Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Ill got ill used.
<proverb>
U
چیزى که از راه نامشروع بدست آید خیر ندارد .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
No gain without pain.
<proverb>
U
بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
waste silk
U
ابریشم گجین
[ابریشمی که از تفاله پیله سوراخ شده بدست می آید و دارای طول های متغیر است و کیفیت مطلوبی ندارد.]
Every thing is good in its season.
<proverb>
U
که هر چیزى به جاى خویش نیکوست.
All that glitters is not gold .
<proverb>
U
هر چیزى که مى درخشد طلا نیست.
A thing you dont want is dear at any price.
<proverb>
U
چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
U
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
U
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
Spare when you are young, and spend when you are old.
<proverb>
U
در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
he is second to none
U
دومی ندارد بالادست ندارد
drawings
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov.
<proverb>
U
چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
illegitimate
U
نامشروع
fradulent
U
نامشروع
unlawful
U
نامشروع
illegal
U
نامشروع
unlawfully
U
بطور نامشروع
imperial decree
U
درامد نامشروع
illicit earning
U
درامد نامشروع
immoral earning
U
درامد نامشروع
natural child
U
بچه نامشروع
illegitimate
U
حرامزاده نامشروع
illegitimately
U
بطور نامشروع
illegitimate child
U
طفل نامشروع
looted
U
استفاده نامشروع
loot
U
استفاده نامشروع
liaison
U
رابطه نامشروع
liaisons
U
رابطه نامشروع
loots
U
استفاده نامشروع
illegaly
U
به طور نامشروع
intimacy
U
رابطه نامشروع جنسی
gravy train
U
منبع در امد نامشروع
gravy trains
U
منبع در امد نامشروع
illegutimation
U
نادرستی نامشروع خوانی
bribe
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribes
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
illicit
U
قاچاقی نامشروع غیر مجاز
putative father of an illegitimate child
U
پدر مفروض فرزندی نامشروع
bribing
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribed
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
turpis causa
U
عوض نامشروع و غیر قانونی که باعث فساد عقد میشود
vital necessity
U
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
demagogisme
U
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
putative father
U
پدر غیرشرعی کسی که بر حسب شیاع محلی پدر یک طفل نامشروع است
job
U
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
jobs
U
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
statute of fraud
U
قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
there is no limit to it
U
حد ندارد
he is not of that stamp
U
را ندارد
it does not weigh with me
U
ندارد
there is no style about her
U
ندارد
flicker free
U
ی ندارد
it is of no weight
U
قدرواهمیتی ندارد
he hasno notion of going
U
سر رفتن ندارد
it is well enough
U
عیبی ندارد
it lacks soul
U
روح ندارد
no object
U
اهمیت ندارد
it does not matter
U
اهمیت ندارد
he has nothing of his own
U
چیزی ندارد
no matter
U
اهمیت ندارد
it is a soft snap
U
کاری ندارد
dont mention it
U
اهمیت ندارد
it is nothing new
U
تازگی ندارد
Don’t mention it.
U
قابلی ندارد.
he has no temperature to day
U
امروز تب ندارد
It is no trouble at all.
U
زحمتی ندارد
hadn't
U
ندارد نبایستی
Nothing is quite impossible.
U
کارنشد ندارد
he has nostomach for the fight
U
سر دعوا ندارد
No problem at all. It is quite all right .
U
مانعی ندارد
there is no limit to it
U
اندازه ندارد
his hat cover his fanily
U
هیچکس را ندارد
he has an a. to grind
U
غرضی ندارد
he is out of huomor
U
دماغ ندارد
he has no excuse what
U
عذری ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
U
عیب ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
U
مقصودی ندارد
he has no manners
U
اداب ندارد
it is nothing out of the way
U
غرابتی ندارد
by
U
بدست
at the hand of
U
بدست
Death keeps no calendar.
<proverb>
U
مرگ تاریخ ندارد.
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
U
تقلب عاقبت ندارد
and that is flat(final)!No arguments!
U
چون وچراهم ندارد !
He cant stand the sight of us.
U
چشم ندارد ما را ببیند
there is nothing for it but to
U
چارهای ندارد جز اینکه
There is nothing to be ashamed lf .
U
( اینکار ) خجالت ندارد
many hands make light work
<proverb>
U
یک دست صدا ندارد
there is no reason
U
هیچ دلیل ندارد
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
She never gets any gratitude .
U
دستش نمک ندارد
that in nothing to me
U
برای من اهمیتی ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
U
صورت خوشی ندارد
This does not apply to . . .
U
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
There is no market for it in Iran .
U
درایران مصرفی ندارد
it is beyond recall
U
احتمال لغوشدن ندارد
domain
U
برنامهای که حق کپی ندارد
domains
U
برنامهای که حق کپی ندارد
de facto standard
U
سسهای اعتبار به آن ندارد
crying is useless
U
گریه سودی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
U
ربطی به موضوع ندارد
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
U
هیج اشکالی ندارد
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
there is no exception to that rule
U
ان قانون استثناء ندارد
infinite
U
حلقهای که خروج ندارد.
That's not so!
U
این حقیقت ندارد!
his intentions are good
U
خیال بدی ندارد
irons in the fire
<idiom>
U
وقت سرخاراندن ندارد
he means well
U
قصد بدی ندارد
h does not w.much
U
چندان وزنی ندارد
he is at a loose end
U
کار معینی ندارد
it differs nothing from
U
هیچ فرقی با .....ندارد
it is not protected by sanctions
U
ضمانت اجرایی ندارد
it is of no moment
U
هیچ اهمیت ندارد
he hasno notion of going
U
میل رفتن ندارد
it is of little worth
U
چندان ارزشی ندارد
he is indisposed to go
U
میل برفتن ندارد
it is allup with him
U
دیگر امیدی ندارد
it matters little
U
چندان اهمیت ندارد
she cannot bear heat
U
طاقت گرما را ندارد
he is nothing to me
U
بتمن خویشی ندارد
it is indifferent to me
U
برای من چه اهمیتی ندارد
it takes two to tango
<idiom>
U
[یک دست صدا ندارد]
he hasno notion of going
U
خیال رفتن ندارد
it is of no importance
U
هیچ اهمیت ندارد
Nothing is impossible .
U
کار نشد ندارد
attenuation
U
بدست آوردن
soothe
U
دل بدست اوردن
obtains
U
بدست اوردن
soothed
U
دل بدست اوردن
to come to hand
U
بدست امدن
catcher
U
بدست اورنده
soothes
U
دل بدست اوردن
come by
U
بدست اوردن
obtain
U
بدست اوردن
earned
U
بدست اوردن
procure
U
بدست اوردن
get round
U
بدست اوردن
get at able
U
بدست اوردنی
procurable
U
بدست اوردنی
hand in hand
U
دست بدست
attainable
U
بدست اوردنی
obtainable
U
بدست اوردنی
procuring
U
بدست اوردن
procures
U
بدست اوردن
procured
U
بدست اوردن
obtained
U
بدست اوردن
acquiring
U
بدست اوردن
acquirable
U
بدست اوردنی
acquirer
U
بدست اورنده
acquires
U
بدست اوردن
acquire
بدست آوردن
get table
U
بدست اوردنی
gets
U
بدست امده
getting
U
بدست امده
getting
U
بدست اوردن
offer
U
بدست اوردن
offered
U
بدست اوردن
offers
U
بدست اوردن
gets
U
بدست اوردن
obtainment
U
بدست اوری
procurer
U
بدست اورنده
manual
U
وابسته بدست
provider
U
بدست اورنده
providers
U
بدست اورنده
get
U
بدست امده
securer
U
بدست اورنده
pick up
U
بدست اوردن
gains
U
بدست آوردن
catch
U
بدست اوردن
gain
U
بدست اوردن
gain
U
بدست آوردن
procurement
U
بدست اوری
come by
<idiom>
U
بدست آوردن
gains
U
بدست اوردن
gained
U
بدست آوردن
gained
U
بدست اوردن
impetrate
U
بدست اوردن
earn
U
بدست اوردن
get
U
بدست اوردن
earns
U
بدست اوردن
to go to the wright
U
بدست استادافتادن
from immemorial times
U
اززمانی که کسی بیاد ندارد
It doesnt matter. it is nothing.
U
چیزی نیست ( عیب ندارد )
It is in the bag . It is a dead cert.
U
ردخورد ندارد (حتمی است )
null
U
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
confession and avoidance
U
باط ندارد و اثرش به سوداوست
there is no precedent for this
U
این چیز سابقه ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
U
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
netblock
U
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
there is no occasion for fear
U
ترس هیچ مورد ندارد
he does nothing but talk
U
کاری جزحرف زدن ندارد
He hasnt a mind of his own.
U
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
U
کارش حساب وکتابی ندارد
My French is not up to much.
U
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
There is nothing wrong with it.
U
این هیچ ایرادی ندارد.
His remarks are unfounded.
U
حرفهایش پایه واساسی ندارد
His knowledge has no limits.
U
دانش اوحد واندازه ای ندارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com