Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
have one's heart set on something
<idiom>
U
چیزی را خیلی زیاد خواستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
infinitely
U
خیلی زیاد
superabundant
U
خیلی زیاد
far
U
زیاد خیلی
exceeding
U
خیلی زیاد
oodles
U
خیلی زیاد
raff
U
خیلی زیاد
extreme
U
خیلی زیاد
lots
U
خیلی زیاد
superrabundant
U
خیلی زیاد
barrelful
U
مقدار خیلی زیاد
abject poverty
U
فقر خیلی زیاد
very many book
U
کتابهای خیلی زیاد
oodlins
U
خیلی زیاد توده
very long
U
برد خیلی زیاد
very high frequency
U
فرکانس خیلی زیاد
an arm and a leg
<idiom>
U
پول خیلی زیاد
to the full
<idiom>
U
خیلی زیاد ،به طور کامل
like crazy
<idiom>
U
خیلی سریع با انرژی زیاد
in the market for
<idiom>
U
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
spate
U
تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
no end to (of)
<idiom>
U
خیلی زیاد،بهنظر تمام شده
slash
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
to have one's work cut out
[for one]
<idiom>
U
کار خیلی زیاد و سخت داشتن
What brazen cheek ! Ilike your impudence .
U
بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
to be on the razzle
U
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree
U
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a binge
U
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
blockbuster
U
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters
U
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
to cry out for help
U
فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
miniaturization
U
خیلی کوچک کردن چیزی
needle in a haystack
<idiom>
U
چیزی که خیلی سخت پیدا بشه
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
give or take
<idiom>
U
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
yakety-yak
<idiom>
U
صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
good riddance
<idiom>
U
وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
to go easy on somebody
[something]
U
خیلی ایراد نگرفتن
[انتقادی نبودن]
از کسی
[در مورد چیزی]
pick and choose
U
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
tempest in a teapot
<idiom>
U
درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
to strain at anything
U
در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilmed
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
U
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
U
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
ponderous
U
خیلی سنگین خیلی کودن
rattling
U
خیلی تند خیلی خوب
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
emergency
U
خیلی خیلی فوری
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
solicits
U
خواستن
solicited
U
خواستن
desiring
U
خواستن
desires
U
خواستن
soliciting
U
خواستن
ask
U
خواستن
asked
U
خواستن
willed
U
خواستن
like
U
دل خواستن
liked
U
دل خواستن
likes
U
دل خواستن
will
U
خواستن
asks
U
خواستن
asking
U
خواستن
intends
U
خواستن
intending
U
خواستن
crave
U
خواستن از ته دل
to beg leave
U
خواستن
wishes
U
خواستن
wished
U
خواستن
wish
U
خواستن
wills
U
خواستن
solicit
U
خواستن
to call for
U
خواستن
to call in
U
خواستن
intend
U
خواستن
desire
U
خواستن
aspire
U
خواستن از ته دل
yearn
U
خواستن از ته دل
wish
[would like]
U
خواستن
to call up
U
خواستن
desiderate
U
خواستن
jim dandy
U
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
excuses
U
معذرت خواستن
excusing
U
معذرت خواستن
choosing
U
خواستن پسندیدن
to seek or ask lagal a
U
نظرقضائی خواستن
to seek advice
نظر خواستن
to seek a position
U
نظر خواستن
to ask permission
U
اجازه خواستن
to pray in aid of
U
یاری خواستن از
excused
U
معذرت خواستن
excuse
U
معذرت خواستن
apologizing
U
معذرت خواستن
apologized
U
پوزش خواستن
apologized
U
معذرت خواستن
demur
U
مهلت خواستن
demurred
U
مهلت خواستن
demurring
U
مهلت خواستن
demurs
U
مهلت خواستن
apologizes
U
پوزش خواستن
apologizes
U
معذرت خواستن
apologizing
U
پوزش خواستن
flagitate
U
باسماجت خواستن
flagitate
U
مصرانه خواستن
set one's heart on
<idiom>
U
شدیدا خواستن
appeal to the supreme court
U
فرجام خواستن
asking for a respite
U
مهلت خواستن
to ask for quarter
U
امان خواستن
to excuse oneself
U
معذرت خواستن
to excuse oneself
U
پوزش خواستن
call in evidence
U
گواهی خواستن از
call to account
U
حساب خواستن از
call to witness
U
گواهی خواستن از
to permit oneself
U
اجازه خواستن
cried
U
بزازی خواستن
alibis
U
عذر خواستن
alibi
U
عذر خواستن
chooses
U
خواستن پسندیدن
choose
U
خواستن پسندیدن
to offer an apology
U
پوزش خواستن
apologise
U
معذرت خواستن
to call in evidence
U
گواهی خواستن از
apologize
U
معذرت خواستن
importunes
U
مصرانه خواستن
importuning
U
مصرانه خواستن
importune
U
مصرانه خواستن
to a oneself for help
U
یاری خواستن
apologised
U
پوزش خواستن
apologised
U
معذرت خواستن
importuned
U
مصرانه خواستن
apologize
U
پوزش خواستن
apologising
U
معذرت خواستن
apologising
U
پوزش خواستن
apologises
U
معذرت خواستن
apologises
U
پوزش خواستن
to ask somebody's advice
U
از کسی نظر خواستن
begged
U
خواستن گدایی کردن
requiring
U
خواستن مستلزم بودن
When there is a wI'll, there is a way.
U
خواستن توانستن است
beg
U
خواستن گدایی کردن
To demand ones right. To get ones due.
U
حق کسی را خواستن ( گرفتن )
to make a gesture of apology
U
با اشاره معذرت خواستن
boning
U
خواستن درخواست کردن
show someone the door
<idiom>
U
خواستن از کسی که برود
want
U
خواستن لازم داشتن
willed
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
wanted
U
خواستن لازم داشتن
will
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
bone
U
خواستن درخواست کردن
to crv for mercy
U
خواستن امان اوردن
boned
U
خواستن درخواست کردن
to call any one in testimony
U
از کسی گواهی خواستن
To apologize to someone.
U
از کسی عذر خواستن
bones
U
خواستن درخواست کردن
required
U
خواستن مستلزم بودن
requires
U
خواستن مستلزم بودن
ask for days grace
U
دو روز مهلت خواستن
to request the company of:
U
حضور کسی را خواستن
begs
U
خواستن گدایی کردن
to send one to the right about
عذر کسی را خواستن
pardoning
U
بخشیدن معذرت خواستن
pardons
U
بخشیدن معذرت خواستن
require
U
خواستن مستلزم بودن
consult
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
pardoned
U
بخشیدن معذرت خواستن
wills
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
pardon
U
بخشیدن معذرت خواستن
invocate
U
خواستن استمداد کردن از
consulted
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
consults
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
invoked
U
طلب کردن بالتماس خواستن
invoking
U
طلب کردن بالتماس خواستن
to offer an excuse
U
پوزش خواستن عذرخواهی کردن
invokes
U
طلب کردن بالتماس خواستن
wanted
[for]
U
[کسی را قانونی]
خواستن
[بخاطر]
invoke
U
طلب کردن بالتماس خواستن
to ring up
U
کسیرا پشت تلفن خواستن
to press for an answer
U
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
adduse
U
احضار کردن بگواهی خواستن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to ask
U
پرسیدن
[جویا شدن]
[طلبیدن]
[خواستن ]
Want is the mother of industry.
<proverb>
U
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to call to account
U
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to i. acalamity upon any one
U
بلایی بدی را برای کسی خواستن
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com