Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to champ the bit
U
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nettle
U
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
nettles
U
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
too much of a good thing
U
غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
impatiently
U
ازروی بی صبری
impatience
U
بی صبری ناشکیبایی
impatient hours
U
ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
pooh
U
علامت انزجار وبی صبری
hooted
U
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting
U
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots
U
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoot
U
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
undergone
U
تحمل کردن
abhide
U
تحمل کردن
undergoing
U
تحمل کردن
undergoes
U
تحمل کردن
undergo
U
تحمل کردن
vasbyt
U
تحمل کردن
thole
U
تحمل کردن
to bear out
U
تحمل کردن
support
U
تحمل کردن
suffers
U
تحمل کردن
suffered
U
تحمل کردن
suffer
U
تحمل کردن
stand
U
تحمل کردن
experiencing
U
تحمل کردن
experiences
U
تحمل کردن
experience
U
تحمل کردن
to give support to
U
تحمل کردن
put up with
U
تحمل کردن
sustains
U
تحمل کردن
withstanding
U
تحمل کردن
withstand
U
تحمل کردن
dree
U
تحمل کردن
dure
U
تحمل کردن
endure
U
تحمل کردن
endured
U
تحمل کردن
endures
U
تحمل کردن
tolerating
U
تحمل کردن
withstands
U
تحمل کردن
sustained
U
تحمل کردن
sustain
U
تحمل کردن
sit down under
U
تحمل کردن
bide
U
تحمل کردن
tolerate
U
تحمل کردن
tolerated
U
تحمل کردن
tolerates
U
تحمل کردن
withstood
U
تحمل کردن
lie down under
U
تحمل کردن
keep up
U
تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to live through something
U
چیزی را تحمل کردن
stomaching
U
اشتها تحمل کردن
outstand
U
بیشتر تحمل کردن
stomach
U
اشتها تحمل کردن
stomached
U
اشتها تحمل کردن
stomachs
U
اشتها تحمل کردن
forces
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forborne
U
دست برداشتن تحمل کردن
comporting
U
جور بودن تحمل کردن
comported
U
جور بودن تحمل کردن
to suffer a loss
U
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss
U
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
comport
U
جور بودن تحمل کردن
bear
U
تاب اوردن تحمل کردن
bears
U
تاب اوردن تحمل کردن
stick
U
پیچ درکار تحمل کردن
comports
U
جور بودن تحمل کردن
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
to stand the racket
U
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
bear
U
تقبل کردن تحمل کردن
brooks
U
تحمل کردن سازش کردن
brooked
U
تحمل کردن سازش کردن
bears
U
تقبل کردن تحمل کردن
brook
U
تحمل کردن سازش کردن
brooking
U
تحمل کردن سازش کردن
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fanning
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
toleration
U
تحمل
endurance
U
تحمل
tolerances
U
تحمل
enduringness
U
تحمل
longanimity
U
تحمل
tolerance
U
تحمل
good humor
U
تحمل
passiveness
U
تحمل
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
تحمل ناپذیر
fault tolerance
U
تحمل نقص
sufferable
U
تحمل پذیر
expected time
U
زمان تحمل
endurable
U
تحمل پذیر
impassibility
U
تحمل ناپذیری
frustration tolerance
U
تحمل ناکامی
good humouredly
U
با صبر و تحمل
insupportable
U
تحمل ناپذیر
intolerable
U
تحمل ناپذیر
intolerability
U
تحمل ناپذیری
forbearance
U
تحمل امساک
tolerator
U
تحمل کننده
tolerable
U
قابل تحمل
take it
<idiom>
U
تحمل مشکلات
weathers
U
تحمل یابرگزارکردن
supportable
U
قابل تحمل
sustainable
U
قابل تحمل
unbearable
U
تحمل ناپذیر
unbearably
U
تحمل ناپذیر
tolls
U
تحمل خسارت
tolerable
U
تحمل پذیر
weather
U
تحمل یابرگزارکردن
intolerance
U
عدم تحمل
abiding
U
تحمل کننده
forbore
U
تحمل کرد
intolerableness
U
تحمل نا پذیری
intolerancy
U
عدم تحمل
defrayal
U
تحمل هزینه
beyond bearing
U
غیرقابل تحمل
beyond bearing
U
تحمل ناپذیر
bearable
U
تحمل پذیر
bearing capacity
U
گنجایش تحمل
bearing capacity
U
فرفیت تحمل
bearing capacity
U
قدرت تحمل
toll
U
تحمل خسارت
tolling
U
تحمل خسارت
insufferable
U
تحمل ناپذیر
weathered
U
تحمل یابرگزارکردن
intolerantly
U
بدون تحمل متعصبانه
bearingly
U
از روی تحمل و بردباری
tolerance
U
حدود قابل تحمل
breaking load
U
حداکثر تحمل بار
stress tolerance
U
تحمل فشار روانی
unsustainable
<adj.>
U
غیر قابل تحمل
gameness
U
طاقت تحمل مصائب
taxpaying capacity
U
تحمل کل بار مالیات
fault tolerance
U
قدرت تحمل نقص
intolerable
U
غیر قابل تحمل
borne
U
تحمل کرده یاشده
tolerances
U
حدود قابل تحمل
intolerably
U
بطور تحمل ناپذیر
tolerably
U
بطور قابل تحمل
insupportably
U
بطور تحمل ناپذیر
insufferably
U
بطور تحمل ناپذیر
insufferable
U
تن در ندادنی غیر قابل تحمل
tail boom
U
پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
i am out of p with it
U
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
tie
U
عضو تحمل کننده کشش
bearing
U
قسمت تحمل کننده بار
ties
U
عضو تحمل کننده کشش
at the top of one's bent
U
تا انجا که می توان تحمل کرد
smooth something over
<idiom>
U
بهتریا قابل تحمل تر شدن
(can't) stand
<idiom>
U
تحمل نکردن،دوست نداشتن
bete noire
U
ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
scaleweight
U
وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
tolerances
U
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
unbearably
U
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearable
U
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
broad shoulders
U
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
tolerance
U
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
overweight
U
تحمل وزن اضافه از طرف اسب
on line fault tolerant system
U
سیستم تحمل خرابی درون خطی
transients
U
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
transient
U
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
The nerves can only take so much .
U
اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to see what
[mettle]
he is made of
<idiom>
U
تا ببینیم او
[مرد]
چقدر توانایی
[تحمل]
دارد
scale of weights
U
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance
U
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
eurytopic
U
دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
to gild the pill
U
چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
puncheon
U
ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
nobody can take work
[abuse]
indefinitely.
U
هیچ کس نمی تواند کار
[سو استفاده]
را به طور نامحدود تحمل بکند.
an athlete's body
[circulation]
can take a lot of punishment.
U
بدن
[گردش خون]
یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
braced
U
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace
U
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
final setting time
U
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
dual
U
در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
incidence of taxation
U
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com