English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wick U چیزی که بجای فتیله بکار رود
wicks U چیزی که بجای فتیله بکار رود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
linstock U چوب نوک تیزی که برای اتش زدن فتیله توپهای قدیمی بکار میرفته
ampersand U کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
scratch pad U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
scratch pads U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
wampun U خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
Molotov cocktail U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
manrope U طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
Molotov cocktails U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
jelutong U ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. U برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
hi U فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
To operate something . U چیزی را بکار انداختن (موتور، دستگاه وغیره )
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
dipstick U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
wick U فتیله
seton U فتیله
nosing U فتیله
penicil U فتیله
touch paper U فتیله
tent U فتیله
tents U فتیله
lint U فتیله
dossil U فتیله
wicks U فتیله
lunt U فتیله
noseing U فتیله
bead U مهره فتیله
touch hole U جای فتیله
ductility U فتیله واری
explosive train U فتیله انفجاری
fusee U فتیله دینامیت
halfround pointing U بندکشی فتیله
ignitor U فتیله انفجاری
sliver U فتیله نخ بریدن
primacord U فتیله انفجاری
powder train U فتیله باروتی
beads U مهره فتیله
wicking U فتیله سازی
candlewick U فتیله شمع
snuff U نوک فتیله
detonating cord U فتیله انفجاری
tindery U فتیله فندک
fuse U فتیله گذاشتن در
fused U فتیله گذاشتن در
lint U کهنه فتیله
detonation cord U فتیله چاشنی
tinder U فتیله فندک
wicking U فتیله گذاری
cable moulding U فتیله نیمگرد یا گرد
ovolo U فتیله تخم مرغی
quick match U فتیله توپ یا ترقه
ductility U خاصیت فتیله شدن
rush candle U شمع پیزر فتیله
detonation cord U فتیله منفجر کننده
tops U فتیله [قبل از تبدیل شدن به نخ]
electric squib U نوعی چاشنی با فتیله الکتریکی
ogee U فتیله یا چفت بصورت اس یاوارونه
fuse U فتیله مواد منفجره فیوز
fused U فتیله مواد منفجره فیوز
touchhole U سوراخ جای فتیله در توپهای قدیمی
rushlight U چراغ کم نور روشنایی چراغی که فتیله ان از پیزر باشد
sliver U فتیله نخ [الیاف کشیده شده و موازی که هنوز تاب داده نشده اند.]
roving U نخ نیم تاب [نخی که از حالت فتیله درآمده و در مرحله قبل از تبدیل شدن به نخ باشد.]
per pro U بجای
lieu U بجای
instead of U بجای
in the room of U بجای
vice- U بجای
Instead of you U بجای تو
vices U بجای
vises U بجای
in return for U بجای
vice U بجای
in payment of U بجای
in exchange for U بجای
in lieu of U بجای
in his stead U بجای او
to pass for U قلمدادشدن بجای
in somebody's place U بجای کسی
quid pro quos U بجای عوض
he succeeded his father U بجای پدرنشست
instead of <conj.> U بجای [بعوض]
quid pro quo U بجای عوض
instead of celebrating U بجای جشن
in place of U بجای درعوض
elsewhere U بجای دیگر
stead U بجای بعوض
instead U بجای اینکه
for U بجای از طرف
hardwired connection U می بجای ورودی و سوکت
back to your seats U برگردید بجای خود
O.K. U اصط لاحی که بجای
were i in his skin U اگر بجای او بودم
impersonify U بجای شخص گرفتن
instead of the reverse U بجای وارونه این
on your marks U فرمان بجای خود
take your mirks U فرمان بجای خود
instead of the other way around U بجای برعکس این
instead of vice versa U بجای برعکس این
instead of doing U بجای اینکه انجام بدهند
ghost-writers U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
he could p for an englishman U بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
to pass for U پذیرفته یا شناخته شدن بجای
phraseography U نشان گذاری بجای عبارت
ghost-writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
push pass U پاس با فشارچوب بجای ضربه
I wI'll sign for him . U من بجای اوامضاء خواهم کرد
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
If I were in your place. . . U اگر بجای شما بودم …
ghost writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
rational dress U نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
enallage U بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
to touch ground U بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
Ferdowsi left a good name behind. U نام نیکی از فردوسی بجای مانده
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
i wish you would go U بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
eat the ball U اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
recuperation U عمل برگرداندن لوله بجای خود
conscription of weath U گرفتن پول و مال بجای سرباز
pinspotter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
ants U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
cheats U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ant U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
succedaneum U دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
cheated U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
put the ball on the floor U به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
oafs U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
to make one's mark U مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
commodity money U پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
persepolis U شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
ventriloquist U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
pinsetter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
ventriloquists U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
cheat U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
overstand U بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
ventriloquistic U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
oaf U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
rickshaws U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
order arms U فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
rickshaw U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ricksha U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
mutual terms U شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
ack U علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
hydroplaned U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
kinnikinnic U برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
the piping time U زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
hydroplanes U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hendiadys U عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
anth U :پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
anti U :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
lighted U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hydroplane U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
mince pies U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
hydroplaning U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
mince pie U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
light U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lightest U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
designated hitter U بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
interior label U بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
rebounded U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
rebounding U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
netball U بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
rebounds U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
kauri U کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
wampum U صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
wampumpeag U صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
antimatter U جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com