English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prison bird U کسیکه زندان خانه او شده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
jailŠetc U کسیکه زندان خانه اوشده است
Other Matches
our neighbour door U کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
strippers U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
lady help U زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole U کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house U تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house U خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
tricotine U پارچه زبر لباسی خانه خانه
hound's tooth check U طرح خانه خانه مورب پارچه
honeycomb U ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycombs U ارایش شش گوش خانه خانه کردن
homebody U ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
houndstooth check U طرح خانه خانه مورب پارچه
toft U عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
Honey comb design U طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
cellular U لانه زنبوری خانه خانه
weigh house U قپاندار خانه ترازودار خانه
bagnio U فاحشه خانه جنده خانه
garde manger U سرد خانه اشپز خانه
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house U خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
formula U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
ranges U یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb U خانه خانه کردن
ranged U یک خانه یا تعدادی خانه
range U یک خانه یا تعدادی خانه
tollbooth U زندان
qoud U زندان
gaoling U زندان
pokey U زندان
prisons U زندان
gaoled U زندان
jailing U زندان
jail U زندان
jails U زندان
jailed U زندان
gaols U زندان
prison U زندان
presidio U زندان
quod U زندان
slammer U زندان
calaboose U زندان
house of correction U زندان
grates U زندان
grated U زندان
grate U زندان
hothouse U زندان
imprisonment U زندان
bridewell U زندان
hothouses U زندان
hoosegow U زندان
dungeon U زندان
tolbooth U زندان
dungeons U زندان
gaol U زندان
disprison U از زندان دراوردن
disciplinary segregation U زندان انضباطی
disciplinary barracks U زندان دژبان
confinement facility U تاسیسات زندان
state prison U زندان ایالتی
close confinement U زندان انفرادی
confinement U زندان بودن
serve time U در زندان به سر بردن
state prison U زندان دولتی
cell U زندان تکی
cell U زندان انفرادی
black holes U زندان تاریک
cells U زندان تکی
can U زندان کردن
cells U زندان انفرادی
bagnio U زندان شرقی
cans U زندان کردن
canning U زندان کردن
sweatbox U زندان مجرد
dunggeon U زندان زیرزمین
incarcerating U در زندان نهادن
put in jail U به زندان انداختن
put in jail U در زندان افکندن
prison breaking U زندان گریزی
prison breaker U زندان گریز
lockup U زندان کردن
black hole U زندان تاریک
imprisons U زندان کردن
imprisoning U زندان کردن
imprison U زندان کردن
lockups U زندان کردن
incarcerate U در زندان نهادن
incarcerated U در زندان نهادن
from out the prison U از توی زندان
disciplinary barracks U زندان انضباطی
house of d. U زندان موقتی
wardens U رئیس زندان
prison U وابسته به زندان
prison U زندان کردن
warden U رئیس زندان
prisons U وابسته به زندان
prisons U زندان کردن
incarcerates U در زندان نهادن
penology U اداره زندان
ward U سلول زندان
jailbreaks U فرار از زندان
prison camp U زندان صحرایی
wards U سلول زندان
to break the prison U گریختن از زندان
to cage up U در زندان افکندن
prison camps U زندان صحرایی
life sentence حکم زندان
solitary confinement U زندان مجرد
solitary confinement U زندان انفرادی
maximum security prison U زندان فوق امنیتی
jailbreak U فرار از زندان
to serve time U در زندان بسربردن
the house is in my possession U خانه در تصرف من است خانه در دست من است
extra good time U وقت معافیت از زندان
wardress U نگهبان و محافظ زن در زندان
recommit U دوباره زندان کردن
clink U زندان [اصطلاح روزمره]
marshall U مارشال رئیس زندان
prisoner of war cage U زندان زندانیان جنگی
jug U زندان [اصطلاح روزمره]
lay by the heels U در بند یا زندان نهادن
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
wards U حیاط محوطه زندان
ward U حیاط محوطه زندان
To beak jail . U از زندان فرار کردن
prison psychosis U روان پریشی زندان
He was sent to jail. U اورابه زندان انداختند
extra good time U معافی مشروط از زندان
to bail out U با ضمانت از زندان دراوردن
breach of prison U جرم فرار از زندان
bastille U زندان عمومی سابق در
oubliettes U سیاه چال ها [در زندان]
dungeon U سیاه چال [در زندان]
oubliette U سیاه چال [در زندان]
dungeons U سیاه چال ها [در زندان]
coop U اغل گوسفند زندان
governors U حاکم رئیس زندان
governor U حاکم رئیس زندان
diversion law U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to cast [throw] somebody into the dungeon U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
diversion U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
send up <idiom> U حکم به زندان انداختن کسی
to dungeon somebody U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
quads U زندانی کردن در زندان افکندن
quad U زندانی کردن در زندان افکندن
penitentiary U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiaries U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
turnkey U کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
oubiette U زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
whom U کسیکه
one who U کسیکه
gospeller U کسیکه
blessed is he who U کسیکه
dragman U کسیکه
court of record U در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
colony U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
minimalist U کسیکه خرسنداست
introspectionist U کسیکه معتقد به
long shot U کسیکه درمسابقات
constructionist U کسیکه قانون
stalker U کسیکه میخرامد
whomso U بهر کسیکه
nobs U کسیکه از طبقات بالاباشد
misogynist U کسیکه از زن بیزار است
nob U کسیکه از طبقات بالاباشد
tugger U کسیکه کوشش وتقلامیکند
pall bearer U کسیکه در همراهی با جنازه
snorter U کسیکه خرناس میکشد
heliophobe U کسیکه ازافتاب بیزاراست
figurant U کسیکه باجمع میرقصد
scaler U کسیکه مقیاس بکارمیبرد
wonder worker U کسیکه معجزه میکند
obstructionist U کسیکه برای جلوگیری
euphuist U کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
jogger U کسیکه اهسته می دود
joggers U کسیکه اهسته می دود
misogynists U کسیکه از زن بیزار است
benedick U کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
rumormonger U کسیکه شایعه میسازد
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
libertines U کسیکه پابند مذهب نیست
elephantiac U کسیکه دچاربیلپای یاجذام است
lobbyer U کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
libertine U کسیکه پابند مذهب نیست
autodidact U کسیکه پیش خود میاموزد
liveryman U کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
light sleeper U کسیکه خوابش سبک است
hylicist U کسیکه معتقد به مادیات است
scapegoats U کسیکه قربانی دیگران شود
contrapuntist U کسیکه درجفت کردن اوازهااستاداست
depositor U کسیکه پول در بانک میگذارد
first nighter U کسیکه درنخستین شب هرنمایش بتماشامیرود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com