Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
toady
U
کاسه لیس مداهنه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
toadyism
U
مداهنه کاسه لیسی
to oil one's tongue
U
مداهنه کردن
There are wheels within wheels .
U
کاسه ای زیر نیم کاسه است
fawning
U
مداهنه
greasing
U
مداهنه
greased
U
مداهنه
glozing
U
مداهنه
obsequiousness
U
مداهنه
grease
U
مداهنه
unction
U
مرهم مداهنه
fawningly
U
مداهنه کنان
fawning
U
مداهنه کننده
blarney
U
چاپلوسی مداهنه
glozingly
U
ازروی مداهنه
To sponge on some one .
U
کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
unctuous
U
چرب و نرم مداهنه امیز
To pool resources to gether .
U
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
mazard
U
کاسه
messmate
U
هم کاسه
drinking cup
U
کاسه
lump sum
U
یک کاسه
calyx
U
کاسه گل
calycle
U
کاسه گل
lump sums
U
یک کاسه
calix
U
کاسه گل
crania
U
کاسه سر
cranium
U
کاسه سر
cotyla
U
کاسه
bowls
U
کاسه
sockets
U
کاسه
socket
کاسه
chalices
U
کاسه
chalice
U
کاسه
skulls
U
کاسه سر
skull
U
کاسه سر
craniums
U
کاسه سر
pappus
U
کاسه گل
in a lump sum
U
یک کاسه
bowl
کاسه
cupule
U
کاسه
arse-licker
U
کاسه لیس
craniography
U
شرح کاسه سر
lickspittle
U
کاسه لیس
hard shell
U
کاسه دار
stuffing box
U
کاسه نمد
seals
U
کاسه نمد
seal
U
کاسه نمد
corolla
U
جام گل کاسه گل
loricate
U
کاسه دار
dipper stick
U
کاسه بیل
ball bearing
U
کاسه ساچمه
cranial nerve
U
عصب کاسه سر
ass-kisser
[American E]
U
کاسه لیس
kiss-ass
[American E]
U
کاسه لیس
husk
U
غلاف یا کاسه گل
bowls
U
کاسه رهنما
brainpan
U
کاسه مغز
socket
کاسه بندگاه
sealings
U
کاسه نمدها
scutum
U
کاسه زانو
eyehole
U
کاسه چشم
socket
کاسه چشم
scal
U
کاسه نمد
porringer
U
کاسه اش خوری
bowl
U
کاسه رهنما
parasitism
U
کاسه لیسی
sockets
U
کاسه بندگاه
patella
U
کاسه زانو
patellae
U
کاسه زانو
eager beaver
U
کاسه گرم تر از اش
glene
U
کاسه چشم
glene
U
کاسه مفصل
ball bearings
U
کاسه ساچمه
kneecaps
U
کاسه زانو
kneecap
U
کاسه زانو
oil seal
U
کاسه نمد
flower cup
U
غلاف کاسه گل
bootlicker
U
کاسه لیس
brown-noser
U
کاسه لیس
toady
U
کاسه لیس
fawner
U
کاسه لیس
cat's paw
U
کاسه لیس
doormat
U
کاسه لیس
stooge
U
کاسه لیس
knee pan
U
کاسه زانو
minion
U
کاسه لیس
puppet
U
کاسه لیس
knee cap
U
کاسه زانو
kegler
U
کاسه ساز
turtleback
U
کاسه پشت
husks
U
غلاف یا کاسه گل
cup seal
U
بوبند کاسه
suck-up
U
کاسه لیس
kneepan
U
کاسه زانو
eye sockets
U
کاسه چشم
eye socket
کاسه چشم
A bowl hotter than the soup it contains.
<proverb>
U
کاسه از آش گرمتر.
lickspittle
U
کاسه لیس
yes-man
U
کاسه لیس
sockets
U
سرپیچ کاسه چشم
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
carapace
U
کاسه سنگ پشت
labyrinth seal
U
کاسه نمد لایبرنت
drinking vessel
U
فرف ابخوری کاسه
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
patellar
U
مانند کاسه زانو
calipash
U
کاسه لاک پشت
housemaid's knee
U
اماس کاسه زانو
suborbital
U
زیر کاسه چشمی
patellate
U
مانند کاسه زانو
stifle bone
U
کاسه زانوی اسب
They put the blane on him . he was the scapegoat.
U
کاسه کوزه ها سر اوشکست
hardshell
U
کاسه دار سخت
porringer
U
کلاه کاسه مانند
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
sound bow
U
کاسه زنگ اخبار
supra orbital
U
واقع دربالای کاسه چشم
My patience has run out (is exhausted).
U
کاسه صبرم لبریز است
postorbital
U
واقع در پشت کاسه چشم
there are wheels within wheels
U
زیرکاسه نیم کاسه است
testudinate
U
مانند کاسه سنگ پشت
testudineous
U
مانند کاسه سنگ پشت
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
U
کاسه گدایی دست گرفتن
incomplete flower
U
گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
infraorbital
U
واقع در زیر کاسه چشم
on good turn deserves another
U
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
inferior calyx
U
کاسه پایین تر از تخم دان
inferior ovary
U
تخم دان پایین تر از کاسه
testudinarious
U
مانند کاسه سنگ پشت
To go round hat in hand .
U
کاسه گدایی بدست گرفتن
My patience is exhausted ( worn out ) .
U
کاسه صبرم لبریز شده
sycophancy
U
مفت خوری کاسه لیسی
calipee
U
کاسه زیرین لاک پشت
calipash
U
قسمت بالای کاسه لاک پشت
More Catholic than the Pope .
U
کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
guards
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
there is something in the wind
U
کاسهای زیر نیم کاسه است
guarding
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
coronae borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
memento mori
U
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
corona borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
guard
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
One good turn deserves another .
U
کاسه جایی رود که باز آید قدح
shelling
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shells
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shell
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
belljar
U
نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
patelliform
U
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
cross bones
U
شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
chevron seal
U
کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
calyx
U
طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
leather back
U
لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
preorbital
U
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
It is the same pottage and the same bowl.
<proverb>
U
همان آش است و همان کاسه .
glenoid fossa or cavity
U
گودی مفصل کاسه مفصل
exchanged stabilization fund
U
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com