English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
munch U چیزهای جویدنی
munched U چیزهای جویدنی
munches U چیزهای جویدنی
munching U چیزهای جویدنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chewy U جویدنی
chewier U جویدنی
chewable U جویدنی
chewiest U جویدنی
chewinggum U یکجورقندران جویدنی
cud U تنباکوی جویدنی تفکر
oddment U چیزهای متفرقه
the sublime U چیزهای بلندوعالی
by gone U چیزهای گذشته
cates U چیزهای لذیذ
inflammable substances U چیزهای اتشگیر
incidentals U چیزهای کوچک
inanimate objects U چیزهای بیجان
the inevitable U چیزهای عادی
scatterings U چیزهای پراکنده
post matter U چیزهای پستی
inflammables U چیزهای اتشگیر
valuables U چیزهای بهادار
gaudery U چیزهای کم بها
trivia U چیزهای بی اهمیت
bygone U چیزهای گذشته
to compare oppsites U چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
among other things U میان چیزهای دیگر
among others U میان چیزهای دیگر
available amount U مقدار [چیزهای] در دسترس
paleology U دانش چیزهای کهنه
Well what do you know!Well i never! U بحق چیزهای نشنیده !
microtomy U بریدن چیزهای ریز
impediments U چیزهای دست و پاگیر
impedimenta U چیزهای دست و پا گیر
impediment U چیزهای دست و پاگیر
coconsciousness U ادراک چیزهای یکسان
inter alia U میان چیزهای دیگر
coconscious U ادراک چیزهای یکسان
appurtenence U اسباب چیزهای وابسته
pretty pretties U چیزهای قشنگ و نادان فریب
bye U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
to i. on particulars U به چیزهای جزئی اهمیت دادن
byes U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
microphotography U عکس برداری از چیزهای خرد
plexus U چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
interposition U چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
gimceackery U چیزهای قشنگ وبی مصرف
to compare apples and oranges <idiom> U چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
supemundane U بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
see things <idiom> U چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
luff U قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
She is fond of sweet things. U از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
scrape together <idiom> U پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
litters U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litter U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littered U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
gutter man U دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
forklift U ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
drainer U خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
bathos U تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
penny-wise and pound-foolish <idiom> U توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
papier U یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
object lesson U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object lessons U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object method of teaching U شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
matelote U یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
presentationism U عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
fryer U سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
bit map U ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com