Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
operation overlay
U
کالک عملیاتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overlays
U
کالک
overlay
U
کالک
overlaying
U
کالک
overlay technique
U
فن کالک
current operating allowance
U
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
operation overlay
U
کالک عملیات
overlay technique
U
فن استفاده از کالک
overlay
U
کاغذ کالک
overlaying
U
کاغذ کالک
target overlay
U
کالک اماج
target overlay
U
کالک هدفها
overlays
U
کاغذ کالک
pilot's trace
U
کالک دستی خلبان
pilot's trace
U
کالک راهنمای خلبان هواپیما
coverage index
U
کالک نمایش مناطق زیرپوشش شناسایی عکاسی هوایی
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
roamer
U
کالک شبکه بندی شده برای کمک به قرائت مختصات
operational code
U
کد عملیاتی
operation code
U
کد عملیاتی
operating
U
عملیاتی
operations code
U
کد عملیاتی
operational
U
عملیاتی
operating temperature
U
دمای عملیاتی
operating staff
U
کارمندان عملیاتی
operating weight
U
وزن عملیاتی
operating speed
U
سرعت عملیاتی
operating budget
U
بودجه عملیاتی
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
operating cost
U
هزینه عملیاتی
operating cost
U
مخارج عملیاتی
operating expenses
U
مخارج عملیاتی
operating loss
U
زیان عملیاتی
operating profit
U
سود عملیاتی
operating ratio
U
نرخ عملیاتی
operation annexes
U
پیوستهای عملیاتی
operation map
U
نقشه عملیاتی
operational research
U
تحقیق عملیاتی
operational reserve
U
احتیاط عملیاتی
operational reserve
U
ذخیره عملیاتی
operational route
U
مسیر عملیاتی
operational route
U
جاده عملیاتی
operationalism
U
عملیاتی نگری
operations code
U
رمز عملیاتی
preoperational
U
پیش عملیاتی
operational readiness
U
امادگی عملیاتی
operational problems
U
مسائل عملیاتی
operation order
U
دستور عملیاتی
operation research
U
پژوهش عملیاتی
operational costs
U
هزینههای عملیاتی
operational definition
U
تعریف عملیاتی
operational environment
U
محیط عملیاتی
operational headquarters
U
ستاد عملیاتی
operational management
U
مدیریت عملیاتی
staging area
U
منطقه عملیاتی
component operation
U
عناصر عملیاتی
cruising range
U
برد عملیاتی
concept of operation
U
تدبیر عملیاتی
elements
U
عنصر عملیاتی
action parameters
U
پارامترهای عملیاتی
incidents
U
حادثه عملیاتی
incident
U
حادثه عملیاتی
element
U
عنصر عملیاتی
endurance
U
برد عملیاتی
flowchart
U
شمای عملیاتی
functional specification
U
مشخصه عملیاتی
mission load
U
اماد عملیاتی
throughput
U
توان عملیاتی
operational performance category
U
طبقه امادگی عملیاتی
operational performance category
U
امادگی عملیاتی از طبقه
operational weapon
U
جنگ افزار عملیاتی
action
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
mission load
U
بار مبنای عملیاتی
actions
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
operational command
U
فرماندهی از نظر عملیاتی
operational amplifier
U
تقویت کننده عملیاتی
radius of action
U
برد عملیاتی هواپیما
effective through put
U
توان عملیاتی موثر
functional units of a computer
U
واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
scheme of command
U
طرح عملیاتی یکان
commander's concept
U
تدبیر عملیاتی فرمانده
standing operating procedures
U
روش جاری عملیاتی
fleet operating base
U
پایگاه عملیاتی ناوگان
zeroed out
U
غیر عملیاتی شدن یکان
not operationally ready
U
غیر اماده ازنظر عملیاتی
chopped
U
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
chop
U
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
base of operations
U
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
game cycle
U
دورههای عملیاتی بازی جنگ
sop
U
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
alternate escort operating base
U
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
sequential
U
عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
sops
U
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
change of operation control
U
تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
operationally ready
U
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
present work
U
عملیاتی که اکنون انجام شده است
radiological operations
U
عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
routing
U
عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
monadic
U
مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
target offset methode
U
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
rated through put
U
ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
cold rolling
U
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
process bound
U
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
fix
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fixes
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
atomic
U
1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
unmodified instruction
U
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
simulations
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulation
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
finder
U
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
master clear
U
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
Perl
U
برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
niladic
U
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
availability factor
U
ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
commission
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
parkerizing
U
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
operation
U
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
flight ration
U
جیره عملیاتی درحین پرواز جیره هوایی
automonitor
U
ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
function key
U
کلید عملیاتی کلید تابعی
ripple through carry
U
عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
multiprocessor
U
عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com