English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he drives a roaring trade U کارش خوب گرفته است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
he has a rushing business U کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
he was p in his business U خوب بود کارش رونق گرفته بود
Other Matches
patinated U جرم گرفته کبره گرفته
he is on his legs U کارش دایراست
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
He is completely absorbed by his business. U کاملاجذب کارش است
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
He eventually landed in prison . U عاقبت کارش بزندان کشید
get off one's butt <idiom> U سرش شلوغه کارش شروع شده
fasts U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasted U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
melodramatist U کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
wine cooper U کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
boat train U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat trains U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
effluvium U پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
paintress U زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
chimney sweep U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
chimney sweeps U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
dynamic U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
dynamically U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
ringman U کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
pawn broker U کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
industrial union U اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
bill posters U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
bill poster U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
quantum meruit U هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
piecer U درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
air man U کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
daemon U در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
Bounty hunter U جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
dulls U گرفته
dull U گرفته
addicted U خو گرفته
dulled U گرفته
duller U گرفته
dullest U گرفته
clouded U گرفته
gruff U گرفته
muggy U گرفته
dulling U گرفته
rancid U بو گرفته
bunged up U قی گرفته
fogbound U مه گرفته
choky U گرفته
chock full U گرفته
brumous U مه گرفته
folded in mist U مه گرفته
adopted U گرفته
sombrous U گرفته
uptight U گرفته
heartsore U دل گرفته
muzzy U گرفته
mistful U مه گرفته
darksome U گرفته
air less U گرفته
pokey U گرفته
comate U مه گرفته
low-spirited U گرفته
low spirited U گرفته
accustomed خو گرفته
hoarser U گرفته
hoarsest U گرفته
hoarse U گرفته
thick U گرفته
thicker U گرفته
fustiest U بو گرفته
fustier U بو گرفته
thickest U گرفته
fusty U بو گرفته
pokiest U گرفته دلگیر
poky U گرفته دلگیر
rainy U تر رگبار گرفته
divorcee U زن طلاق گرفته
divorcees U زن طلاق گرفته
pokier U گرفته دلگیر
filmier U غبار گرفته
filmiest U غبار گرفته
tristful U گرفته محزون
triste U گرفته محزون
hoarsely U بطور گرفته
to d. itself U گرفته شدن
filmy U غبار گرفته
drippy U هوای گرفته
verminous U شپش گرفته
solemn U گرفته موقرانه
wont U خو گرفته عادت
Are you kidding ? Are you being funny? U شوخیت گرفته ؟
caught U گرفته شده
addict خو گرفته معتاد
smoky U دود گرفته
aeruginous U زنگ گرفته
measly U کرم گرفته
blear U گرفته وتاریک
derivatives U گرفته شده
derivative U گرفته شده
blear eyes U چشمان قی گرفته
airless U گرفته یا دم کرده
cerated U موم گرفته
leaded U سرب گرفته
maggoty U کرم گرفته
reposing upon U قرار گرفته بر
medalled U مدال گرفته
mistful U میغ گرفته
addicts U : خو گرفته معتاد
mity U کزم گرفته
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
dull U کندشدن گرفته
eerie U ترساننده گرفته
fondest U انس گرفته
fonder U انس گرفته
fond U انس گرفته
on the panel U جزوصورت گرفته
patinated U زنگار گرفته
rheumatic U رماتیسم گرفته
dulls U کندشدن گرفته
began U دست گرفته
i have a secure grasp of it U انرا گرفته ام
dulled U کندشدن گرفته
duller U کندشدن گرفته
dullest U کندشدن گرفته
patinous U کبره گرفته
dulling U کندشدن گرفته
in mourning U چرک گرفته
included U دور گرفته شده
patinous U زنگارگرفته جرم گرفته
followed by <adj.> U دنباله گرفته شده با
putrid flesh U گوشت گندیده یا بو گرفته
mossy U خزه گرفته باتلاقی
underlying U در زیر قرار گرفته
malty U خو گرفته به ابجو خوری
to be tuned in to a channel U کانالی را گرفته باشند
sultrily U بطور دم گرفته یا گرم
foul house U چشمی گرفته لنگر
in contemplation U درنظر گرفته شده
skim milk U شیرخامه گرفته ورقیق
cut nails U ناخنهای گرفته یا چیده
AC U گرفته شده است
lour U گرفته شدن عبوس
lour U هوای گرفته وابریwerewolf
my time is occupied U وقتم گرفته است
nidicolous U در اشیانه قرار گرفته
i had been caught U گرفته شده بودم
lowering U هوای گرفته وابری
My left leg is in plaster . U پای چپ؟ را گچ گرفته اند
assumed U بخود گرفته عاریتی
funky U بوی ناه گرفته
He was choking . U گلویش گرفته بود
low key U دارای صدای گرفته
lowers U هوای گرفته وابری
low-key U دارای صدای گرفته
skim U شیر خامه گرفته
skims U شیر خامه گرفته
lower U هوای گرفته وابری
lowered U هوای گرفته وابری
game U شکار گرفته شده
She was depressed. U دلش گرفته بود
skimmed milk U شیرخامه گرفته ورقیق
mucid U بوزک زده بو گرفته
skimmed U شیر خامه گرفته
throaty U دارای صدای گرفته وخشن
borrowed money U پول قرض گرفته شده
we are beset with dangers U خطرها ما را فرا گرفته اند
hard bitten U سخت گاز گرفته شده
blinked U نادیده گرفته نگاه مختصر
blink U نادیده گرفته نگاه مختصر
pokerface U قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
designed U در نظر گرفته شده مخصوص
blighted U زنگ زده شپشه گرفته
oppressed U تحت ستم قرار گرفته
throatiest U دارای صدای گرفته وخشن
throatier U دارای صدای گرفته وخشن
blinks U نادیده گرفته نگاه مختصر
semidiurnal U در نصف روز انجام گرفته
parrot learned U طوطی وار یاد گرفته
she had him in her pocket U خوب جلوش را گرفته بود
integrated intensity U شدت انتگرال گرفته شده
subereous U از چوب پنبه گرفته شده
jugate U روی هم قرار گرفته جفت
tried U در محک ازمایش قرار گرفته
applique U مورد استفاده قرار گرفته
woofer U دارای صدای کوتاه و گرفته
captured material U وسایل گرفته شده از دشمن
bloods hot eyes U چشمان قرمز و خون گرفته
capsulate U درمحفظه یاحفره قرار گرفته
weanling U کودک تازه از شیر گرفته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com