English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mark down U کاهش قیمتها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression U روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
deflation U تقلیل قیمتها
list price U فهرست قیمتها
price war U جنگ قیمتها
price levels U سطح قیمتها
The prices have gone up. U قیمتها بالارفته اند
Without regard for prices . U بدون توجه به قیمتها
price system U نسبت و رابطه قیمتها با هم
Price are fixed here . U دراینجا قیمتها ثابت هستند
The rise in prices in the European markets. U ترقی قیمتها دربازارهای اروپا
To keep prices down. U جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
boot U اختلاف موجودبین قیمتها در مبادله دودارایی
consumer's surplus U یکنواختی قیمتها برای مصرف کننده
long run equilibrium U موازنه بلند مدت قیمتها قیمت عادی
decreased U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease U کاهش یافتن کم شدن کاهش
subsidy U حقوق گمرکی اشیا وارداتی و صادراتی معافیت مالیاتی تولیدکنندگان به منظور پایین نگهداشتن قیمتها
decrease U کاهش دادن کاهش
decreased U کاهش دادن کاهش
decreases U کاهش دادن کاهش
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
acid reduction U کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
declined U کاهش
spoil U کاهش
spoiled U کاهش
spoiling U کاهش
falling-off U کاهش
falling off U کاهش
devaluation U کاهش
spoils U کاهش
reduction U کاهش
reductions U کاهش
rebate U کاهش
rebates U کاهش
subraction U کاهش
shrinkage U کاهش
abatement U کاهش
slow down U کاهش
scale down U کاهش
attenuation U کاهش
decrement U کاهش
degression U کاهش
depreciatory U کاهش
imminution U کاهش
subrtraction U کاهش
subtraction U کاهش
reduce/enlarge U کاهش
slowdowns U کاهش
damp U کاهش
dampers U کاهش
dampest U کاهش
slowdown U کاهش
downturn U کاهش
downturns U کاهش
decline U کاهش
declines U کاهش
declining U کاهش
diminution U کاهش
relief U کاهش
wastage U کاهش
decreases U کاهش
mitigation U کاهش
decreased U کاهش
acceptance U کاهش
deduction U کاهش
decrease U کاهش
acceptances U کاهش
concession U کاهش
reduction of armamentes U کاهش تسلیحات
shrink U کاهش یافتن
clemmensen reduction U کاهش کلمنسنی
rebates U تخفیف کاهش
alleviation U کاهش درد
relief [from pain] U کاهش درد
reduction ratio U نسبت کاهش
reduction factor U ضریب کاهش
anaphrodisia U کاهش شهوت
shrinks U کاهش یافتن
scale down U کاهش مقیاس
abatement [of pain] U کاهش درد
abatable U کاهش پذیر
depopulation U کاهش نفوس
reductionism U کاهش گری
deceleration U کاهش سرعت
shrinking U کاهش یافتن
reductional U تبدیل کاهش
abatement U کاهش الودگی
speed reduction U کاهش سرعت
easement U کاهش درد
price reduction U کاهش قیمت
lapse rate U اهنگ کاهش
intensity decrease U کاهش شدت
indiminishable U کاهش ناپذیر
reduce U کاهش یافتن
detraction U کاهش کسرشان
detraction U کاهش توجه
dishoarding U کاهش ذخیره
dishoarding U کاهش اندوخته
disinflation U کاهش تورم
disinflation U کاهش ورم
disinvestment U کاهش سرمایه
drive reduction U کاهش سائق
drop in temperature U کاهش دما
lapse time U زمان کاهش
reducing U کاهش یافتن
logarithmic decrement U کاهش لگاریتمی
easing U کاهش درد
palliation U کاهش درد
prereduction U کاهش اولیه
palliator U کاهش دهنده
palliation U کاهش دادن
mark down U کاهش قیمت
reduces U کاهش یافتن
monetary contraction U کاهش پول
mitigative U مایه کاهش
minuend U کاهش یاب
scale down U کاهش تدریجی
decrease in value U کاهش ارزش
decrement U میزان کاهش
fall in temperature U کاهش دما
rebate U تخفیف کاهش
wanes U کاهش یافتن
waning U کاهش یافتن
decrementation U کاهش پلهای
lessen U کاهش دادن
lessened U کاهش دادن
wane U کاهش یافتن
devaluation U کاهش نرخ
reduction U کاهش احیاء
slaked U کاهش فرونشستن
slake U کاهش فرونشستن
slakes U کاهش فرونشستن
extinction U کاهش نور
depreciation U کاهش بها
reductions U کاهش احیاء
lessening U کاهش دادن
waney U کاهش یافته
tax deduction U کاهش مالیات
waned U کاهش یافتن
decreased U کاهش یافتن
deduction U کاهش تفریق
wage cuts U کاهش دستمزد
wany U کاهش یافته
taper off U کاهش یافتن
tax cuts U کاهش مالیات
lessens U کاهش دادن
decrease U کاهش یافتن
decreases U کاهش یافتن
to peter out U تدریجا کاهش یافتن
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
hypoglycemia U کاهش قند خون
to cut something U چیزی را کاهش دادن
hypoxia U کاهش اکسیژن بافت
hypoxemia U کاهش اکسیژن بافت
redox potential U پتانسیل اکسایش- کاهش
irreducible representation U نمایش کاهش ناپذیر
mitigatory U مایه کاهش یا ارامش
oxidation reduction potential U پتانسیل اکسایش- کاهش
redox system U سیستم اکسایش- کاهش
redox reaction U واکنش اکسایش- کاهش
work decrement U کاهش بازده کار
reducible representation U نمایش کاهش پذیری
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
alleviation of suffering U کاهش درد و رنج
oxidation reduction reaction U واکنش اکسایش- کاهش
reduced mass U جرم کاهش یافته
extenuation U کاهش اهمیت جرم
decreased U کاهش یافتن یا کم شدن
slumped U کاهش فعالیت رکود
credit squeeze U کاهش مقدار اعتبار
credit squeeze U کاهش حجم اعتبار
depletion U کاهش منابع طبیعی
currency depreciation U کاهش ارزش پول
attrition U کاهش توان رزمی
reduction U تحویل استحاله کاهش
cut back U کاهش ناگهانی تولید
devaluation U کاهش ارزش پول
reductions U تحویل استحاله کاهش
correction for attenuation U اصلاح برای کاهش
slumping U کاهش فعالیت رکود
decrease U کاهش یافتن یا کم شدن
flashing U کاهش حوزه مغناطیسی
abating U بزورتصرف کردن کاهش
abates U بزورتصرف کردن کاهش
break in share prices U کاهش قیمت سهام
brown out U کاهش جریان برق
capital loss U کاهش ارزش سرمایه
abated U بزورتصرف کردن کاهش
abate U بزورتصرف کردن کاهش
decreases U کاهش یافتن یا کم شدن
slumps U کاهش فعالیت رکود
depreciation U کاهش بها استهلاک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com