English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interloper U کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interlopers U کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Pry not into the affair of others. <proverb> U در کار دیگران مداخله مکن .
ghost-writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
scapegoats U کسیکه قربانی دیگران شود
ghost-writers U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
spoilsport U کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
spoilsports U کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
sadist U کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
sadistically U کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
sadistic U کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
caveator U کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
liveryman U کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
gigman U کسیکه درشکه تک اسبه دارد
color bearer U کسیکه پرچم را درجایگاه نگه می دارد
green thumbed U کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
laboratorian U کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
bookworms U کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
dipsomaniac U کسیکه میل مفرط بنوشابههای الکلی دارد
bookworm U کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
towhead U کسیکه موهای مایل به سفیدیا خاکستری دارد
abstainer U پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
wisenheimer U کسیکه معلومات سطحی درهمه چیز دارد
weisenheimer U کسیکه معلومات سطحی در همه چیز دارد
shoo in U کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
natural philosopher U فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
hereditarian U کسیکه عقیده بتوارث تمایلات طبیعی وروحی دارد
usufructuary U کسیکه از عین ونماات ملک دیگری حق دارد استفاده کند
advantaged U کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
monophysite U کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
negationist U کسیکه عادت دارد همه چیز راانکار یا تکذیب کند
advowee U کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
nympholept U کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
metaphrast U کسیکه در تبدیل عبارات ادبی یادرتبدیل نظم به نثریانثربه نظم دست دارد
encroachment U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
laissez faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
stripper U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
to thrust oneself U مداخله
meddlesome U مداخله گر
intervention U مداخله
participation U مداخله
interventions U مداخله
interference U مداخله
pryer U مداخله گر
right to intervene U حق مداخله
officious U مداخله کن
intermediation U مداخله
interposition U مداخله
interfere U مداخله
interferes U مداخله
interposal U مداخله
interfered U مداخله
meddle U مداخله کردن
intermediary U وساطت مداخله
intervenes U مداخله کردن
non intervention U عدم مداخله
nonintervention U عدم مداخله
intermediaries U وساطت مداخله
meddled U مداخله کردن
meddles U مداخله کردن
interpose U مداخله کردن
interposing U مداخله کردن
intervention U مداخله کردن
interventions U مداخله کردن
military intervention U مداخله نظامی
tamperer U مداخله کننده
stickle U مداخله کردن
undue U بدون مداخله
interposes U مداخله کردن
interposed U مداخله کردن
intervene U مداخله کردن
interlope U مداخله کردن
interventionist U طرفدار مداخله
intervenient U مداخله کننده
intevener U مداخله کننده
interposingly U ازراه مداخله
intervened U مداخله کردن
intervener U مداخله کننده
tamper U مداخله وفضولی کردن
nonintervention U سیاست عدم مداخله
intermediacy U میانجی گری مداخله
to i. with qnother's affairs U درکاردیگری مداخله کردن
put in U مداخله کردن رساندن
to intervene in an affair U در کاری مداخله کردن
electromagnetic interference U مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
poke nose into something [one's life] <idiom> U در کار کسی مداخله کردن
interferes U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfered U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
marplot U ادم فضول مداخله کننده
interfere U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interposingly U مداخله کنان بطور معترضه
intervenes U مداخله کردن پا میان گذاردن
interjecting U در میان امدن مداخله کردن
interjects U در میان امدن مداخله کردن
interject U در میان امدن مداخله کردن
interjected U در میان امدن مداخله کردن
intervened U مداخله کردن پا میان گذاردن
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
intervene U مداخله کردن پا میان گذاردن
step in U مداخله بیجا در کاری کردن
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
isolationist U طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
Community architecture U [جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
let point U امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
rest U دیگران
rests U دیگران
interventionism U سیستم مداخله دولت درامور اقتصادی و عدم وجودازادی درتجارت
holding company U شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
regard for others U واهمه از دیگران
et al U مخفف و دیگران
regrad for others U ملاحظه دیگران
What do the others say? U دیگران چه می گویند؟
regard for others U رعایت دیگران
regard for others U ملاحظه دیگران
aside U جدااز دیگران
asides U جدااز دیگران
infringement on others rights U تخطی به حقوق دیگران
breached U تجاوز به حقوق دیگران
individualised U از دیگران جدا کردن
breach U تجاوز به حقوق دیگران
take after <idiom> U مثل دیگران رفتارکردن
individualising U از دیگران جدا کردن
individualises U از دیگران جدا کردن
individualize U از دیگران جدا کردن
spoilsman U محل عیش دیگران
infringer U متخطی به حقوق دیگران
breaches U تجاوز به حقوق دیگران
individualized U از دیگران جدا کردن
spoiler U محل عیش دیگران
dummies U الت دست دیگران
under one's belt <idiom> U استفاده از تجارب دیگران
dummy U الت دست دیگران
individualizing U از دیگران جدا کردن
to pull the strings U دیگران را الت قراردادن
mind reading U کشف افکار دیگران
one-upmanship <idiom> U توانایی سر بودن از دیگران
individualizes U از دیگران جدا کردن
prevenance U توجه باحتیاجات دیگران
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
an outrage upon justice U پایمال سازی حق دیگران
as a warning to others U برای عبرت دیگران
prepotent U نیرومندتر از دیگران غالب
to live at the expense of society U بار دیگران شدن
mind readers U کاشف افکار دیگران
mind reader U کاشف افکار دیگران
steal one's thunder <idiom> U قاپیدن کلام دیگران
draw away U دیگران را پست سرگذاشتن
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
john aleay jones U جان که نام دیگران جوتراست
blazing star U هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
run away with <idiom> U سربودن ،بهتراز دیگران بودن
To put ones nose into other peoples affairs . U درکار دیگران فضولی کردن
to be the odd one out <idiom> U نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
to i. upo other's rights U بحقوق دیگران تجاوز کردن
to trespass U بحقوق دیگران تجاوز کردن
to mack i. about a person U در باره کسی از دیگران جویاشدن
splurging U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurge U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
proportion U اندازه چیزی در برابر با دیگران
to break the ice U دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
to act independently of others U کاری به کار دیگران نداشتن
scapegoats U کسی راقربانی دیگران کردن
draw away U جلوتر از دیگران حرکت کردن
competition clause U شرط ممانعت از دخول دیگران
To pick other peoples brains. U از افکار دیگران استفاده کردن
interlope U پادرمیان کار دیگران گذاردن
i do not know;try the others U من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
plagiarises U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstaging U توجه دیگران را به خود جلب کردن
to interject a remark U سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
plagiarize U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiary U سارق اثار ادبی و هنری دیگران
plagiarist U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
spoilsport U کسی که عیش دیگران را منغص میکند
plagiarised U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
to put in a piece of work U بخشی از کار دیگران را انجام دادن
plagiarizing U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstages U توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged U توجه دیگران را به خود جلب کردن
to throw one's lot U با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
claptrap U سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
spoilsports U کسی که عیش دیگران را منغص میکند
swim against the tide/current <idiom> U کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
copier U مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
plagiarized U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
poke U سکه زدن فضولی در کار دیگران
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com