English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mug U کتک زدن عکس شخص محکوم
mugged U کتک زدن عکس شخص محکوم
mugging U کتک زدن عکس شخص محکوم
mugs U کتک زدن عکس شخص محکوم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
doomed U محکوم
doomed U محکوم به فنا
sentence U رای دادن محکوم کردن
sentence U محکوم کردن
sentences U رای دادن محکوم کردن
sentences U محکوم کردن
sentencing U رای دادن محکوم کردن
sentencing U محکوم کردن
conviction U محکوم یا مجرم شناخته شدن
convictions U محکوم یا مجرم شناخته شدن
lifer U محکوم به حبس ابد حکم حبس ابد
lifers U محکوم به حبس ابد حکم حبس ابد
receiver U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
distress U توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
distresses U توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
guilty U محکوم
condemnation U محکوم کردن اعتراض
condemnations U محکوم کردن اعتراض
liable U محکوم
condemned U محکوم
convict U محبوس محکوم کردن
convict U محکوم کردن
convict U محکوم
convict U شخص مقصر و محکوم
convicted U محبوس محکوم کردن
convicted U محکوم کردن
convicted U محکوم
convicted U شخص مقصر و محکوم
convicting U محبوس محکوم کردن
convicting U محکوم کردن
convicting U محکوم
convicting U شخص مقصر و محکوم
convicts U محبوس محکوم کردن
convicts U محکوم کردن
convicts U محکوم
convicts U شخص مقصر و محکوم
adjudged U داوری کردن محکوم کردن
adjudges U داوری کردن محکوم کردن
adjudging U داوری کردن محکوم کردن
condemn U محکوم کردن
condemn U محکوم شدن
condemn U محکوم کردن افراد
condemning U محکوم کردن
condemning U محکوم شدن
condemning U محکوم کردن افراد
condemns U محکوم کردن
condemns U محکوم شدن
condemns U محکوم کردن افراد
dock U جای محکوم یازندانی در محکمه
docked U جای محکوم یازندانی در محکمه
docks U جای محکوم یازندانی در محکمه
out of court U محکوم علیه
fey U محکوم
deportee U محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportees U محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
sentenced U محکوم شده
adjudicated case U قضیه محکوم بها
attainder U سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
attaint U محکوم کردن
autre fois acquit U قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
belay U محکوم کردن
bill of attainder U لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
brian kellogg U پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
condemnable U محکوم کردنی
condemner U محکوم کننده
convictive U محکوم کننده
convicted to death U محکوم به اعدام
convicted to life imprisonment U محکوم به حبس ابد
death watch U پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
doom to death U محکوم بمرگ
finable U جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
flying dutchman U ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
foredoom U ازپیش مقدر یا محکوم کردن
guilty of fraud U محکوم به علت کلاهبرداری
he got three months U به سه ماه حبس محکوم شد
he was sentenced to death U محکوم بمرگ
indgement debt U محکوم به
judgment debt U محکوم به مالی
judgement debt U محکوم به
judgement debtor U محکوم علیه
lose the case U محکوم شدن در دعوی
losing party U محکوم علیه
object of judgment U محکوم به
quarter session U محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
recognizee U محکوم له
recognizor U محکوم علیه
res judicata U قضیه محکوم بها
self condemnation U محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
self condemned U محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
sentenced to the lash U محکوم به خوردن شلاق
sisyphus U سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
ticket of leave U سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
under sentence of U محکوم به
under sentence of death U محکوم به مرگ
under sentence of death U محکوم به اعدام
winning party U محکوم له
Sentenced to death . U محکوم به مرگ
We lost the case . We were convicted. U دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
Other Matches
adjudge U محکوم کردن
to be ill-fated U محکوم به فنا بودن
to be doomed U محکوم به فنا بودن
I had no choice ( alternative ) but to marry her . U محکوم بودم که با اوازدواج کنم
Everybody condemned his foolish behaviour . U همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
The court condemned the murderer to life imprisonment . U دادگاه قاتل را ره حبس ابد محکوم کرد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com