English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
eviction U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
to phase out something U به ترتیب خارج کردن چیزی
discards U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
importation U عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
discarded U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
demagnetizer U وسیلهای که چیزی را از حالت مغناطیسی خارج میکند
to offshore something U چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
volumenometer U التی که به وسیله ان بااستفاده از قانون .....حجم چیزی را می سنجند
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
seized U تصرف کردن
occupy U تصرف کردن
occupies U تصرف کردن
occupations U تصرف کردن
grabs U تصرف کردن
occupation U تصرف کردن
grab U تصرف کردن
grabbed U تصرف کردن
occupying U تصرف کردن
seizes U تصرف کردن
grabbing U تصرف کردن
deflowers U تصرف کردن
seize U تصرف کردن
to come to U تصرف کردن
glom on to U تصرف کردن
to take possession of U تصرف کردن
to come into U تصرف کردن
holds U تصرف کردن
take possession of U تصرف کردن
hold U تصرف کردن
to get possession of U تصرف کردن
deflowering U تصرف کردن
deflowered U تصرف کردن
deflower U تصرف کردن
come into U تصرف کردن
put in possession U تصرف کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
regained U دوباره تصرف کردن
regain U دوباره تصرف کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
capturing U تصرف کردن ربایش
regains U دوباره تصرف کردن
captures U تصرف کردن ربایش
regaining U دوباره تصرف کردن
deforce U تصرف عدوانی کردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
deforce U تصرف غاصبانه کردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
disseise U تصرف عدوانی کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
capture U تصرف کردن ربایش
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
preoccupying U از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupies U از پیش اشغال یا تصرف کردن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
preoccupy U از پیش اشغال یا تصرف کردن
possess U تصرف کردن دارا بودن
possesses U تصرف کردن دارا بودن
possessing U تصرف کردن دارا بودن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
import U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to enter U ضبط کردن تصرف کردن
occupying U تصرف کردن سرگرم کردن
conquer U فتح کردن تصرف کردن
conquers U فتح کردن تصرف کردن
occupy U تصرف کردن سرگرم کردن
conquering U فتح کردن تصرف کردن
occupies U تصرف کردن سرگرم کردن
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
ejection U خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
inactivate U غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
eject U خارج کردن
derail U از خط خارج کردن
phase out U خارج کردن
discharges U خارج کردن
discharge U خارج کردن
unship U خارج کردن
derails U از خط خارج کردن
bring out U خارج کردن
ejecting U خارج کردن
expulse U خارج کردن
derailing U از خط خارج کردن
derailed U از خط خارج کردن
ejected U خارج کردن
to rule out U خارج کردن
extraction U خارج کردن
ejects U خارج کردن
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to put out of court U از دستور خارج کردن
write-offs U از دفتر خارج کردن
write off U از دفتر خارج کردن
disarm U از ضامن خارج کردن
disarms U از ضامن خارج کردن
tabled U از دستور خارج کردن
ablate U بریدن و خارج کردن
disarmed U از ضامن خارج کردن
spew U با فشار خارج کردن
spewed U با فشار خارج کردن
write-off U از دفتر خارج کردن
spewing U با فشار خارج کردن
spews U با فشار خارج کردن
tabling U از دستور خارج کردن
tables U از دستور خارج کردن
table U از دستور خارج کردن
swap out U مبادله کردن به خارج
defecated U خارج کردن مدفوع
disseise U ازتصرف خارج کردن
decivilize U از تمدن خارج کردن
phase out U به ترتیب خارج کردن
defecate U خارج کردن مدفوع
to expel [from] U بزور خارج کردن [از]
exfiltration U خارج کردن از میدان
lay on the table U از دستور خارج کردن
defecates U خارج کردن مدفوع
defecating U خارج کردن مدفوع
expectorate U ازشش خارج کردن
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
canon U قانون کلی قانون شرع
canons U قانون کلی قانون شرع
say's law U قانون سی . براساس این قانون
expel U منفصل کردن بزور خارج کردن
expels U منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling U منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled U منفصل کردن بزور خارج کردن
strike off the rolls U از صورت وکلا خارج کردن
unplug U خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugged U خارج کردن دو شاخه از سوکت
bail U عمل خارج کردن اب قایق
unplugging U خارج کردن دو شاخه از سوکت
deconcentrate U از حالت تغلیظ خارج کردن
unplugs U خارج کردن دو شاخه از سوکت
emitting U بیرون دادن خارج کردن
emitted U بیرون دادن خارج کردن
uncouple U از حالت زوجی خارج کردن
evacuates U اخراج خارج کردن یا شدن
emit U بیرون دادن خارج کردن
emits U بیرون دادن خارج کردن
withdrawals U خارج کردن عقب کشیدن
evacuating U اخراج خارج کردن یا شدن
emancipating U از زیر سلطه خارج کردن
emancipate U از زیر سلطه خارج کردن
reek U بخار ازدهان خارج کردن
reeked U بخار ازدهان خارج کردن
reeking U بخار ازدهان خارج کردن
reeks U بخار ازدهان خارج کردن
emancipated U از زیر سلطه خارج کردن
emancipates U از زیر سلطه خارج کردن
evacuate U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated U اخراج خارج کردن یا شدن
withdrawal U خارج کردن عقب کشیدن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
legislated U قانون وضع کردن
legislate U قانون وضع کردن
legislating U قانون وضع کردن
legislates U قانون وضع کردن
To break the law (rules , regulations). U قانون شکنی کردن
codify U قانون وضع کردن
codifying U قانون وضع کردن
offend against the law U تخطی کردن از قانون
break the law U نقض قانون کردن
codifies U قانون وضع کردن
offend against the law U از قانون تخلف کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com