English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hereditarian U کسیکه عقیده بتوارث تمایلات طبیعی وروحی دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
natural philosopher U فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
monophysite U کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
id U مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
polygenist U کسیکه عقیده داردبشر دارای چندین مبدابوده است
intuitivist U کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
neptunist U کسیکه عقیده داردکه خارههای پی در پی پوسته زمین بوسیله اب درست شده اند
physiocracy U حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
gigman U کسیکه درشکه تک اسبه دارد
liveryman U کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
color bearer U کسیکه پرچم را درجایگاه نگه می دارد
bookworms U کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
towhead U کسیکه موهای مایل به سفیدیا خاکستری دارد
bookworm U کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
weisenheimer U کسیکه معلومات سطحی در همه چیز دارد
laboratorian U کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
abstainer U پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
dipsomaniac U کسیکه میل مفرط بنوشابههای الکلی دارد
wisenheimer U کسیکه معلومات سطحی درهمه چیز دارد
green thumbed U کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
shoo in U کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
probabiliorism U عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
advantaged U کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
usufructuary U کسیکه از عین ونماات ملک دیگری حق دارد استفاده کند
interlopers U کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interloper U کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
negationist U کسیکه عادت دارد همه چیز راانکار یا تکذیب کند
advowee U کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
nympholept U کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
standards U خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard U خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
metaphrast U کسیکه در تبدیل عبارات ادبی یادرتبدیل نظم به نثریانثربه نظم دست دارد
orthoferrite U یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
mechanicalism U عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
heredity U رسیدن خصوصیات جسمی وروحی بارث
orthopsychiatry U تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
cyclothymia U تغییر وضع مزاجی وروحی ازشادابی وفعالیت به غمگینی وغیره
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
leanings U تمایلات
wants U تمایلات
leaning U تمایلات
to suppress one's propensities U تمایلات
eroticism U تمایلات جنسی
sexuality U تمایلات جنسی
laws versus tendencies U قوانین در مقابل تمایلات
sexy U دارای تمایلات جنسی شهوت انگیز
sexiest U دارای تمایلات جنسی شهوت انگیز
sexier U دارای تمایلات جنسی شهوت انگیز
oversexed U دارای تمایلات جنسی زیاد شهوتران
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
strippers U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
physiographic U وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
naturalism U فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
natural rate hypothesis U فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
faith U عقیده
viewpoints U عقیده
belief U عقیده
credos U عقیده
credo U عقیده
i am not of his mind U با او هم عقیده
viewpoint U عقیده
impressions U عقیده
ism U عقیده
opinions U عقیده
creed U عقیده
creeds U عقیده
creedless U بی عقیده
impression U عقیده
tenet U عقیده
faiths U عقیده
opinion U عقیده
concepts U عقیده
idea U عقیده
conception U عقیده
brainchild U عقیده
thoughts U عقیده
thought U عقیده
concept U عقیده
concepts U عقیده ها
ideas U عقیده ها
advice U عقیده
internal conception U عقیده
doctrines U عقیده
doctrine U عقیده
dogma U عقیده دینی
the belief that U با این عقیده که
outside opinion U عقیده مردم
theosophism U عقیده به عرفان
suggestions U افهار عقیده
viewing U نظریه عقیده
to agree in opinion U هم عقیده بودن
conviction U عقیده محکم
divarication U اختلاف عقیده
turnabouts U تغییر عقیده
dogmas U عقیده دینی
suggestion U افهار عقیده
dissension U اختلاف عقیده
irreconcilability U سختی در عقیده
turnabout U تغییر عقیده
having U عقیده داشتن
irreconcilableness U سختی در عقیده
have U عقیده داشتن
convictions U عقیده محکم
swear by U عقیده زیادداشتن به
Marxism U عقیده مارکس
freedom of belief U ازادی عقیده
my sentiment toward him U عقیده من درباره او
espousing U عقیده داشتن به
i maintain U عقیده دارم که ...
espouses U عقیده داشتن به
folkway U عقیده عامه
to be of [or share] the same view [or opinion] U هم عقیده بودن
counterview U عقیده مخالف
to think [of] U عقیده داشتن
so many menŠso many minds U عقیده بیشتر
coniviction U عقیده اطمینان
fortuitism U عقیده به اتفاق
cogency U قدرت عقیده
abjuration U ترک عقیده
espoused U عقیده داشتن به
i maintain U بر این عقیده ام که ...
impressions U عقیده خیال
impression U عقیده خیال
pythagoreanism U عقیده به تناسخ
error U عقیده نادرست
tradition U عقیده رایج
espouse U عقیده داشتن به
view U نظریه عقیده
iam of the opinion that U من براین عقیده ام که
viewed U نظریه عقیده
hit off U هم عقیده شدن
views U نظریه عقیده
errors U عقیده نادرست
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
to change one's tune U تغییر عقیده دادن
soft shell U دارای عقیده معتدل
liberty of conscience U ازادی عقیده یا فکر
tradition U عقیده موروثی عرف
synecologic U دارای عقیده به استمرار
orthodox U دارای عقیده درست
john's own opinion U عقیده خود جان
preconceive U قبلا عقیده پیداکردن
to venture an opinion U جسارتاافهار عقیده کردن
to cherish an opinion U عقیده ایی را در مغزخودپروراندن
irrationalism U عقیده نامعقول یا چرند
article of faith U اعتقاد و عقیده باطنی
self expressive U پافشار در عقیده خود
Difference of opinion (in taste). U اختلا ف عقیده ( سلیقه )
veer U تغییر عقیده دادن
to make a suggestion U افهار عقیده کردن
differences of opinion U اختلاف عقیده [نظر]
to be of the opinion that ... U به این عقیده باشند که ...
i stand to it that U جدا عقیده دارم که
i was under theimpression that U به این عقیده بودم که ...
pass an opinion U افهار عقیده کردن
make a suggestion U افهار عقیده کردن
express an opinion U افهار عقیده کردن
epicure U پیرو عقیده اپیکور
epicures U پیرو عقیده اپیکور
suggests U افهار عقیده کردن
suggesting U افهار عقیده کردن
karaism U عقیده به نص تورات رداحادیث
veered U تغییر عقیده دادن
veers U تغییر عقیده دادن
dissents U اختلاف عقیده داشتن
dissented U اختلاف عقیده داشتن
dissent U اختلاف عقیده داشتن
sentimental U مبنی بر احساسات یا عقیده
persuasion U اطمینان عقیده دینی
persuasions U اطمینان عقیده دینی
pronouncement U افهار عقیده رسمی
pronouncements U افهار عقیده رسمی
opine U افهار عقیده کردن
I find it's ... U به نظر [عقیده] من این ...
I think it's ... U به نظر [عقیده] من این ...
suggested U افهار عقیده کردن
observing U افهار عقیده کردن
pronounce U افهار عقیده کردن
suggestions U افهار عقیده پیشنهاد
pass an opnion U افهار عقیده کردن
observes U افهار عقیده کردن
observed U افهار عقیده کردن
pronounces U افهار عقیده کردن
observe U افهار عقیده کردن
suggest U افهار عقیده کردن
change of heart <idiom> U تغیر عقیده دادن
dissentient U مخالف عقیده اکثریت
suggestion U افهار عقیده پیشنهاد
one who U کسیکه
gospeller U کسیکه
whom U کسیکه
blessed is he who U کسیکه
dragman U کسیکه
extremism U افراط کاری عقیده افراطی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com