Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to take something into account
U
چیزی را در حساب آوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
write up
<idiom>
U
مقامی را به حساب آوردن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
to bring something
U
آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
to serve something
U
غذا
[چیزی]
آوردن
to bring something
U
گیر آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
گیر آوردن چیزی
to live through something
U
تاب چیزی را آوردن
to bring something
U
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
بدست آوردن چیزی
to obtain something
U
بدست آوردن چیزی
To process and treat something .
U
چیزی راعمل آوردن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را بالا روی آب آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
play down
<idiom>
U
ارزش چیزی را پایین آوردن
To take something to pieces.
U
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
make good
<idiom>
U
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to tax someone
[something]
U
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
bank on
<idiom>
U
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
count one's chickens before they're hatched
<idiom>
U
روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
import
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
U
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
overdrawn account
U
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense
U
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance
U
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To cook the books.
U
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege
U
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
U
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
U
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
U
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account
U
حساب صورت حساب
digital computer
U
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a
U
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation
U
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
U
بد آوردن
tough break
<idiom>
U
بدبیاری آوردن
acquire
بدست آوردن
song and dance
<idiom>
U
دلیل آوردن
acquire
به دست آوردن
actualise
[British]
U
به اجرا در آوردن
actualize
U
به اجرا در آوردن
carry ineffect
U
به اجرا در آوردن
come by
<idiom>
U
بدست آوردن
To cite an example .
U
مثال آوردن
To bring into existence .
U
بوجود آوردن
To cry out .
U
فریاد بر آوردن
To show a deficit . To run short .
U
کسر آوردن
carry out
U
به اجرا در آوردن
implement
U
به اجرا در آوردن
put ineffect
U
به اجرا در آوردن
put inpractice
U
به اجرا در آوردن
put into effect
U
به اجرا در آوردن
carry into effect
U
به اجرا در آوردن
make something happen
U
به اجرا در آوردن
To phrase.
U
به عبارت در آوردن
compass
U
به دست آوردن
conciliate
U
به دست آوردن
find
U
به دست آوردن
gain
U
به دست آوردن
get
U
به دست آوردن
obtain
U
به دست آوردن
achieve
U
به دست آوردن
vasbyt
U
تاب آوردن
procure
U
به دست آوردن
realize
U
به دست آوردن
receive
U
به دست آوردن
fall on feet
<idiom>
U
شانس آوردن
it never rains but it pours
<idiom>
U
چپ و راست بد آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
step
U
به دست آوردن
take
U
به دست آوردن
win
U
به دست آوردن
woo
U
به دست آوردن
wring
U
به دست آوردن
play-acts
U
ادا در آوردن
gained
U
بدست آوردن
gains
U
بدست آوردن
gain
U
بدست آوردن
holdout
U
دوام آوردن
holdouts
U
دوام آوردن
attenuation
U
بدست آوردن
play-act
U
ادا در آوردن
play-acted
U
ادا در آوردن
play-acting
U
ادا در آوردن
To take into account (consideration).
U
بحساب آوردن
to bring the water to the boil
U
آب را به جوش آوردن
to bring to the
[a]
boil
U
به جوش آوردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
retaking
U
دوباره به دست آوردن
retakes
U
دوباره به دست آوردن
retake
U
دوباره به دست آوردن
to bring back memories
U
خاطره ها را به یاد آوردن
to run into debt
U
قرض بالا آوردن
to give somebody an appetite
U
کسی را به اشتها آوردن
push someone's buttons
<idiom>
U
کفر کسی را در آوردن
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
nose down
<idiom>
U
پایین آوردن دماغه
in for
<idiom>
U
مطمئن بدست آوردن
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
metaphraze
U
به عبارت دیگر در آوردن
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
in luck
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
To stir the nation to action.
U
ملت را بحرکت در آوردن
To produce a witness.
U
دردادگاه شاهد آوردن
gun for something
<idiom>
U
بازحمت بدست آوردن
To mimic someone.
U
ادای کسی را در آوردن
To score points.
U
امتیاز آوردن ( ورزش )
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
drive someone round the bend
<idiom>
U
جان کسی را به لب آوردن
To seek refuge ( shelter).
U
پناه آوردن ( بردن )
To put someone on his mettle . To rouse someone .
U
کسی را سر غیرت آوردن
To play the drunk . To start a drunken row.
U
مست بازی در آوردن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
U
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
to bring to the same plane
[height]
U
به یک صفحه
[بلندی]
آوردن
luck out
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
put one's finger on something
<idiom>
U
کاملابه خاطر آوردن
play up to someone
<idiom>
U
با چاپلوسی سودبدست آوردن
retaken
U
دوباره به دست آوردن
to disgrace oneself
U
خفت آوردن بر خود
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
sound an alarm
U
زنگ خطر را به صدا در آوردن
to overexert
U
زیاد به خود فشار آوردن
give someone a good run for her money
<idiom>
U
رقابت شدید به وجود آوردن
collect
U
بدست آوردن یا دریافت داده
collecting
U
بدست آوردن یا دریافت داده
collects
U
بدست آوردن یا دریافت داده
capture
U
عمل بدست آوردن داده
rack one's brains
<idiom>
U
به مغز خود فشار آوردن
gain the ear
<idiom>
U
رگ خواب کسی را به دست آوردن
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
To know someone blind spots.
U
رگ خواب کسی را بدست آوردن
round up
<idiom>
U
گرد هم آوردن ،جمع آوری
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
in order to
<idiom>
U
اعتماد شخص را بدست آوردن
To make ( find , get ) an opportunity .
U
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
He felt sick,. he fell I'll.
U
حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
To hold an official inquiry.
U
تحقیق رسمی بعمل آوردن
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
To hit a wining streak.
U
شانس آوردن ( درقمار وغیره )
To bring someone to his senses
U
کسی راسر عیل آوردن
captures
U
عمل بدست آوردن داده
parenting
U
پس انداختن و بار آوردن فرزند
stick it out
<idiom>
U
طاقت آوردن ،ادامه دادن
To draw someone out. To pump someone.
U
از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
capturing
U
عمل بدست آوردن داده
To turn (apple)to someone.
U
به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
To deliver (strike) a blow
U
ضربه زدن ( وارد آوردن )
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com