English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4098 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cry down U چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lay off U متوقف ساختن
slap down U متوقف ساختن
to put to a pause U متوقف ساختن
pt down U متوقف ساختن
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
pull-ins U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-in U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
flameout U متوقف ساختن موتور هواپیما
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to rule something out U چیزی را بی ربط دانستن
to exclude something [as something] U چیزی را بی ربط دانستن
to exclude something [as something] U چیزی را غیر قابل دانستن
to have something at one's disposal U چیزی را مال خود دانستن
to call something your own U چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
to have something U چیزی را مال خود دانستن
to rule something out U چیزی را غیر قابل دانستن
To appreciate something ( some one ) . U قدر چیزی ( کسی ) را دانستن
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
deceleration time U زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
manipulation U ساختن چیزی با دست
to ensure something U مطمئن ساختن [چیزی]
change U متفاوت ساختن چیزی
changing U متفاوت ساختن چیزی
changes U متفاوت ساختن چیزی
changed U متفاوت ساختن چیزی
to jury-rig something U چیزی را بالبداهه ساختن
to cause the downfall of somebody [something] U کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
to bring down somebody [something] U کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
dream up U بطور واهی چیزی را ساختن
throw a monkey wrench into <idiom> U آرام آرام متوقف کردن چیزی
perfects U ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting U ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected U ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect U ساختن چیزی که کاملا درست است
wizards U امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند
wizard U امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
to lay down a rule U قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
automatic release date U تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
legitimated U عذر قانونی قانونی
legitimating U عذر قانونی قانونی
legitimates U عذر قانونی قانونی
legitimate U عذر قانونی قانونی
authorized stoppage U برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
put down as U دانستن
receive as U دانستن
to d. of U بد دانستن
adjudge U دانستن
learns U دانستن
learn U دانستن
damm U بد دانستن
learnt U دانستن
aims U : دانستن
conned U دانستن
conning U دانستن
aim U : دانستن
deprecates U بد دانستن
cons U دانستن
deprecated U بد دانستن
knows U دانستن
deprecate U بد دانستن
aimed U : دانستن
cognize U دانستن
know U دانستن
con U دانستن
crashed U متوقف
insolvent U متوقف
halted U متوقف
crash U متوقف
crashes U متوقف
dead in the water U متوقف در اب
halts U متوقف
abeyant abeyance U متوقف
crashingly U متوقف
abeyant U متوقف
halt U متوقف
crashing U متوقف
installed U متوقف
requiring U لازم دانستن
allowing U روا دانستن
knowledge of a language U دانستن زبانی
abominating U مکروه دانستن
abominate U مکروه دانستن
abominated U مکروه دانستن
make much of U مهم دانستن
abominates U مکروه دانستن
mislike U بد دانستن انزجار
allows U روا دانستن
required U لازم دانستن
require U لازم دانستن
intitle U مستحق دانستن
foresee U از پیش دانستن
foresees U از پیش دانستن
exteriorize U فاهری دانستن
foreknow U از پیش دانستن
faults U مقصر دانستن
faulted U مقصر دانستن
fault U مقصر دانستن
requires U لازم دانستن
trivializing U بی اهمیت دانستن
trivializes U بی اهمیت دانستن
trivialized U بی اهمیت دانستن
trivialize U بی اهمیت دانستن
trivialising U بی اهمیت دانستن
trivialises U بی اهمیت دانستن
trivialised U بی اهمیت دانستن
illegalize U غیرقانونی دانستن
consubstantiate U هم جنس دانستن
deified U خدا دانستن
having U دانستن خوردن
have U دانستن خوردن
to consider as agood a U شگون دانستن
deify U خدا دانستن
to d. a pratice U کاریرا بد دانستن
averred U بحق دانستن
to deesm a U مقتضی دانستن
to deesm a U صلاح دانستن
to fancy oneself U خودراکسی دانستن
wit U دانستن اموختن
to know for certain U یقین دانستن
wits U دانستن اموختن
to make a point of U ضروری دانستن
deifying U خدا دانستن
deifies U خدا دانستن
to take for granted U مسلم دانستن
knowable U قابل دانستن
postulate U لازم دانستن
to reproach an act U کاری را بد دانستن
averring U بحق دانستن
ignores U بی اساس دانستن
ignored U بی اساس دانستن
ignore U بی اساس دانستن
superannuate U متروکه دانستن
postulating U لازم دانستن
postulates U لازم دانستن
avers U بحق دانستن
postulated U لازم دانستن
allow U روا دانستن
ignoring U بی اساس دانستن
aver U بحق دانستن
blaming U مقصر دانستن
blames U مقصر دانستن
blamed U مقصر دانستن
blame U مقصر دانستن
throwback U متوقف سازی
dead in the water U متوقف در دریا
halts U متوقف شدن
pull-in U متوقف شدن
pull-ins U متوقف شدن
halt U متوقف کردن
come to a stand U متوقف شدن
halt U متوقف شدن
stopper U متوقف کننده
stoppers U متوقف کننده
halted U متوقف شدن
let up <idiom> U کم کم متوقف شدن
hold on <idiom> U متوقف شدن
halts U متوقف کردن
halted U متوقف کردن
pull in U متوقف شدن
stop U متوقف کننده
stops U متوقف کننده
stopped U متوقف کننده
throwbacks U متوقف سازی
put under the ban U متوقف کردن
holding attack U تک متوقف کننده
suppressible U متوقف کردنی
stopple U متوقف کننده
fetch up U متوقف شدن
stand fast U متوقف شدن
stopping U متوقف کننده
to come to a stand U متوقف شدن
sanctioning U دارای مجوزقانونی دانستن
account U تخمین زدن دانستن
adjudges U مقرر داشتن دانستن
adjudging U مقرر داشتن دانستن
sanctions U دارای مجوزقانونی دانستن
adjudged U مقرر داشتن دانستن
superannuate U بازنشسته دانستن یاشدن
ascribes U اسناد دادن دانستن
ascribed U اسناد دادن دانستن
ascribe U اسناد دادن دانستن
sanctioned U دارای مجوزقانونی دانستن
ascribing U اسناد دادن دانستن
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
2purchase off the registry
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1ان کار غیرقابل قبول واحمقانه را متوقف کن یا بقولی بس کن کارهای نا مقبول ونا بخردنانه را
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com