Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
tax cuts
U
کاهش مالیات
tax deduction
U
کاهش مالیات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
tax avoidance
U
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
reaganomics
U
اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
The senator argued in favour of lowering the tax.
U
سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
Other Matches
tax friction
U
کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning
U
کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression
U
روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
ability to pay principle of taxation
U
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation
U
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax
U
مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
remission of taxes
U
صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
excise tax
U
مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
excise
U
مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
decreases
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
assessments
U
ممیزی مالیات وضع مالیات
assessment
U
ممیزی مالیات وضع مالیات
tax evasion
U
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
nonneutralities of income taxation
U
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
decreased
U
کاهش دادن کاهش
decrease
U
کاهش دادن کاهش
decreases
U
کاهش دادن کاهش
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale
U
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
levies
U
اخذ مالیات مالیات
levied
U
اخذ مالیات مالیات
levies
U
مالیات بندی مالیات
taxation
U
مالیات بندی مالیات
levying
U
اخذ مالیات مالیات
levy
U
مالیات بندی مالیات
levy
U
اخذ مالیات مالیات
levied
U
مالیات بندی مالیات
levying
U
مالیات بندی مالیات
accelerationists
U
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
regressive income tax
U
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
acid reduction
U
کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
producers burden of tax
U
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
decrease
U
کاهش
slow down
U
کاهش
spoils
U
کاهش
spoiling
U
کاهش
spoiled
U
کاهش
spoil
U
کاهش
decreases
U
کاهش
subraction
U
کاهش
deduction
U
کاهش
mitigation
U
کاهش
reductions
U
کاهش
acceptance
U
کاهش
acceptances
U
کاهش
devaluation
U
کاهش
reduction
U
کاهش
falling off
U
کاهش
subrtraction
U
کاهش
falling-off
U
کاهش
abatement
U
کاهش
shrinkage
U
کاهش
decreased
U
کاهش
rebates
U
کاهش
rebate
U
کاهش
scale down
U
کاهش
slowdown
U
کاهش
subtraction
U
کاهش
declining
U
کاهش
slowdowns
U
کاهش
attenuation
U
کاهش
reduce/enlarge
U
کاهش
decrement
U
کاهش
degression
U
کاهش
depreciatory
U
کاهش
diminution
U
کاهش
relief
U
کاهش
wastage
U
کاهش
decline
U
کاهش
imminution
U
کاهش
downturn
U
کاهش
concession
U
کاهش
declined
U
کاهش
dampest
U
کاهش
dampers
U
کاهش
damp
U
کاهش
downturns
U
کاهش
declines
U
کاهش
drop in temperature
U
کاهش دما
disinflation
U
کاهش ورم
disinvestment
U
کاهش سرمایه
waned
U
کاهش یافتن
reductions
U
کاهش احیاء
drive reduction
U
کاهش سائق
fall in temperature
U
کاهش دما
intensity decrease
U
کاهش شدت
disinflation
U
کاهش تورم
dishoarding
U
کاهش اندوخته
lessening
U
کاهش دادن
lessened
U
کاهش دادن
decrement
U
میزان کاهش
decrementation
U
کاهش پلهای
reduction
U
کاهش احیاء
detraction
U
کاهش کسرشان
clemmensen reduction
U
کاهش کلمنسنی
detraction
U
کاهش توجه
indiminishable
U
کاهش ناپذیر
dishoarding
U
کاهش ذخیره
minuend
U
کاهش یاب
anaphrodisia
U
کاهش شهوت
monetary contraction
U
کاهش پول
shrinking
U
کاهش یافتن
shrink
U
کاهش یافتن
rebates
U
تخفیف کاهش
mark down
U
کاهش قیمت
rebate
U
تخفیف کاهش
logarithmic decrement
U
کاهش لگاریتمی
wage cuts
U
کاهش دستمزد
decrease in value
U
کاهش ارزش
lapse rate
U
اهنگ کاهش
lapse time
U
زمان کاهش
lessen
U
کاهش دادن
mark down
U
کاهش قیمتها
shrinks
U
کاهش یافتن
waney
U
کاهش یافته
abatable
U
کاهش پذیر
mitigative
U
مایه کاهش
deceleration
U
کاهش سرعت
wany
U
کاهش یافته
abatement
U
کاهش الودگی
waning
U
کاهش یافتن
wanes
U
کاهش یافتن
wane
U
کاهش یافتن
lessens
U
کاهش دادن
reduction ratio
U
نسبت کاهش
decreases
U
کاهش یافتن
reducing
U
کاهش یافتن
speed reduction
U
کاهش سرعت
easing
U
کاهش درد
reduces
U
کاهش یافتن
palliation
U
کاهش درد
prereduction
U
کاهش اولیه
scale down
U
کاهش تدریجی
depreciation
U
کاهش بها
alleviation
U
کاهش درد
easement
U
کاهش درد
reduction of armamentes
U
کاهش تسلیحات
reduction factor
U
ضریب کاهش
deduction
U
کاهش تفریق
reductional
U
تبدیل کاهش
reductionism
U
کاهش گری
decrease
U
کاهش یافتن
abatement
[of pain]
U
کاهش درد
relief
[from pain]
U
کاهش درد
price reduction
U
کاهش قیمت
decreased
U
کاهش یافتن
extinction
U
کاهش نور
slake
U
کاهش فرونشستن
depopulation
U
کاهش نفوس
palliation
U
کاهش دادن
scale down
U
کاهش مقیاس
slaked
U
کاهش فرونشستن
palliator
U
کاهش دهنده
reduce
U
کاهش یافتن
taper off
U
کاهش یافتن
slakes
U
کاهش فرونشستن
devaluation
U
کاهش نرخ
irreducible representation
U
نمایش کاهش ناپذیر
slumped
U
کاهش فعالیت رکود
slumping
U
کاهش فعالیت رکود
slump
U
کاهش فعالیت رکود
disparagement
U
خوار شماری کاهش
hypoxemia
U
کاهش اکسیژن بافت
to cut something
U
چیزی را کاهش دادن
slumps
U
کاهش فعالیت رکود
contractura
U
[کاهش میله ستون در کف]
to cut down
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
attrition
U
کاهش توان رزمی
hypoglycemia
U
کاهش قند خون
abating
U
بزورتصرف کردن کاهش
abates
U
بزورتصرف کردن کاهش
abate
U
بزورتصرف کردن کاهش
work decrement
U
کاهش بازده کار
extenuation
U
کاهش اهمیت جرم
depletion
U
کاهش منابع طبیعی
redox system
U
سیستم اکسایش- کاهش
reduced mass
U
جرم کاهش یافته
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
hypoxia
U
کاهش اکسیژن بافت
abated
U
بزورتصرف کردن کاهش
currency depreciation
U
کاهش ارزش پول
credit squeeze
U
کاهش مقدار اعتبار
credit squeeze
U
کاهش دادن اعتبار
reducible representation
U
نمایش کاهش پذیری
correction for attenuation
U
اصلاح برای کاهش
depreciation
U
کاهش بها استهلاک
deprecation of silver
U
کاهش ارزش سیم
reduction
U
تحویل استحاله کاهش
depreciation of currency
U
کاهش ارزش پول
cut back
U
کاهش ناگهانی تولید
reductions
U
تحویل استحاله کاهش
decrement
U
کاهش میزان یک متغیر
devaluation
U
کاهش ارزش پول
oxidation reduction potential
U
پتانسیل اکسایش- کاهش
redox potential
U
پتانسیل اکسایش- کاهش
oxidation reduction reaction
U
واکنش اکسایش- کاهش
redox reaction
U
واکنش اکسایش- کاهش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com