English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The facts speak for themselves. <idiom> U چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
describing U بیان مشخصات کسی یا چیزی
described U بیان مشخصات کسی یا چیزی
describe U بیان مشخصات کسی یا چیزی
quantify U بیان اثر چیزی با اعداد
quantifies U بیان اثر چیزی با اعداد
disclosures U عمل بیان در باره چیزی
disclosure U عمل بیان در باره چیزی
quantified U بیان اثر چیزی با اعداد
describes U بیان مشخصات کسی یا چیزی
quantifying U بیان اثر چیزی با اعداد
descriptions U کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
That speaks volumes. <idiom> U چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
description U کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
authenticates U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
forbid U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbids U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
authenticating U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticate U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
typography U فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
typographies U فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
needing U حاجت
needed U حاجت
need U حاجت
rrayer U حاجت
parameters U اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
parameter U اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
wishes U مراد حاجت
wished U مراد حاجت
wish U مراد حاجت
night chair U صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
night stool U صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
rhetorically U بیان
interpretations U بیان
statement U بیان
explanation U بیان
wording U بیان
interpretation U بیان
say-so U حق بیان
declarations U بیان
locutions U بیان
quotations U بیان
explanations U بیان
expressions U بیان
quotation U بیان
say-so U بیان
say so U حق بیان
diction U بیان
statements U بیان
expression U بیان
dite U بیان
experssion U بیان
averment U بیان
verbiage [American English] U بیان
pronunciations U بیان
recitations U بیان
recitation U بیان
declaration U بیان
dit U بیان
choice of words U بیان
expositions U بیان
exposition U بیان
diction U بیان
explication U بیان
pronunciation U بیان
word choice U بیان
wording U بیان
locution U بیان
say so U بیان
say U بیان کردن
imparts U بیان کردن
anticlimaxes U بیان قهقرایی
account U بیان علت
imparted U بیان کردن
says U بیان کردن
mentioned <adj.> <past-p.> U بیان شده
named <adj.> <past-p.> U بیان شده
stated <adj.> <past-p.> U بیان شده
termed <adj.> <past-p.> U بیان شده
shibboleth U بیان رایج
shibboleths U بیان رایج
self-expression U بیان حال
impart U بیان کردن
voice U بیان کردن
said U بیان شده
tell U بیان کردن
intonation U بیان با الحان
intonations U بیان با الحان
expresses U بیان یا شرح
liquorice U شیرین بیان
expressed U بیان یا شرح
express U بیان یا شرح
paradoxes U بیان مغایر
paradox U بیان مغایر
frame U بیان کردن
expressing U بیان یا شرح
simply stated U به بیان کوتاه
utter U بیان کردن
eloquence U علم بیان
imparting U بیان کردن
telling-off U بیان کردن
tells U بیان کردن
anticlimax U بیان قهقرایی
formulation U بیان ریاضی
fluidity U سلاست بیان
sweet root U شیرین بیان
stater U بیان کننده
appositive U عطف بیان
fair spoken U خوش بیان
remark U افهار بیان
mouthing U مدخل بیان
mouths U مدخل بیان
expounder U بیان کننده
mouth U مدخل بیان
diction U طرز بیان
mouthed U مدخل بیان
verbalization U بیان کلامی
enunciative U بیان کننده
licorice U شیرین بیان
inexpressibility U بیان ناپذیری
restatements U بیان مجدد
restatement U بیان مجدد
expressible U به بیان درامدنی
to set forth U بیان کردن
number U بیان کیفیت
dictograph U بیان نگار
statements U بیان وضعیت
declaratory U متضمن بیان
presentment U بیان حضور
fluidity U روانی بیان
expessible U قابل بیان
freedom of experssion U ازادی بیان
lip U سخن بیان
apposition U عطف بیان
remarks U افهار بیان
set out U بیان کردن
set forth U بیان کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com