English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nephrotomy U چیزی که شخص رااز پیشرفت باز میدارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unbonnet U کلاه رااز سربرداشتن
erase U اثارچیزی رااز بین بردن
erasing U اثارچیزی رااز بین بردن
erases U اثارچیزی رااز بین بردن
separate the good ones from the bad ones. U خوبها رااز بدها جداکردن
cook one's goose <idiom> U شانس کسی رااز اوگرفتن
erased U اثارچیزی رااز بین بردن
chucked U گیرهای که مته را در ماشین نگه میدارد
chuck U گیرهای که مته را در ماشین نگه میدارد
chucks U گیرهای که مته را در ماشین نگه میدارد
tympanic bone U استخوانی که پرده صماخ رانگه میدارد
to lose patience U تاب و توان رااز دست دادن
beam anchor U تیری که دیوار را محکم نگاه میدارد
gate hanger U التی که دریچه سد را باز نگه میدارد
i made him my proxy U او رااز جانب خود وکیل کردم
sizer U دانشجویی که کمک هزینه تحصیلی دریافت میدارد
manifold writer U ماشینی که چندین نسخه باکاغذ برگردان بر میدارد
headstay U سیمی که دکل را بسمت جلوقایق نگاه میدارد
He has read the book from cover to cover . U کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
To wear down someones resitance. U تاب وتوان رااز کسی سلب کردن
bobble U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobbles U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
dowel U میخ پرچی که دو چیز را روی هم نگاه میدارد
intertie U تیرافقی که تیرهای عمودی رابهم نگاه میدارد
land bank U بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
manifolder U ماشینی که چندین تسخه باکاغذ بر گردان بر میدارد
sizar U دانشجویی که کمک هزینه تحصیلی دریافت میدارد
pass book U برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
pole plate U حمال تیر شیروانی که سرلاپه هارا نگاه میدارد
throatlatch U تسمه زیر گلوی اسب که افسار رانگاه میدارد
crowbar U مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
heliostat U چرخ ایینهای که پرتوافتاب رابیک جهت ثابت نگاه میدارد
havelock U روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
crowbars U مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
bezel U حلقه لغزنده مخروطی شکل شیشه ساعت را در جای خودنگه میدارد
Omerta U [قانون یا کودی که شخص را از حرف زدن و فاش کردن اطلاعت باز میدارد]
cover charge U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charges U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
third party lease U توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
gobo U نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
pilloried U نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillories U نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillorying U نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillory U نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
drill extractor U التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
dress guard U اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
heck U ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
fascism U نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
underdeveloped U کم پیشرفت
improvement U پیشرفت
advances U پیشرفت ها
developments U پیشرفت
achievement age U سن پیشرفت
progress U پیشرفت
growth U پیشرفت
advance U پیشرفت
improvements U پیشرفت
improvement U پیشرفت
attainments U پیشرفت
accomplishment U پیشرفت
proceedings U پیشرفت ها
undeveloed U بی پیشرفت
progression U پیشرفت
going U پیشرفت
development U پیشرفت
growths U پیشرفت
headway U پیشرفت
head way U پیشرفت
progressing U پیشرفت
progress U پیشرفت
achievements U پیشرفت
progression U پیشرفت
advance U پیشرفت
advancing <adj.> U پیشرفت
progresses U پیشرفت
progressed U پیشرفت
advancement U پیشرفت
advancing U پیشرفت
promotion U پیشرفت
promotions U پیشرفت
advance U پیشرفت
lift U پیشرفت
lifting U پیشرفت
lifted U پیشرفت
lifts U پیشرفت
attainment U پیشرفت
achievement U پیشرفت
advances U پیشرفت
furtherance U پیشرفت
progressions U پیشرفت
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
Luddite U پیشرفت گریز
progresses U پیشرفت کردن
progresses U پیشرفت پیشروی
progresses U پیشرفت کار
progressing U پیشرفت کار
rise U پیشرفت ترقی
get ahead <idiom> U پیشرفت کردن
progressing U پیشرفت پیشروی
progressing U پیشرفت کردن
rises U پیشرفت ترقی
progress U پیشرفت پیشروی
progress U پیشرفت کردن
furthers U پیشرفت کردن
make a dent in <idiom> U پیشرفت کردن
advancing U پیشرفت پیشروی
advances U پیشرفت پیشروی
advances U : پیشروی پیشرفت
here goes <idiom> U پیشرفت کردن
advance U پیشرفت پیشروی
furthering U پیشرفت کردن
furthered U پیشرفت کردن
Luddites U پیشرفت گریز
progressed U پیشرفت کار
progressed U پیشرفت پیشروی
progressed U پیشرفت کردن
blooming U پیشرفت کننده
progress U پیشرفت کار
obstructionist U از پیشرفت کارمجلس را از
proceeding U پیشرفت طرز
further U پیشرفت کردن
to make progress U پیشرفت کردن
becalm U از پیشرفت بازداشتن
becalmed U از پیشرفت بازداشتن
becalming U از پیشرفت بازداشتن
becalms U از پیشرفت بازداشتن
thrive U پیشرفت کردن
thrived U پیشرفت کردن
economic progress U پیشرفت اقتصادی
thrives U پیشرفت کردن
thriving U پیشرفت کردن
developments U رشد پیشرفت
technical progress U پیشرفت فنی
technological improvement U پیشرفت فنی
the a of the army U پیشرفت ارتش
development U رشد پیشرفت
degree of advancement U درجه پیشرفت
progressivist U پیشرفت گرای
to unfold U پیشرفت کردن
ongoing U درحال پیشرفت
improvement curve U منحنی پیشرفت
n achievement U نیاز پیشرفت
capability U استعداد پیشرفت
progress chaser U نافر پیشرفت
progress of negotiations U پیشرفت مذاکرات
accession U دخول پیشرفت
reaction progress U پیشرفت واکنش
to gain ground U پیشرفت کردن
velocity of advance U تندی پیشرفت
achievement test آزمون پیشرفت
to make headway U پیشرفت کردن
achievement quotient U بهر پیشرفت
developmental stage U مرحله پیشرفت
to make way U پیشرفت کردن
academic achievement U پیشرفت تحصیلی
beats U پیشرفت زنش
beat U پیشرفت زنش
scholastic achievement U پیشرفت تحصیلی
come along U پیشرفت کردن
achievement need U نیاز پیشرفت
achievement motive U انگیزه پیشرفت
aq U بهر پیشرفت
accomplishment quotient U بهر پیشرفت
achievement curve U منحنی پیشرفت
plain sailing U پیشرفت بدون مانع
advance U پیشرفت طولی ناو
interim report U گزارش پیشرفت کار
advancing U پیشرفت طولی ناو
progress payments U پرداختهای پیشرفت کار
achievement battery مجموعه آزمون پیشرفت
advancement degree of reaction U درجه پیشرفت واکنش
spit U پیشرفت خشکی در دریا
progressional U دارای پیشرفت تدریجی
progress report U گزارش پیشرفت کار
progress reporting U گزارش پیشرفت کار
processes U پیشرفت تدریجی ومداوم
california achievement tests آزمونهای پیشرفت کالیفرنیا
promotion U ترفیع رتبه پیشرفت
labor augmenting tednological progress U پیشرفت تکنولوژی کارافزا
to look back U از پیشرفت خودداری کردن
promotions U ترفیع رتبه پیشرفت
f. morement U جنبش برای پیشرفت
proceeding U پیشرفت خلاصه مذاکرات
spits U پیشرفت خشکی در دریا
process U پیشرفت تدریجی ومداوم
advances U پیشرفت طولی ناو
combat development U پیشرفت اموزش رزمی
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
upgrade U پیشرفت دادن تقویت کردن
boom U پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
upgrades U پیشرفت دادن تقویت کردن
booms U پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
break through U رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
upgrading U پیشرفت دادن تقویت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com