English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to orient oneself U چهار سوی خود را پیدا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
divide U پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
divides U پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
Other Matches
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster U تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium U چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil U چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumvir U انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetrahedron U جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetragonal U دارای چهار زاویه چهار کنجی
quadrumana U چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrapterous U دارای چهار بال چهار جناحی
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
quadrangles U چهار گوش چهار دیواری
quadrangle U چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil U چهار ترک چهار گوشه
qyaternary U چهار واحدی چهار عضوی
detecting U پیدا کردن
detects U پیدا کردن
gains U پیدا کردن
to pluck up one's heart U دل پیدا کردن
detected U پیدا کردن
to look up U پیدا کردن
find U پیدا کردن
finds U پیدا کردن
gained U پیدا کردن
gain U پیدا کردن
pin point U پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
detect U پیدا کردن
tracked U پیدا کردن
to search out U پیدا کردن
averaging U پیدا کردن
smell out U با بو پیدا کردن
tracks U پیدا کردن
track U پیدا کردن
average U پیدا کردن
to pick up U پیدا کردن
averages U پیدا کردن
averaged U پیدا کردن
acquire پیدا کردن
give tongue U عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
demonetize U تنزل پیدا کردن
to win fame U شهرت پیدا کردن
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
stammers U لکنت پیدا کردن
stammered U لکنت پیدا کردن
stammer U لکنت پیدا کردن
to take a ply U تمایل پیدا کردن
to spring a leaguer U رخنه پیدا کردن
equation of payments U قاعده پیدا کردن
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
to take umbra at U رنجش پیدا کردن از
to think out U با فکر پیدا کردن
touts U خریدار پیدا کردن
luff U لنگر پیدا کردن
declines U شیب پیدا کردن
declining U شیب پیدا کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
qualifies U شایستگی پیدا کردن
qualify U شایستگی پیدا کردن
declined U شیب پیدا کردن
tout U خریدار پیدا کردن
touted U خریدار پیدا کردن
touting U خریدار پیدا کردن
hade U تمایل پیدا کردن
converge U تقارت پیدا کردن
converged U تقارت پیدا کردن
converges U تقارت پیدا کردن
converging U تقارت پیدا کردن
decline U شیب پیدا کردن
prove opplicable U مصداق پیدا کردن
dampened U رطوبت پیدا کردن
liaise U ارتباط پیدا کردن
liaised U ارتباط پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن به
shields U حفاظ پیدا کردن
shield U حفاظ پیدا کردن
liaises U ارتباط پیدا کردن
dampening U رطوبت پیدا کردن
dampens U رطوبت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. U چاره پیدا کردن
liaising U ارتباط پیدا کردن
dampen U رطوبت پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن
preempt U حق تقدم پیدا کردن
to become a necessity U لزوم پیدا کردن
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
to pick up U فراگرفتن دوباره پیدا کردن
genealogize U شجره کسی را پیدا کردن
to pick out U باگوش پیدا کردن دریافتن
to make the pot boi; U معاش خود را پیدا کردن
deeping of capital U عمق پیدا کردن سرمایه
radar trapping U اختلال پیدا کردن رادار
shock U هول وهراس پیدا کردن
shocked U هول وهراس پیدا کردن
shocks U هول وهراس پیدا کردن
waver U فتور پیدا کردن دو دل بودن
to nerve oneself U قوت قلب پیدا کردن
hit on/upon <idiom> U پیدا کردن چیزی که میخواهی
respiring U امید تازه پیدا کردن
pay dirt <idiom> U زیر خاکی پیدا کردن
to come to an understanding U پیدا کردن سازش پیداکردن
respire U امید تازه پیدا کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
wavering U فتور پیدا کردن دو دل بودن
overmaster U مهارت کامل پیدا کردن در
wavers U فتور پیدا کردن دو دل بودن
out maneuver U برتری مانور پیدا کردن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
respired U امید تازه پیدا کردن
wavered U فتور پیدا کردن دو دل بودن
respires U امید تازه پیدا کردن
asphyxiate U مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swelled U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiating U مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbled U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbles U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
bilge U رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiates U مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiated U مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
impale U چهار میل کردن
impaled U چهار میل کردن
impales U چهار میل کردن
graticule U چهار خانه کردن
impaling U چهار میل کردن
radio direction finding U پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
shortest U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavered U تردید پیدا کردن تبصره قانون
shorter U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
surging U تکان خوردن لغزش پیدا کردن
waver U تردید پیدا کردن تبصره قانون
pull oneself together U بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
unbalances U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rubs U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rub U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalance U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
scare up <idiom> U ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
wavers U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering U تردید پیدا کردن تبصره قانون
make out U معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
to get a meat for a bird U برای مرغی جفت پیدا کردن
to seek somebody out U جستجو برای پیدا کردن کسی
to get the upper hand U برتری جستن تفوق پیدا کردن
rut U شور پیدا کردن فحل شدن
unbalancing U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
ruts U شور پیدا کردن فحل شدن
to go away in a foursome U چهار نفره سفر کردن
warm to one's work U در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunged U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
leadingquestion U پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
to get to somebody [something] U به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
plunges U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to make friends [to make connections] U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
plunge U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
immure U در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
proceed U ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony U تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
extending U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
cunclude U تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
grapnels U لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
proceeded U ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
grapnel U لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extend U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extends U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
finds U کشف کردن پیدا کردن
find U کشف کردن پیدا کردن
scaffold U سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
scaffolds U سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
to orient oneself U جهات چهار گانه خود راتعیین کردن
fitcall finding U پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
homing U روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
curve fitting U روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. U زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
mine watching U عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bessel method U پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
warts U زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
wart U زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
regain U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com