Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
shyster
U
کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intuitivist
U
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
constructionist
U
کسیکه قانون
canonist
U
کسیکه قانون شرع یا شرعیان بداند
nomothetes
U
کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
laodicean
U
شهری از فروغیه که دردیانت وسیاست ومانندانهافائزاست
moralizes
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism
U
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
mediaevalist
U
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
stripper
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive
U
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code
U
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
U
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
say's law
U
قانون سی . براساس این قانون
canon
U
قانون کلی قانون شرع
penal statute
U
قانون جزایی قانون مجازات
canons
U
قانون کلی قانون شرع
marginal productivity law
U
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
gnomic
U
اخلاقی
petulancy
U
بد اخلاقی
moral
U
اخلاقی
ethical
U
اخلاقی
petulance
U
بد اخلاقی
immorality
U
بد اخلاقی
moralistic
U
تحمیلگر اخلاقی
fable
U
حکایت اخلاقی
fables
U
حکایت اخلاقی
low
[morally bad]
<adj.>
U
بد
[از نظر اخلاقی]
good naturedly
U
به خوش اخلاقی
ethical code
U
ضوابط اخلاقی
superego
U
شخصیت اخلاقی
principle
U
اصل اخلاقی
precepts
U
قاعده اخلاقی
precept
U
قاعده اخلاقی
bywords
U
گفته اخلاقی
byword
U
گفته اخلاقی
conducted
U
رفتار اخلاقی
parable
U
داستان اخلاقی
parables
U
داستان اخلاقی
moral perception
U
حس تشخیص اخلاقی
code of ethics
U
ضوابط اخلاقی
conduct
U
رفتار اخلاقی
ethicize
U
اخلاقی کردن
conducting
U
رفتار اخلاقی
conducts
U
رفتار اخلاقی
sinuosity
U
انحراف اخلاقی
principle
U
اخلاقی کردن
maxim
U
گفته اخلاقی
obliquity
U
انحراف اخلاقی
apologue
U
حکایت اخلاقی
ethical relativism
U
نسبیت اخلاقی
moral education
U
اموزش اخلاقی
imputability
U
مسئولیت اخلاقی
immoral
U
غیر اخلاقی
maxims
U
گفته اخلاقی
immorally
U
از ازروی بد اخلاقی
dual morality
U
دوگانگی اخلاقی
psychodrama
U
نمایش اخلاقی وانتقادی
foible
U
صعف اخلاقی ضعف
chung shin sooyak
U
فرهنگ اخلاقی تکواندو
perversions
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
foibles
U
صعف اخلاقی ضعف
perversion
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
frailly
U
بطورشکننده باضعف اخلاقی
cloaca
U
مرکز مفاسد اخلاقی
axiological
U
مبحث نوامیس اخلاقی
moral realism
U
واقع نگری اخلاقی
tropologic
U
دارای تفسیر اخلاقی
on principle
U
از لحاظ قیود اخلاقی
reform school
U
مدرسه تهذیب اخلاقی
ethics
U
اصول اخلاقی اخلاقیات
fortitude
U
شهامت اخلاقی شکیبایی
generosity
<adj.>
U
گذشت
[صفت اخلاقی]
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
moralist
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralists
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
amoral
U
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
axiomatic
U
حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
scruple
U
نهی اخلاقی وسواس باک
inofficious
U
خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
unmorality
U
عدم مراعات اصول اخلاقی
To be short tempered with someone.
U
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
principle
U
مرام اخلاقی قاعده کلی
utilitarian
U
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
The moral of the story is that …
U
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
to draw a moral
U
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
I feel morally bound to …
U
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
deontology
U
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
de rigueur
U
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
puritanic
U
سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
an unprincipled conduct
U
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailties
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
preachify
U
بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
to point a moral
U
اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
frailty
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
the law does not apply to him
U
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
ethic
U
روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
This is contray to all moral principles ( codes ) .
U
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism
U
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
dragman
U
کسیکه
one who
U
کسیکه
blessed is he who
U
کسیکه
whom
U
کسیکه
gospeller
U
کسیکه
the long arm of the law
U
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
long shot
U
کسیکه درمسابقات
introspectionist
U
کسیکه معتقد به
whomso
U
بهر کسیکه
minimalist
U
کسیکه خرسنداست
stalker
U
کسیکه میخرامد
nob
U
کسیکه از طبقات بالاباشد
heliophobe
U
کسیکه ازافتاب بیزاراست
rumormonger
U
کسیکه شایعه میسازد
figurant
U
کسیکه باجمع میرقصد
nobs
U
کسیکه از طبقات بالاباشد
scaler
U
کسیکه مقیاس بکارمیبرد
snorter
U
کسیکه خرناس میکشد
pall bearer
U
کسیکه در همراهی با جنازه
benedick
U
کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
misogynists
U
کسیکه از زن بیزار است
jogger
U
کسیکه اهسته می دود
joggers
U
کسیکه اهسته می دود
misogynist
U
کسیکه از زن بیزار است
wonder worker
U
کسیکه معجزه میکند
obstructionist
U
کسیکه برای جلوگیری
tugger
U
کسیکه کوشش وتقلامیکند
euphuist
U
کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
normative economics
U
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic
U
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
purse bearer
U
کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
hylicist
U
کسیکه معتقد به مادیات است
non entity
U
کسیکه بودونابوداو یکی است
ortorian
U
کسیکه شرکت در خواندن بنماید
cessionary
U
کسیکه چیزی باوواگذارشده باشد
night walker
U
کسیکه در خواب راه میرود
embracer
U
کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
ghost-writers
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
negroid
U
کسیکه خون سیاهان در او باشد
ghost writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
nightwalker
U
کسیکه شب در خواب راه میرود
somnambulistic
U
کسیکه درخواب راه میرود
deadhead
U
کسیکه بدون بلیط سوار
falconer
U
کسیکه با شاهین شکار میکند
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
scapegoats
U
کسیکه قربانی دیگران شود
inductee
U
کسیکه وارد خدمت شده
falconers
U
کسیکه با شاهین شکار میکند
pledger
U
کسیکه بسلامتی کسی مینوشد
chain-smoker
U
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
autodidact
U
کسیکه پیش خود میاموزد
paradoxist
U
کسیکه سخنهای متناقض میگوید
presentee
U
کسیکه چیزی باوعرضه شده
browser
U
کسیکه جسته وگریخته میخواند
processionist
U
کسیکه با دستهای راه میافتد
chain smoker
U
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
proselyte
U
کسیکه تازه بدینی واردشود
pseudologer
U
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
pseudologist
U
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
paperhanger
U
کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
chain-smokers
U
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
winegrower
U
کشتگر انگور کسیکه انگورمیکارد
fillbelly
U
کسیکه درکاری حریص باشد
sweater
U
کسیکه عرق میکند پلوور
malaprop
U
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
sitters
U
کسیکه در برابر پیکرنگار می نشیند
fruitarian
U
کسیکه با میوه زندگی میکند .
sweaters
U
کسیکه عرق میکند پلوور
demonist
U
کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
gigman
U
کسیکه درشکه تک اسبه دارد
symposiast
U
کسیکه در بزم شرکت میکند
symposiarch
U
کسیکه جلسهای را اداره میکند
faunist
U
کسیکه مطالعه درجانوران یک کشورمیکند
depositor
U
کسیکه پول در بانک میگذارد
lobbyer
U
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
first nighter
U
کسیکه درنخستین شب هرنمایش بتماشامیرود
libertines
U
کسیکه پابند مذهب نیست
contrapuntist
U
کسیکه درجفت کردن اوازهااستاداست
libertine
U
کسیکه پابند مذهب نیست
watcher
U
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
waxer
U
کسیکه موم مالی میکند
watchers
U
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
light sleeper
U
کسیکه خوابش سبک است
liveryman
U
کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
fruiter
U
کسیکه درخت میوه میکارد
gossiper
U
کسیکه شایعات بی اساس میدهد
revenant
U
کسیکه که ازغربت یاتبعیدبرگشته است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com