English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (1418 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
underrate U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
To put a price on something . U روی چیزی قیمت گذاشتن
undervaluing U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalue U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervaluation U تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
underlet U کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
undervalues U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
low price U قیمت کمتر
underprice U قیمت کمتر از رقیب
actual price U قیمت واقعی
nominal value U قیمت واقعی سهم که روی ان نوشته شده
over estimate U بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
bear U سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
bears U سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
prices U قیمت گذاشتن
price U قیمت گذاشتن
underpricing U کم قیمت گذاشتن
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
entitative U واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
that was a quasi war U جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
percentile U یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
to sweeten the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
kinked demand curve U و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
To leave something hanging. U چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
to put something on the shelf <idiom> U چیزی را به کنار گذاشتن
to put something into cold storage <idiom> U چیزی را به کنار گذاشتن
to advertise for bids U چیزی را به مزایده گذاشتن
to advertise for bids U چیزی را به مناقصه گذاشتن
to invite tenders for something U چیزی را به مناقصه گذاشتن
to invite tenders for something U چیزی را به مزایده گذاشتن
crutch U دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
crutches U دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
To give it an appearance ( a semblance ) of leagality . To ligitimize something . U کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
play a legal trick U کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
to weather something U چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
impact U اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
to impinge on something U تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
impacts U اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
to put something at somebody's disposal U چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
to sow the seeds of something U تخم چیزی راکاشتن بنیادچیزی را گذاشتن
quantity theory of money U حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
cambridge equation U نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
hereditaments U هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
absolute altimeter U ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
current standard cost U مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
cost plus pricing U تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
unbundled software U نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
underprice U قیمت پایین تراز قیمت بازار
architecture proper U معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price U فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
shadow price U شبه قیمت قیمت ضمنی
normal price U قیمت عادی قیمت معمولی
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
quantum valebat U در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
spiral of wages and prices U حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
in a less degree U کمتر
lesser U کمتر
much less U کمتر
less U کمتر
shortest U کمتر
shorter U کمتر
minus U کمتر
Lt U کمتر از
less than U کمتر از
minor U کمتر
infrequently U کمتر
short U کمتر
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
he would not accept less U دو روز کمتر
inside of a week U کمتر از یک هفته
minorities U بخش کمتر
inside of a week U در یک هفته کمتر
sub- U در معنای کمتر
A smaller number . Fewer . U تعداد کمتر
cut back <idiom> U استفاده کمتر
minority U بخش کمتر
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
ammo minus U مهمات کمتر از نصف
le U to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
shoat U خوک کمتر از یک سال
short-change U کمتر پول دادن
less than container load U کمتر از فرفیت کانتینر
short-changing U کمتر پول دادن
below par U کمتر از ارزش اسمی
short-changes U کمتر پول دادن
short-changed U کمتر پول دادن
underexpose U کمتر از حد لزوم در معرض
strokes U راندن کمتر از فرفیت
hypotrophy U رشد کمتر ازمعمول
under- U پایین تراز کمتر از
stroking U راندن کمتر از فرفیت
under U پایین تراز کمتر از
underquote U کمتر مظنه دادن
below par U کمتر از بهای اسمی
shorthanded U ادامه با بازیگر کمتر
stroke U راندن کمتر از فرفیت
stroked U راندن کمتر از فرفیت
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
weanling U کره اسب کمتر از یک سال
lessens U کمتر کردن تقلیل دادن
embryo U جنین کمتر از هشت هفته
lessened U کمتر کردن تقلیل دادن
lessen U کمتر شدن تخفیف یافتن
lessened U کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening U کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening U کمتر کردن تقلیل دادن
lessens U کمتر شدن تخفیف یافتن
he is well preserved U کمتر نشان پیری در او پیداست
less developed countries U کشورهای کمتر توسعه یافته
infants U بچه کمتر ازهفت سال
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
infant U بچه کمتر ازهفت سال
lessen U کمتر کردن تقلیل دادن
embryos U جنین کمتر از هشت هفته
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
low speed communications U ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
ultralight aircraft U هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
Is there a road with little traffic? U آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
fasts U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fastest U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
eagle U زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
fasted U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
factorial U حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
undersexed U دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
undermanned U دارای نفرات کمتر از میزان لازم
fast U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
eagles U زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
undercool U خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
multipass overlap U بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
Is there a road with little traffic? U آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
nursery school U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
nursery schools U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
dry year U سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
round U تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
bench warmer U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
to shunt somebody aside U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
anticlimax U بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
roundest U تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
larceny petty U بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
to put somebody on the back burner U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
anticlimaxes U بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
right U واقعی
literal U واقعی
righted U واقعی
actual U واقعی
lifelike U واقعی
true life U واقعی
very U واقعی
positive U واقعی
veridical U واقعی
objective U واقعی
righting U واقعی
objectives U واقعی
veritable U واقعی
actuals U واقعی
virtual U واقعی
real U واقعی
concrete U : واقعی
factual U واقعی
factually U واقعی
essential U واقعی
unfeigned U واقعی
essentials U واقعی
McCoy U واقعی
card-carrying U واقعی
ex post U واقعی
ex post saving U واقعی
veracious U واقعی
infants U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. U در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
infant U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
hoods U پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
runs U اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
roundest U تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
run U اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
hood U پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
round U تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
real address آدرس واقعی
real numbers U اعداد واقعی
put into practice U واقعی کردن
Recent search history Forum search
1 In this step that is all information in our hand, you are kindly requested to quote based on rough estimate price in this step.
1To be capable of quoting
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com