English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4896 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
irreligionist U کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ultraist U کسیکه در مسائل دینی وسیاسی و مانند انها زیاده روی میکند
indifferentist U کسیکه بموضوع عای دینی لاقید است و بشناختن حق ازباطل اهمیتی نمیدهد
gentleman at large U کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
outpensioner U کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
precepts of god U فرایض دینی احکام دینی
heedlessness U بی اعتنائی
imperviousness U سختی بی اعتنائی
inobservance of a law U بی اعتنائی بقانون
heedlessly U از روی غفلت یا بی اعتنائی
criminal inattention to signal U بزه بی اعتنائی به نشانها جرم بی توجهی بعلائم
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
stripper U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
religious U دینی
ungodliness U بی دینی
godlessness U بی دینی
heathenishness U بی دینی
indevotion U بی دینی
impiousness U بی دینی
irreligion U بی دینی
perfidy U بی دینی
chos in action U حق دینی
impiety U بی دینی
sacraments U رسم دینی
cults U ایین دینی
sacrament U ایین دینی
martyry U بشهادت دینی
things in action U اموال دینی
cult U ایین دینی
ghazi U مجاهد دینی
impiously U از روی بی دینی
mufti U پیشوای دینی
proselytism U تبلیغ دینی
orthodoxies U راست دینی
orthodoxy U راست دینی
irreligiously U ازروی بی دینی
religious delusion U هذیان دینی
religious instruction U اموزش دینی
religious matters U امور دینی
religious rites U اداب دینی
sacrament U رسم دینی
dogmas U عقیده دینی
dogma U عقیده دینی
sacraments U ایین دینی
chaplains U افسر امور دینی
declaration of indulgence U اعلام ازادی دینی
seminary U مدرسه علوم دینی
to discharge of an obligation U از دینی مبرا کردن
chaplain U افسر امور دینی
persuasion U اطمینان عقیده دینی
ritualization U انجام شعائر دینی
catechesis U کتاب تعلیمات دینی
seminaries U مدرسه علوم دینی
theological school U مدرسه علوم دینی
persuasions U اطمینان عقیده دینی
karma U سرنوشت مراسم دینی
theologue U طلبه علوم دینی
adultery U بی دینی ازدواج غیرشرعی
mystagogy U تفسیر رموز دینی
catechism U کتاب سوال وجواب دینی
hardshell U سخت در رعایت ایین دینی
catechisms U کتاب سوال وجواب دینی
mosaic d. U وضع احکام دینی درزمان موسی
ritualistic U مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
sacramentalism U اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
theolog U دانشمند علم دین طلبه علوم دینی
methodize U در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
dispensation U وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
dispensations U وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
free thinkers U افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
simony U خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
Salvation Army U تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
ritualize U رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
three-day retreat U گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
there is no style about her U ندارد
flicker free U ی ندارد
whom U کسیکه
gospeller U کسیکه
it does not weigh with me U ندارد
blessed is he who U کسیکه
dragman U کسیکه
there is no limit to it U حد ندارد
he is not of that stamp U را ندارد
one who U کسیکه
he is out of huomor U دماغ ندارد
long shot U کسیکه درمسابقات
stalker U کسیکه میخرامد
it lacks soul U روح ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
he has an a. to grind U غرضی ندارد
he has no manners U اداب ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
minimalist U کسیکه خرسنداست
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
no object U اهمیت ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
introspectionist U کسیکه معتقد به
no matter U اهمیت ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
constructionist U کسیکه قانون
dont mention it U اهمیت ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
there is no limit to it U اندازه ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
whomso U بهر کسیکه
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
he is at a loose end U کار معینی ندارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
de facto standard U سسهای اعتبار به آن ندارد
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
his intentions are good U خیال بدی ندارد
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
crying is useless U گریه سودی ندارد
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
it matters little U چندان اهمیت ندارد
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
benedick U کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
he means well U قصد بدی ندارد
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
euphuist U کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
heliophobe U کسیکه ازافتاب بیزاراست
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
pall bearer U کسیکه در همراهی با جنازه
figurant U کسیکه باجمع میرقصد
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
He cant stand the sight of us. U چشم ندارد ما را ببیند
wonder worker U کسیکه معجزه میکند
It doesnt look nice . It is useemly. U صورت خوشی ندارد
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
snorter U کسیکه خرناس میکشد
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
misogynists U کسیکه از زن بیزار است
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
obstructionist U کسیکه برای جلوگیری
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
She never gets any gratitude . U دستش نمک ندارد
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
misogynist U کسیکه از زن بیزار است
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
jogger U کسیکه اهسته می دود
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
nob U کسیکه از طبقات بالاباشد
That's not so! U این حقیقت ندارد!
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
tugger U کسیکه کوشش وتقلامیکند
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
rumormonger U کسیکه شایعه میسازد
nobs U کسیکه از طبقات بالاباشد
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
scaler U کسیکه مقیاس بکارمیبرد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
joggers U کسیکه اهسته می دود
It is in the bag . It is a dead cert. U ردخورد ندارد (حتمی است )
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
inductee U کسیکه وارد خدمت شده
It doesnt matter. it is nothing. U چیزی نیست ( عیب ندارد )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
hylicist U کسیکه معتقد به مادیات است
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. U اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
He hasnt a mind of his own. U ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
The very idea ! U معنی ندارد ! ( قبیح است )
There is nothing wrong with it. U این هیچ ایرادی ندارد.
he has no friends U او هیچ دوست و اشنایی ندارد
he does nothing but talk U کاری جزحرف زدن ندارد
gunfighter U کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
griper U کسیکه مرتب شکایت میکند
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1چیزی که عوض داره گله نداره
2In someone bad (or good) books.
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1he doesn't mind
1he has nothing to do with it.we've had a disagreement
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com