیدن خون بقسمتی ازتن چون درهنگام خون گرفتن
run duration U نرم افزاری است که درحافظه اصلی لازم است درهنگام اجرای برنامه
mutations U انقلاب
solstice U انقلاب
counter revolution U ضد انقلاب
counter-revolution U ضد انقلاب
revolutions U انقلاب
upheavals U انقلاب
revolution U انقلاب
mutation U انقلاب
counter-revolutions U ضد انقلاب
upheaval U انقلاب
summer solstice U انقلاب تابستانی
agrarian revolution U انقلاب ارضی
french revolution U انقلاب فرانسه
commercial revolution U انقلاب بازرگانی
palace revolution U انقلاب کاخی
agricultural revolution U انقلاب کشاورزی
keynesian revolution U انقلاب کینزی
solstitial point U نقطه انقلاب
revolutionizer U انقلاب اور
solstitium U نقطه انقلاب
counterrevolution U قیام بر ضد انقلاب
counterrevolution U انقلاب متقابل
solstice U نقطه انقلاب
summer solstic U انقلاب تابستانی
russian revolution U انقلاب روسیه
revolutionary guards U پاسداران انقلاب
revolutionist U پیشوای انقلاب
industrial revolution U انقلاب صنعتی
winter solstice U انقلاب زمستانی
green revolution U انقلاب سبز
Flemish Mannerism U انقلاب شمال اروپا
revolts U بهم خوردگی انقلاب
revolt U بهم خوردگی انقلاب
palace revolution U انقلاب کاخ نشینان
favouritism U طرفداری
siding U طرفداری
favoritism U طرفداری
adhesion U طرفداری
sidings U طرفداری
partiality U طرفداری
partisanship U طرفداری
one tideness U طرفداری
devotion U طرفداری
one sidedness U طرفداری
midwinter U چله زمستان انقلاب زمستانی
solstitium U [نقطه] انقلاب [ستاره شناسی]
sansculottism U پیروی از اصول انقلاب افراطی
counter-revolutions U جنبش برای سرکوبی انقلاب
counter-revolution U جنبش برای سرکوبی انقلاب
to stand for U طرفداری کردن از
bias U طرفداری تعصب
biases U طرفداری تعصب
take the part of U طرفداری کردن
sides U طرفداری کردن از
germanism U طرفداری از المان
party spirit U طرفداری حزبی
advocate طرفداری کردن
prelatism U طرفداری ازمتران ها
he sided with us U طرفداری از ما کرد
side U طرفداری کردن از
growthmanship U طرفداری ازرشد
dump U نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
favor U طرفداری مرحمت کردن
favour U طرفداری مرحمت کردن
favour U همراهی یا طرفداری کردن با
royalism U طرفداری از رژیم سلطنتی
favors U همراهی یا طرفداری کردن با
favors U طرفداری مرحمت کردن
favoring U همراهی یا طرفداری کردن با
favoring U طرفداری مرحمت کردن
favored U طرفداری مرحمت کردن
favored U همراهی یا طرفداری کردن با
favouring U همراهی یا طرفداری کردن با
favours U طرفداری مرحمت کردن
To take someones side . To side with someone. U از کسی طرفداری کردن
unprejudiced U بدون تبعیض یا طرفداری
proslavery U طرفداری از برده فروشی
to take the p of a person U ازکسی طرفداری کردن
advocated U طرفداری کردن حامی
libertarianism U طرفداری از ازادی فردی
advocates U طرفداری کردن حامی
respect of persons U طرفداری و واهمه از کسان
favours U همراهی یا طرفداری کردن با
favouring U طرفداری مرحمت کردن
advocating U طرفداری کردن حامی
sturm und drang U نهضت ادبی رمانتیک المان پس از انقلاب فرانسه
with out any p to U بدون هیچ طرفداری ازاو
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
phonetioist U طرفداری املای مطابق صدا
sectionalism U طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
pan americanism U طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
world federalism U طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
teetotal U وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
temperance U طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
feminism U عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
royalism U شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
insurrectionism U اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
The senator argued in favour of lowering the tax. U سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
The novel depicts life in prerevolutionary Russia. U این رمان زندگی در پیش از انقلاب روسیه را نشان می دهد.
repeater U وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
prohibitionism U طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
to lobby against [for] somebody U سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف [طرفداری از] کسی
muting U شورش
mutations U شورش
mutiny U شورش
rebellion U شورش
mutinies U شورش
mutation U شورش
rebellions U شورش
riot U شورش
riots U شورش
uprisings U شورش
revolts U شورش
rages U شورش
raged U شورش
rage U شورش
insurrection U شورش
uprising U شورش
rioting U شورش
rioted U شورش
insurgency U شورش
turbalence U شورش
rebels U شورش
muitiny U شورش
revolution U شورش
counter insurgency U ضد شورش
uproar U شورش
revolutions U شورش
rebelling U شورش
rebel U شورش
revolt U شورش
rebelled U شورش
insurrections U شورش
p in favour of a person U تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
phonetist U متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
new marxism U مکتب اختراعی "ژرژ سورل " که عمدتا" بر تحریک افکارزحمتکشان به انقلاب متکی است
insurrection U شورش فتنه
revolution U دوران شورش
insurrections U شورش فتنه
revolt U شورش کردن
insurgence U قیام شورش
armed rebellion U شورش مسلحانه
revolutionaries U شورش طلب
revolt U طغیان شورش
revolutionary U شورش طلب
insurgency U قیام شورش
revolts U طغیان شورش
revolutions U دوران شورش
sedition U شورش اغتشاش
malcontent U اماده شورش
revolter U شورش کننده
riots U شورش کردن
insurgent U متمرد شورش گر
ragingly U شورش کنان
revolts U شورش کردن
insurgents U متمرد شورش گر
rebellions U شورش تمرد
rebellion U شورش تمرد
insurrectional U مربوط به شورش
rebelion U شورش مسلحانه
rioting U شورش کردن
rioted U شورش کردن
riot U شورش کردن
malcontents U اماده شورش
revolutionist U شورش طلب
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
to incite somebody to rebellion U کسی را به شورش برانگیختن
mutiny U یاغیگری شورش کردن
blast it U مرده شورش را ببرد
insurgency U شورش یاغی گری
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . U از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
revolt U شورش کردن طغیان
to rise up against someone [something] U شورش کردن بر خلاف
revolts U شورش کردن طغیان
to brew rebellion U توط ئه شورش کردن
muting U شورش در روی ناو
insurrectionist U شورش ویاغی گری
mutinies U یاغیگری شورش کردن
plague on it U مرده شورش ببرد
agrarianism U تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
revolutionising U در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionize U در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionized U در کشور ایجاد شورش کردن
He was exciting a riot. U مردم را به شورش تحریک می کرد
revolutionizing U در کشور ایجاد شورش کردن
riot control U کنترل شورش عملیات ضد اغتشاش
titanism U عظیم الجثگی شورش گرایی
Recent search history Forum search
1ایا با رنگپاش خرطومی می شود دیوار را رنگ کرد
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1ترجمه ی stirling numberبه انگلیسی؟
1She is choosing to look at bright side of the situation.
1whatever vehicle you drive all its handling characteristics are affected by the load you carry including passengers
1سرم درد میکند
0احمد کتاب مطالعه میکند
0احمد کتاب مطالعه میکند
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com